فرجام پژوهشها دربارهی شکستهنویسی
عباس سلیمی آنگیل
(دبیر کارگروه آسیبشناسی پارسیانجمن)
پیشینهی پژوهش
بنا بر چیستی و ماهیت زبان، نمیتوان تاریخچهی شکستهنویسی در زبان فارسی را به طور قطع نشان داد. میتوان گفت شکستهنویسی، به شکلی که میشناسیم، کموبیش از یک سدهی پیش آغاز شده است؛ یعنی از زمانی که ادبیات داستانی نوین و نثر روزنامهنگارانه آغاز شد. جدال دربارهی شکستهنویسی نیز کموبیش همین اندازه دیرینگی دارد.
در این یکصد سال، برخی با شکستهنویسی همدلی نشان دادهاند و برخی ناهمداستان بودهاند. برای دیدن تاریخچهی مختصری از این گیرودارها میتوانید به کتاب اصول شکستهنویسی[۱] نوشتهی علی صلحجو و نیز کتاب فارسی شکسته[۲] نوشتهی امید طبیبزاده بنگرید. این دو کتاب تازهترین پژوهشها در حوزهی شکستهنویسیاند؛ هم به نخستین شکستهنویسان اشاره کردهاند و هم به پیشینهی مطالعات در باب شکستهنویسی. طبیبزاده در همین زمینه کتاب دیگری هم به نام مبانی و دستور خط فارسی شکسته[۳] دارد که تفاوت آشکاری با کتاب فارسی شکسته او ندارد و برای بحث ما کتاب اخیر مناسبتر است. از بین موافقان و مخالفان شکستهنویسی، این دو نام پرآوازهترند: منوچهر انور (هوادار شکستهنویسی) و ابوالحسن نجفی (مخالف شکستهنویسی).[۴]
رهیافتهای تازه
به گفتهی علی صلحجو، محمود کیانوش نخستین کسی است که رهیافتی تازه در اینباره برمینهد. یا به تعبیر صلحجو «نظری بنیادین در این باره داد». نظر بنیادین کیانوش چنین است: «مهم این است که نویسنده یا مترجم، در نوشتن گفتوگوها، نحو شکسته، نه واژهی شکسته، به کار برد… نمایشنامهی سیر روز در شب را من در سال ۱۳۴۱ به درخواست بیژن مفید، کارگردان، ترجمه کردم و در تهران به روی صحنه آمد. گفتوگوها، هرچند با املای درست آورده شده، نظم کلمات در جملهها گفتاری است، به طوری که اگر هنرپیشگان جملهها را با تلفظ محاورهای بر زبان بیاورند، اصلاً نیازی ندارند که کلمهای را تغییر دهند، یا جای کلمهای را در جمله عوض کنند.»[۵] پس میتوان گفت محمود کیانوش نخستین کسی است که در این جدال راهکاری علمی و عملی نشان میدهد. در حقیقت، او به جای شکستهنویسی «گفتارینویسی» را پیشنهاد کرده است و این مهمترین رهیافت در حوزهی شکستهنویسی تا زمان او و بلکه تا اکنون است. علی صلح جو در همین کتاب (اصول شکستهنویسی)، بخشی را با عنوان «نحو گفتار» آورده است که دنبالهی سخن کیانوش است.
ابوالحسن نجفی در گفتوگویی میگوید: «وقتی مترجم میخواهد دیالوگ، یعنی زبان محاوره را ترجمه کند، باید توجه داشته باشد که اولاً واژگان و ثانیاً ساخت جملاتش مخصوص محاوره باشد، و ثالثاً نوع تفکری هم که عرضه میکند متفاوت با نوع تفکر اهل قلم باشد. البته تمام این نکات باید تابع سبکی باشد که خود نویسنده به کار برده است، زیرا نویسندگان خوب معمولاً در رمانهایشان، برای نمایش شیوهی محاورهای، این نکتهها را در گفتوگوهای داستان رعایت میکنند. در هر حال، اگر مترجم تشخیص داد که دیالوگ دارای شیوهی بیان محاورهای است باید سه نکتهی فوق را در آن رعایت کند و دیگر لازم نیست که کلمات را در نوشتار بشکند و مثلاً «رفتند» را «رفتن» یا «میگویم» را «میگم» بنویسد.»[۶] این سخن نجفی هم ادامهی سخن محمود کیانوش است.
