کورش جنتی: گاه پیش میآید که در برخورد با نوواژهای ناآشنا، دوستان و هموندان پارسیانجمن، همارز و برابرنهادۀ آشناتری را پیشنهاد میکنند و میپرسند چرا با داشتن همارز سادهتر، شما نوواژهای دیریاب را پیشنهاد میکنید؛ برای نمونه پرسیده میشود یا گلایه میشود که با داشتن واژۀ «مردم» چه نیازی به واژۀ «ملّت» یا برابرنهادۀ پارسی آن «نَفان» داریم؟ یا چرا به آسانی به جای واژۀ «غذا» از «خوراک» بهره نمیبریم؟ این دوستان بر پایۀ این نگرش برای بسیاری از واژههای بیگانه برابرهای سادۀ پارسی پیشنهاد میکنند:
توسعه= گسترش
صعود= بالا رفتن
غذا= خوراک
با اندکی درنگ میتوان دریافت که واژۀ «گسترش» یکسره همارز «توسعه» نیست و کاربرِ زبان آن را در معنایی کلیتر از «توسعه» درمییابد. «صعود» بار معنایی ویژهای دارد و هر «بالارفتی» را به ذهن نمیآورد. یا اینکه «خوراک» امروز در معنای «غذای مشخصی» قرارداد شده (تخصیص معنایی) و از همین رو کاربر زبان، بر پایۀ چشایی زبان خود، از به کار بردن این واژه هم در معنای نوع خاصی از غذا و هم در معنای کلی غذا پرهیز دارد.
به دیگر سخن وجود چنین دیگرسانیها و ناهمپوشانیهایی است که نگذاشته این واژههای آشنای پارسی جای وامواژههای عربی را بگیرند. پرنگری(توجه) به گستره معنایی و بار معنایی واژهها یکی از مهمترین سنجیدارهای(ضوابط) دانش واژهگزینی است و در همۀ شیوهنامههای واژهگزینی به آن پرداخته شده است. در بندهای 6. 7. 2 و ۶٫ ۷٫ ۳ اصول و ضوابط واژهگزینی فرهنگستان آمده است:
«در مقابل یک لفظ بیگانه در یک حوزۀ مشخص فقط باید یک معادل فارسی اختیار شود…»
«هرگاه یک اصطلاح بیگانه دارای چند مفهوم باشد، به منظور بیان دقیق مقصود، برای هر یک از مفاهیم میتوان یک معادل فارسی اختیار کرد.»
علی کافی در «مبانی علمی واژهگزینی» زیر فرنامهای(عنوانهای) «ضابطۀ تناظر یک به یک» و «ضابطۀ هویت اصطلاحی داشتن» آورده است:
« در یک حوزۀ معنایی باید حتیالامکان بین مفاهیم و واژهها تناظر یک به یک باشد، یعنی هر مفهوم یک واژۀ نظیر داشته باشد و هر واژه تنها دالِّ یک مفهوم باشد.»
«واژه باید هویّت مشخص و ممتاز داشته باشد. از واژههایی که در تداول مردم معنی خاص میدهد و به منظورهای گوناگون به کار میرود باید پرهیز کرد.»
محمد حیدری ملایری نیز به زبانی پارسیتر در سنجیدارهای واژهگزینی خود، زیر فرنام «همخوانی یک به یک» و «شخصیت» به این نکتهها پرداخته است.
به دیگر سخن در زبان پارسی وامواژههایی وجود دارند که دارای بارهای معنایی جداسانی شدهاند یا در گسترههای معنایی جداسانی به کار میروند؛ از همین رو نمیتوان ایواز(فقط) با انگیزۀ سره گرایی واژههای آشنای پارسی را بهآسانی گسترش معنایی داد تا جدای از معنای رواگیدۀ (رایج) خود معناها و سایههای معنایی چنین وامواژههایی را نیز پوشش دهند. برای روشنتر شدن موضوع به نمونههای زیر بنگرید:
- واژۀ «مردم» در ذهن پارسیزبان نمایندۀ پرمانهای(مفهومی) است که با پرمانههای «آدم» و «ملّت» همانندیهایی دارد؛ ولی یکسره با آنها یکی نیست. چنانکه نمیتوان به جای آمیغ(ترکیب) «مردم تهران»، از «ملّت تهران» بهره برد؛ زیرا گسترۀ کاربرد واژۀ «ملّت» و بار معنایی آن در اینجا یکسره با «مردم» دیگرسان است. کاربر زبان به گونهای زاستاری(طبیعی) و برپایۀ چشایی زبانی خود، این دیگرسانیها و سایههای معنایی را در مییابد و حاضر نیست با کاربرد یک واژه به جای سه واژه، این پرمانهها را بهم بیامیزد و کار خود را در ترابرد(انتقال) پیام سخت کند.
- کاربر زبان حاضر نمیشود «داور» را به جای «قاضی» به کار ببرد؛ زیرا «داور» برای گسترۀ معنایی ورزش ویژه شده، و «قاضی» برای گسترۀ معنایی «دادگاه» و چنین جداسانیهایی بر پَرسونی(دقّت) زبان میافزاید و پیام را با گنگی و ابهام کمتری به مخاطب میرساند.
- نمیتوانیم از کاربر زبان بخواهیم به جای وامواژههای عربی «منطقه»، «ناحیه» و «مکان» بگوید «جایگاه»؛ زیرا هر کدام از وامواژههای پیشگفته نمایندۀ پرمانهای جداگانه هستند، و کاربرد واژۀ «جایگاه» به جای همۀ آنها مایۀ گنگی و ناپرسونی زبانی میشود.
- همچنین است که نمیتوان به جای واژههای «چپق»، «قلیان»، «سیگار»، «وافور» و «اگزوز» از یک واژۀ پارسی «دودکُن» بهره برد.
فراتر از این فتادهای(موارد) بالا، حتی بارهای معنایی گونههای کاربردی زبان نیز باید در واژهگزینی در دیده آورده شوند؛ برای نمونه «عرض کردم» پیونددار با گونۀ کاربردی زبان رسمی است، و پیشنهاد اینکه به جای آن از «گفتن» بهره ببریم نیازمند نادیده گرفتن این گونۀ کاربردی است. یا در نمونهای دیگر، واژههای «زایید» و «زایمان کرد» هر دو از یک ریشهاند؛ ولی یکی بار مودبانهتری از دیگری دارد . چنین نکتههایی باید در واژهگزینی در دیده آورده شوند.
یک راهکار ساده که برای پوشش دادن سنجیدار «داشتن هویت اصطلاحی» بهره بردن از ریخت دیگرسان(متفاوت) واژهها است؛ چنانکه میتوان ریخت کهنتر واژۀ «داد»؛ یعنی «داته» را به جای «قانون» پیشنهاد کرد، یا به جای آنکه بخواهیم واژۀ «داور» را با گسترش معنایی در معنای «قاضی» نیز به کار ببریم، ریخت جداسان «دادور» را برای این معنای پیشنهاد کنیم و …
همۀ کاربران زبان این دانش زبانی را ندارند که واژههای پارسی از ناپارسی را تشخیص بدهند. حتی با وجود داشتن چنین دانشی همۀ کاربران زبان دغدغۀ سرهگرایی ندارند؛ ولی همۀ کاربران به دنبال آن هستند که پیام خود را به سادهترین روش و کوتاهترین راه به مخاطب برسانند. قرار است سرهگرایی با افزودن بر پرهون(دایرۀ) واژههای زبان از مایهها و داشتههای خودی به پویایی زبان یاری برساند، نه آنکه با کاربست شیوههای نادانشیک و پیشنهاد به کار بردن یک واژه به جای چند وامواژه_ که دارای بارهای معنایی دیگرسان هستند_ از پرسونی زبان بکاهد و مایۀ فقر واژگانی شود.
***
در همۀ زبانها واژههایی را داریم که نمایندۀ چند معنا و پرمانه هستند؛ ولی این چندمعناییها در گذر زمان و در فرگشت زاستاری زبان به دست آمده است. برای نمونه واژۀ «شیر» در پارسی نمایندۀ سه پرمانۀ دیگرسان است: شیر: جانوری درنده؛ شیر: ابزاری در ساختمان؛ شیر: آوهای خوراکی. در چنین فتادهایی اگرچه یک واژه نمایندۀ چند پرمانۀ جداگانه است؛ ولی پارسیزبان به پشتوانۀ ناخودآگاه زبانی خود و بافت سَهان، معنای فتادِ نگر را درمییابد.
آگاهی: برای پیوند با ما میتوانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از بهروزرسانیهای تارنما میتوانید هموندِ رویدادنامه پارسیانجمن شوید و نیز میتوانید به تاربرگِ ما در فیسبوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.