این نگرش را مقایسه کنید با نگاه منوچهر انور. انور در یادداشت «شکستن استبداد قلم»، به قول امروزیها، بسیار سیاه و سفید میبیند. او جانشین جملهی «اگه یهو چُو بیفته که رئیس جدید به حرف زنش تغییر رأی داده، میدونی چه الم شنگهای به پا میشه؟» را چنین جملهای میداند: «اگر ناگهان شایع شود که رئیس جدید، تحت تأثیر حرفهای همسرش، تغییر رأی داده است، میدانی چه غوغایی بر پا خواهد شد؟»[۷]
در حالی که اگر پیشنهاد محمود کیانوش را در نظر بگیریم، جانشین جملهی نخست چنین جملهای میشود: «اگر یکهو چُو بیفتد که رئیس جدید به حرف زنش تغییر رأی داده، میدانی چه الم شنگهای به پا میشود؟» یعنی نحو شکسته به جای املای شکسته. طبیعی است که بازیگر هنگام بازی، بیآنکه جمله را تغییر دهد، واژهها را بشکند.
منوچهر انور حتی جملهی «از سرعت خود بکاهید» را برنمیتابد و به جایش «آسّه، آسّه» را پیشنهاد میکند![۸]
صلحجو و طبیبزاده؛ همسنجیِ دو رهیافت
دستاوردهای صلحجو در کتاب اصول شکستهنویسی را باید منسجمترین و باریکبینانهترین رهیافت در حوزهی شکستهنویسی- نه لزوماً کاملترین- دانست. طبیبزاده دربارهی همین کتاب صلحجو مینویسد: «ضمن پذیرفتن شکستهنویسی، بیآنکه توصیفی فنی از قواعد حاکم بر آن به دست دهد، کوشیده است تا اصولی را برای ضابطهمند کردن آن در اختیار نویسندگان و مترجمان بگذارد.»[۹] این داوری طبیبزاده دربارهی صلحجو را نمیتوان پذیرفت. صلحجو در فصل ۲ کتابش (چه واژههایی را باید شکست؟) توصیف فنی از قواعد حاکم بر شکستهنویسی به دست میدهد، اما توصیفی که راهگشا باشد و تکلیف «کجا بشکنیم و کجا نشکنیم» را روشن کند، نه اینکه صرفاً توصیفی فنی، بیتوجه به حل این معضل، ارائه داده باشد.
اصلیترین کار طبیبزاده در کتاب فارسی شکسته دستهبندی صورتهای شکسته در دو طبقهی کلی است. «یکی صورتهای شکستهای که بر اساس قاعدهای کلی از روی صورت سالمشان مشتق میشوند، شامل «صیغههای شکستهی فعلی» و «صورتهای کوتاهشدهی پیبستی»، و دیگری صورتهای شکستهای که لزوماً با قاعدهای کلی از روی صورت سالمشان مشتق نمیشوند، شامل «گونههای آزاد سبکی»[۱۰]. البته، چنانکه خود طبیبزاده هم اشاره کرده است، احمد سمیعی گیلانی پیش از او دست به چنین کاری زده است. صلح جو نیز مینویسد: «شاید اولین کسی که دربارهی جزئیات شکستهنویسی در گفتار تأمل و آن را بررسی کرده است احمد سمیعی گیلانی باشد. سمیعی، در نگارش و ویرایش، چگونگی شکسته شدن کلمات را در گفتار بررسی و مقولهبندی میکند. مثلاً، اوست که اولین بار کشف میکند یا، دستکم، مینویسد، «شکستگی بیشتر در عناصر دستوری، یعنی در عناصر پربسامدتر زبان، روی میدهد.»[۱۱]
این دستهبندیها در سطح توصیف فنی میماند و مشکلی را حل نمیکند. چرا؟ پاسخ را پیشتر صلحجو بدین شکل داده است: «موضوع این است که هر بومی زبانی، بدون اینکه به آن مقولات آگاهی داشته باشد، خود میداند که چه کلماتی را در گفتار باید شکست و چه کلماتی را نباید.»[۱۲]