با سه پَند ( اَندیشه، گویه وَ کُنه یِ نیک)
با اَندیشیده وَ نِوِشته یِ اَندیشَنده هَم سازَم.
اَفزون بَر فِتادهایِ گُفته شُده، بَرای نیرومَند کَردَن زَبانِ پارسی باید سِفتی ها وَ سُستی هایِ آن را بازشِناخت. تاکُنون پویِشوَری زَبانِ پارسی دَر ساختِ آمیزواژه هاست که بَرایِ پارسی شِناسان آشِناست وَلی آن سُستی وَ لاغَری وَ بیماریِ آزِگارِ زَبانِ پارسیِ نو ” جُستارِ واژه سازی با وَندها ” ( مَبحَثِ صَرف ) اَست.بَرایِ گُزَشتَن اَز پارسیِ نو به پارسیِ پَسانو بایَستی هَمه یِ تَوانایی هایِ داشته یِ زَبانِ پارسی را به کار بیَندازیم. نِمونه :
یِکی اَز پَس وَند هایی که با آن دَر پارسی نامِ
وَ زاب کُنَندِگی ( اِسمِ وَ صِفَتِ فاعِلی) بَرمی سازیم پَس وَندِ – اَنده اَست که آن را به ریشه یا سِتاک یا بُنِ زَمانِ کُنون می اَفزاییم ، مانَندِ :راندَن : ران – اَنده = رانَنده
آیا تاکُنون اَز هَمه یِ سِتاک ها نامِ وَ زابِ کُنَنده بَرساخته ایم . نُخُست پِی رِستی ( فِهرِستی) اَز نام وَ زاب هایِ کُنَنده یِ تا کُنون بَرساخته شُده که با واتِ “آ” آغاز می شَوَند :
آموختَن ، آموزیدَن :آموز- اَنده: آموزَنده
آفَریدَن ، آفَرینیدَن :آفَرین- اَنده : آفَرینَنده
آلودَن ، آلاییدَن :آلای- اَنده : آلایَنده
آمَدَن ، آییدَن :آی- اَنده : آیَنده
نوواژه هایی که می تَوانَند اَز این پَس بَرساخته وَ به کار بُرده شَوَند :
آرامیدَن :آرام – اَنده : آرامَنده
آسودَن ، آساییدَن : آسای- اَنده : آسایَنده
آراستَن ، آراییدَن : آرای- اَنده : آرایَنده
آزمودَن ، آزماییدَن : آزمای- اَنده: آزمایَنده
آزُردَن ، آزاریدَن :آزار – اَنده : آزارَنده
آزَرمیدَن :آزَرم – اَنده : آزَرمَنده
آزمودَن ، آزماییدَن :آزمای- اَنده : آزمایَنده
آزیدَن :آز – اَنده : آزَنده
آزَدَن ، آزَنیدن :آزَن – اَنده : آزَنَنده ( آزَدَن : آ- زَدَن)
آشُفتَن ، آشوبیدَن :آشوب- اَنده : آشوبَنده
آشوردَن ، آشوریدَن :آشور – اَنده : آشورَنده ( واژه یِ شِناخته اَز این سِتاک شورِش اَست)
آشِناختَن ، آشِناسیدَن: آشِناس – اَنده: آشِناسَنده ( واژه یِ شِناخته اَز این ریشه آشِنا اَست)
آفَندَن ، آفَنیدَن :آفَن – اَنده: آفَنَنده ( واژه یِ شِناخته اَز این بُن آفَند وَ پَدافَند اَست)
آکَندَن ، آکَنیدَن : آکَن – اَنده : آکَنَنده
آگاهیدَن :آگاه – اَنده : آگاهَنده
آماسیدَن : آماس – اَنده : آماسَنده
آمُردَن ، آمیریدَن : آمیر – اَنده : آمیرَنده
( این واژه یِ پارسی به چِهرِ اَمیر ، میرزا ، میر دَر میرِ( نامیرایِ) نوروزی دَر پارسی به کار می رَوَند.( میرِ نوروزی: به مینِشِ نامیرَنده یِ نوروز اَست زیرا دَر نوروز ، روز هَمیشه نو می گَردَد وَ نِمی میرَد ) ؛ دَر زَبانِ اَرَبی اَز آن ریشه یِ سه تاییِ اَمَرَ وَ واژه هایِ دَر پِی آمَده را بَرساخته اَند زیرا نامیرَندِگی فُروزه یِ خُداوَند اَست وَ این مینِش به شاهَنشاه ، شاه ، پادِشاه ،کیان ، سُلطان ، خَلیفه وَ اَمیر بَرنامیده ( اِطلاق) شُده اَست: اَمیر ، اُمَراء ، مامور ، ماموریَت ، اُمور ، اِمارَت ، … هَم چِنین اَز سِتاکِ عَمَرَ هَم واژه هایِ : عُمر ، عُمران ، تَعمیر ، عِمارَت ، عامِر ، مَعمور ، اِستِعمار ، … که هَمِگی به مینِشِ بی مَرگی وَ آمیری وَ نامیری وَ پِیمِشِ ( مَفهومِ) سازَندِگی ، آبادانی اَست را پَدید آوَرده اَند.)
آمُرزیدَن : آمُرز – اَنده : آمُرزَنده
آمیختَن ، آمیزیدَن : آمیز – اَنده : آمیزَنده
آویختَن ، آویزیدَن : آویز – اَنده : آویزَنده
آواختَن ، آوازیدَن : آواز – اَنده : آوازَنده
آواریدَن : آوار – اَنده : آوارَنده
آوَردَن ( آبُردَن): آوَر – اَنده : آوَرَنده
آبَردیدَن ( آوَردیدَن) : آبَرد- اَنده : آبَردَنده
( واژه هایِ آشِنایِ به جای مانده: نَبَرد ، بَرده : کَسی که دَر بَرد یا وَرد ( war اِنگِلیسی) بُرده یا بَرده یا اَچیر یا چیریده یا چیره شُده ( اَسیر : اَرَبیده ) می گَردَد.)
آهیختَن ، آهیزیدَن : آهیز- اَنده : آهیزَنده
آهَنگیدَن ( آهَنجیدَن) : آهَنگ- اَنده: آهَنگَنده
باشَد که با هَم اَندیشی وَ هَم دِلیِ پارسی دوستان این واژه ها دوباره زِنده گَشته وَ به کار بُرده شَوَند وَ اَز هَمه مَهَند تَر بَرابَر نَهادهایِ هایِ شایِسته وَ پَسَندیده گَردَند وَ به جایِ واژه هایِ بیگانه بِنِشینَند ؛ اَز سویی چون کاربُردِشان دَر زبانِ پارسی، نو وَ تازه بوده وَ تاکُنون شِناختاری( تَعریفی) اَز آن ها نَگَشته با هَم اَندیشیِ یِک دیگَر آن ها را بِجوییم وُ بِپَژوهیم وُ بیابیم.
تَن دُرُست وُ مَن ( مَنِش) دُرُست باشید!
“پَس وَند هایی” Se vâža ast yâ yak vâža ?
با سه پَند
به تازِگی وَ دَر واپَسین شُماره یِ خَبَرنامه یِ فَرهَنگِستانِ زَبان وَ اَدَبِ پارسی ( شُماره یِ ۸۲) زیرِ فَرنامِ :کاربُردِ مُصَوَّباتِ…نِوِشته ای به کِلکِ بانیز ( آقایِ) مَحمودِ ظَریف ، پَژوهِشگَرِ گُروهِ واژه گُزینی به چاپ رِسیده که واکافتَنی وَ خُرده گِرِفتَنی اَست ، دَر این جا بی کَم وُ کاست وَ آینه ای/ آینه وار ( عِیناً) بازنِوشته می شََوَد تا سِپَس به آن پَرداخته گَردَد :
وام واژه ها ، واژه هایِ قَرض گِرِفته شُده اَز زَبان هایِ دیگَرَند که بَنا به دَلایِلی دَر زَبانِ مَقصَد پَدیرُفته می شَوَند. شایَد این سوال دَر ذِهنِ بِسیاری وُجود داشته باشَد که چه موقِع فَرهَنگِستان یِک واژهء خارِجی را می پَذیرَد وَ دیگَر بَرایِ آن مُعادِل فارسی نِمی سازُد.دَر این مُختَصَر بَناست که با بَحث دَر بارهء وام واژهء “تایِر” بِدین پُرسِش پاسُخ داده شَوَد.این واژه تَقریباً دَر زَبانِ هَمهء مَردُم به ویژه دَر زَبانِ رانَندِگان مَعمول وَ رایِج اَست.