به سخن دیگر، پژوهشهای طبیبزاده به فارسیزبان ایرانی میآموزد که شما در کجاها واژه را میشکنید؛ یعنی آنچه خود بر آن آگاهاند. این توصیف فنی صرف، همچون پژوهشی دانشگاهی، ارزشمند است اما وظیفهی «دستور خط و فرهنگ املایی» این نیست. به سخن دیگر، پژوهشهای طبیبزاده «در عمل، به اینجا رسیده است که هرکس حق دارد به هر شکل که دلش خواست، املای کلمه را بشکاند. مگر در کلماتی مثل اجتماع و مجد و… که نباید به «اشتماع» و «مژد» و… تبدیل شوند! دستور خط و فرهنگ املایی شکستهی طبیبزاده، برخلاف اصول شکستهنویسی صلحجو، به نتیجهی مشخصی نمیرسد. اگر به پایان کتاب رجوع کنیم، میبینیم که مؤلف همان رسمالخط شکستهی رایج آثار ادبی را پذیرفته است. قرار است دستور خط به این نابسامانی سروسامان دهد. طبیبزاده قبول کرده است، و حتی توصیه کرده، که «مثل» را «مث» بنویسیم و «راست» را «راس» و «بشوند» را به سه شکلِ «بشن» و «بشند» و «شن»، خب، باید توضیح دهد که چه چیزی را رد کرده و به کدام بینظمی سامان بخشیده است؟»[۱۳]
مهمترین نکاتی که صلحجو در اصول شکستهنویسی به آنها توجه کرده است و برخی از پیشنهادهای او:
نحو گفتار
«دستور زبان گفتار و نوشتار با هم فرق دارند. اگر این نکته در متنهای گفتوگویی رعایت شود، خواننده به آسانی آن را گفتاری خواهد خواند، درست مانند زمانی که خودش حرف میزند. مسئلهی برخی از متنهای گفتوگویی، از نظر شکستهخوانی، در درجهی اول نحو نوشتاری آنهاست نه نبود واژههای شکسته. دو جملهی زیر را در نظر بگیرید:
– اگر تا دو ساعت دیگر نیاید، راه میافتم میروم خانهاش.
این جمله را به آسانی میتوان به صورت زیر خواند و حالت طبیعی گفتوگو را در آن احساس کرد.
– اگه تا دو ساعت دیگه نیاد، را میافتم میرم خونش.
اما اگر جملهی مذکور را به صورت زیر بنویسیم:
– چنانچه تأخیرش به دو ساعت بینجامد، به سوی منزلش عزیمت خواهم کرد.
با شکستن کلمات، نمیتوان آن را طوری ادا کرد که حس گفتاری به ما بدهد.» (ص ۱۰)
این همان نکتهای است که منوچهر انور متوجه آن نبود.
حافظهی بصری
شکستن را در حدی که عادت بصری مختل نشود میپذیرد. (ص ۳۵)
«یکی از حدهایی که میتوان برای شکستن واژهها گذاشت بازیابی واژه در نگاه اول است.» (ص ۶)
ساختار هجایی واژهها در زبان فارسی (قاعدهی کاهش هجا):
«فقط واژههایی را میتوان در گفتوگوهای داستانی شکسته نوشت که صورت گفتاریشان، در مقایسه با صورت نوشتاری، هجای کمتری داشته باشد.» (ص۸) آنگاه واژههایی مانند «لانه» و «میدان» و «هندوانه» و… را مثال میزند. بر پایهی این قاعده، شکسته نوشتن لانه (لونه) و میدان (میدون) کاری بیهوده است، چون از شمار هجاها کاسته نمیشود. اما شکسته نوشتن هندوانه (هندونه) مایهی صرفهجویی در هجاهاست و چهار هجا را به سه هجا میرساند. (ص ۸) برای دیدن بحث مبسوطتر، به صفحهی ۱۴ به بعد همین کتاب بنگرید.