دَر پاسُخ به این سوال بایَد گُفته شَوَد که مُهِمتَرین عامِل رَواج اَست به این مَعنی که اَگَر واژه ای به قَدری رایِج شُده باشَد که تَقریباً هَمهء مَردُم آن را بِفَهمَند وَ دَر مَخزَنِ ذِهنیِ اَهلِ زَبان که زَبان شِناسان به آن واژِگانِ mental lexicon می گویَند جا گِرِفته باشَد ، فَرهَنگِستان دیگَر دَر صَدَدِ مُعادِل سازی بَرایِ آن بَرنِمی آیَد ، با این اِستِدلال فَرهَنگِستان بَرایِ رادیو ، تِلِویزیون ، آسفالت وَ واژه هایی اَز این دَست مُعادِل گُزینی نِمی کُنَد وَ هَمان واژه را می پَذیرَد ، با این قیاس ” تایِر” کامِلاً دَر زَبانِ مَردُم جا اُفتاده اَست وَ فَرهَنگِستان آن را واژهء فارسی شُده تَلَقّی می کُنَد وَ بَرایِ آن مُعادِلِ فارسی نِمی سازَد.خوب اَست این نُکته هَم اِضافه شَوَد که اَعضایِ شاخهء تَخَصُّصی تایِر که زیرگُروهِ شاخهء بَسپار(پُرپار ، polymer) اَست هِنگامِ بَررِسی آن به این نُکته واقِف بوده اَند که به جایِ تایِر نِمی تَوان اَز کَلَماتی مانَندِ “چَرخ” یا “لاستیک”اِستِفاده کُنیم، زیرا تایِر بَخشی اَز چَرخ دَر وَسایِلِ نَقلیه اَست وَ اَگَر به جایِ تایِر اَز لَفظِ چَرخ اِستِفاده شَوَد ، دَقیق نَخواهَد بود، اَز طَرَفِ دیگَر هَم نِمی شَوَد به جایِ تایِر اَز لَفظِ لاستیک اِستِفاده کَرد چون که لاستیک یِکی اَز مَوادّی اَست که تایِر اَز آن ها ساخته می شَوَد وَ دَر تایِر عَلاوه بَر لاستیک مَوادِ دیگَری مانَندِ فولاد یا نَخ هَم به کار می رَوَد وَ به هَمین دَلیل اِطلاق لاستیک به تایِر ناصَحیح اَست.
خُرده پَردازی وَ نِکوهَندِگی ( نَقد) :
فَرنود وُ بُرهان آوَری ( دَلیل وُ اِستِدلال) بَرایِ بَرابَرنَگُزینی وام واژه دَر این نِوِشته این اَست که چون این وام واژه ها ” مَعمول و رایِج ( پُرداخته وُ رَواگمَند) شُده وُ بَرایِ مَردُم دیگَر جا اُفتاده اَند وُ هُمه آن را می فَهمَند” پَس نیازی به واژه سازی یا واژه گُزینی بَرایِ شان نیست.دویوم گُفته شُده که تایِر بَخشی اَز چَرخ اَست وَ نِمی تَوان اَز واژه یِ چَرخ بَهره بُرد.
نُخُست: اَز بُنیادی که سَرپَرَستی ( مُتِوَلّی)، نِگَه بانی ، پالایِش وَ پاسداری اَز زَبانِ پارسی را به دوش دارَد پِی نِگَری(اِنتِظار) نِمی رَوَد که این گونه گُفته شَوَد :
نیازی به بَرابَرنَهاد سازی بَرایِ وام واژه ها نیست چون هَمه آن را می پِیمَند ( می فُهمند) یا
دیگَر بَرایِ هَمِگان جااُفتاده مانَندِ این اَست که گُفته شَوَد :کارِ نادُرُستی دَر جایی اَنجام می شَوَد ولی چون هَمه آن را اَنجام می دَهَند نیازی به دُرُست اَنجام دادَنِ آن نیست. این دُرُست اِنگاری ها ( توجیهات )نادیده گِرِفتَنِ نَغش( نَقش) فَرهَنگِستان وَ گُروه واژه گُزینی دَر اَنجام مَهَندتَرین فَریزه یِ فَرهَنگِستان دَر راه دانِشی شُدَنِ زَبانِ پارسی اَست.
این تاخت واژه ها نه وام واژه ها زَمانی به پارسی دَرآمَده اَند که یِکُم: زَبانِ پارسی بی سَرپَرَست بوده ، دویوم: نِگاه ما به باختَر شیفتَنی بوده ، سِیوم: اَز نِگَرِ کَدیوَری ، دارایی وَ اَرتِشی ناتَوان بوده اَست. اَگَر می خاهیم که پارسی زَبانِ دانِش شَوَد بایَد واژه ها دانِش وَرانه با پُرنِگَری به دانِشِ ریشه شِناسی وَ گَنجینه یِ زَبان هایِ ایرانی و گویِش هایِ بومی وَ به کار اَندازیِ سَد دَر سَدی دَستورِ زُبان وَ بَر پایه یِ دَستگاهِ آواشِناختیِ پارسی واژه سازی وُ واژه گُزینی شَوَد.
این یِک گونه شُل گِرِفتَن دیرینه دَر بَرخورد با زَبان اَست که می شَوَد آن را با زَبان زَدِ آمیانه یِ: وِلِش کُن !سَنگید( سَنجید) ، بَرای نِمونه با هَمین بُرهان آوَری ها راه بَرای هِزاران واژه یِ اَرَبی دَر پارسی باز شُد چون هَمین بُرهان ها را پیش می کِشیدَند ، می گُمانَم پاسداران وَ پالایَندِگانِ راستینِ زَبان مَردُمان باشَند چون نَهاده ( موضوع )را روشَن وُ آشکار می بینَند زیرا هَمین که کَسی به دَرون دَستگاهی دَرآمَد اَچیرِ ( اَسیرِ) بَندها وَ تارهایی ماتَندِ این راست پِنداری ها می شَوَد، بَرایِ نِمونه دَر نِوِشته یِ بالا می بینیم که دَر کالبُدِ ریختارهای اَرَبی چه اَندازه واژه به پارسی دَرآمَده اَند که بَرایِ نَزدیک به هَمه یِ آن ها بَرابَرنَهادِ پارسی داریم وَ اَگَر گُفته شَوَد که اَگَر واژِهایِ بیگانه را بیرون کُنیم اَز گَنجینه یِ واژگان کاسته می شَوَد ، این سُخَنِ هِنگامی دُرُست اَست که دَست به واژه سازی وَ واژه گُزینی نَزَنیم وَ این که تاکُنون این کار نَشُده یِکَم بَرایِ کَم کاری ویژَندِگان زَبان دَر واژه نَسازی وَ دویوم به کارنَگیری واژه های داشته وَ شِناخته یِ پارسی اَست. زَبانِ پارسی اَگَر بِخاهَد دَر سَده ی ۲۱ اَز زَبان هایِ پیشرو باشَد وَ مانَندِ سَده هایِ سِیوم تا هَشتُم خورشیدی زَبان پیش رَفته گَردَد بایَد با نِگَرِش به فَرزَند زَمانِ خود بودَن ، دَست به کار تَوانمَند کَردَنِ زَبان بِزَنَد ،نِمونه یِ بِسیار ساده وَ آشِنا:
ریختارهای اَرَبی اَند که با خود واژِگانِ فَراوانی به دَرونِ پارسی آوَرده اَند ، دَر نِوِشته یِ کوتاهِ بالا : ریختارِ فاعِل( کُنَنده) : رایِج ، خارِج (خارِجی) عامِل ، کامِل ( کامِلاً) ، واقِف وَ بِسیاری دیگَر …
ریختارِ مَفعَل ( جای واژه): مَقصَد ، مَخزَن..
ریختارِ فَعیل: دَقیق ( دَقیقاً) ، صَحیح (ناصَحیح)، تَقریب ( تَقریباً)… که هَمه یِ آن ها بَرابَرِ پارسی دارَند که دَر نِوِشتاری دیگَر
به آن ها پَرداخته خاهَد شُد.
دَر این جا واژه یِ تایِر tire , که دَر گُزشته ها tyre نِوِشته می شُده را اَز نِگاهِ ریشه شِناسی بَرمی رِسیم ، نُخُست به اِنگِلیسی :
tire ( tyre) noun , iron plates forming a rim of a carriage wheel , probably from tire : equipment , dress , covering . The notion is of the tire as the dressing of the wheel.
با تَرانِویسی پِی می بَریم که مینِشِ نُخُستِ tire : پوشِش اَست وَ گُمان می رَوَد که با واژِگانِ پارسیِ زیر هَم ریشه باشَد :
دِرَخت : گیاهی که با بَرگ پوشیده شُده اَست.
رَخت : دیس دیگَری اَز دِرَخت بی واتِ دِ ، به مینِش : جامه ، لِباس که تَن را می پوشانَد.
دَر زَبانِ آلمانی به جامه هایِ آیینی ( رَسمی) Tracht = تراخت گُفته می شَوَد.
دار : کوتاه شُده یِ دِرَخت مانَندِ مُرغِ دارکوب: مُرغی که با نوک وَ مِنقارَش به دِرَخت می کوبَد
دارو : پادمَرگی که اَز دار یا دِرَخت به دَست می آیَد.
اُمید اَست با هَم اَندیشی واژه ای بَرایِ tire بَرساخته شَوَد.
بَرایِ بَرابَر گُزینیِ وام واژه ها وَ پالایِش زَبانِ پارسی نیاز به هَم اَندیشی وُ هَم دِلیِ پارسی دوستان وَ دِل سوزانِ زَبانِ پارسی اَست.
به اُمیدِ پِی گیریِ این جُستارها !
تَن دُرُست وُ مَن دُرُست باشید ♡
arjman korosh janati nabeshte ast : ” chon dawer ra der bazi footbal be kar mi borand , baayed beraaye kasi ke der dad-ga mayaan dorosti wae na-dorosti daweri mi konad yek waje deger saakht.” in pandar eshan na-dorost ast , chon ager kasi waje-ye dawer ra der dad-ga yaa gozare haa-ye dad-gaeri be kar borad , shanawende be khobi der mi yaabaed ke khast goyend “ghazi” ast wae ager kasi der maydan footbal waje-ye dawer ra be kar borad , hame mi danand ke khast goyende kasi ast ke bazi ra zir did wae berasi daraed
be gone-ye ke der zir nawis haa yaki az dost-dar haa-ye zaban parsi der baare-ye anjoman waje saazi tehran nawesht ast wae haem der deger nabeshte haa der in baare chiz haa-ye khande am , man be gone-ye kar kas haa-ye deron pars/iran haem-andish nistaem, yaki az nokte haa mahand wae por-arzesh in ast ke her waje-ye nau ke saakhte mi shawaed ,ager az chand waje kar garefte mi shawaed , baayed hame waje haa parsi baashand , wer-ne az rawani wae khosh-aawaye zaban mi kahaed
Andarbâra ye vâža ye ‘dâvar’ bâ šomâ hambâvar am.
با درود
نمیشود برای هر واژهای که به اشتباه به زبان ما راه یافته است برابر بدست داد. درست آن است که از هر داشتهای که اکنون در زبان گویا و روان خودمان در دست داریم بهره بگیریم. همچنین نمی توانیم روندهای اشتباه صدها ساله را به ناگهان با سیلی از واژگان نا آشنا و درشت به راه درست بکشانیم. در میان واژگانی که شما در این وبگاه بکار می برید اندک واژگانی هستند که برابرهای شایستهای باشند اما همینها هم اگر به زبان مردم راه یابند خوب و یاریرسان هستند. شایسته است که شتاب نکنید و نخست همین واژگان اندکی که برابرهای درخوری هستند را جا بیاندازید. اگر از تواناییهای زبان خودمان بهره ببریم و روانی و گویانی زبانمان را از میان نبریم زبان راه خود را باز خواهد کرد و به گونه ای شگفت آور خواهیم دید که بدون نیاز به بسیاری برابر سازیهای نابجا می توانیم با بیشترین واژگان بومی سرزمین خود به خوبی گفتگو کنیم و بنویسیم. خیلی جوانها هستند پارسی انجمن را می بینند و سرمشق می گیرند و شما میتوانید سرمشق خوبی باشید. اگر یک فرهنگستان نیرومند با پیشتیبانی و سرمایه مردم و رسانهها و کشورداران داشیم به ویژه در زمینه واژهسازی به تندی پیشرفت میکردیم. دریغ آن را نداریم و بسیار جوانها چشم به شما دارند. پیروز باشید.
Az in ke ba camašenâsi (manišenâsi) parvâ mikonid basyâr sepâsmand o xošnud am. bež andar vâžasâzi bâ parvâ ba cama o naqš e aviyâkaranik e dorost e vâžagân payrav e hand(qâede)-i dorost ne id.