چه واژههایی را باید شکست؟
در این بخش، صلحجو شکستنیها را دستهبندی میکند. (ص ۱۶) در این میان، دربارهی فعل «است» و حروفی چون «را»، «از» و… توضیح میدهد. مقولهی مهمی را زیر عنوان «برخی موارد خاص» مطرح میکند. میگوید: «قاعدهی اصلی شکستهنویسی همان کاهش هجایی است. با این همه، برخی واژهها و ترکیبها نیاز به توضیح دارند.» (ص ۲۶) و چنین شکستههایی را تجویز میکند: «چته/ چشه/ چمه/ کیه، چیه و… .»[۱۴] (ص ۲۶ به بعد)
لهجه
صلحجو مینویسد: «وقتی از شکستن کلمات در نوشتار حرف میزنیم، منظورمان شکستن واژهها در فارسی گفتاری معیار- لهجهی رایج در تهران- است… قاعدهی کاهش هجا صرفاً تکلیف شکستهنویسی را روشن میکند، نه مسئلهی لهجه را… واژهی مودونوم نمونهای از لهجهی جغرافیایی [مشهدی] است. از این نمونه در هر لهجهای هست… علاوه بر لهجهی جغرافیایی، لهجههای اجتماعی هم وجود دارند. نوع حرف زدن مکانیکها، رانندهها و قصابها با حرف زدن استادان دانشگاه، روحانیان و مدیران سازمانهای فرهنگی متفاوت است. این موضوع نیز ربطی به شکستهنویسی ندارد. واژهها و عبارتهایی چون چخلصیم، بزن تو رگ و کرتیم مقولهای غیر از شکستگی است. علاوه بر اصطلاحات تیپنما، اصطلاحات جنسیتنما (جوونمرگ شده و الاهی جز جیگر بزنی، در مورد زنان و زکی، ایول و زرشک، در مورد مردان) را نیز در گفتار زنان و مردان باید در نظر گرفت.» (صص ۳۰-۳۱)
همین پیشنهادها، چه قبول افتد و چه نیفتد، تنها راهکاری است که تاکنون دربارهی شکستهنویسی ارائه شده است. نتیجهی کار طبیبزاده در کتاب فارسی شکسته، در نهایت به پذیرش شیوهنامههای ناشران گوناگون میانجامد؛ یعنی پذیرش دلبخواهی و غیرفنی شکستهنویسی. بیراه نیست اگر بگوییم طبیبزاده این کتاب را در رد پیشنهادهای علی صلحجو نوشته است. در اینجا اشاره به این نکته بجاست که طبیبزاده در کتاب اخیر از «حافظهی بصری» غافل است و نتیجهی کارش (پذیرش بیشتر شکلهای رایج شکستهنویسی) نشان میدهد که استفاده از «نحو گفتار» را هم راه چاره نمیداند. حال آنکه خود او پیشتر در گفتوگویی با ابوالحسن نجفی گفته است:
«من خودم بارها در بحثهایی که با دوستان پیش آمده، به آنها گفتهام که شما [نجفی] در ترجمهی مکالمات در رمانها هیچگاه از فارسی شکسته استفاده نکردهاید. اما آنها قبول نکردهاند و بعد که به خود متن رجوع کردهایم، حتی یک مورد از به کارگیری فارسی شکسته نیافتهایم. این بدان معناست که خوانندگان، خودبهخود و بیآنکه متوجه باشند، تنها از روی قرائن واژگانی و نحوی و غیره، مکالمات را به صورت محاورهای میخوانند.»[۱۵]
نتیجه
۱. در شیوهنامههایی که ناشران گوناگون دربارهی شکستهنویسی تهیه کردهاند، همچنین در پیشنهادهای طبیبزاده، املای شکستهی واژهها ارتباط با متن را مختل میکند و خواننده، بهویژه خوانندهی حرفهای و کتابخوان، را به زحمت میاندازد. «خواندن واژههای به شدت شکسته در حجم زیاد مانع خواندن است مگر اینکه فرض کنیم خواندن، از نگاه برخی، نوعی کشتی گرفتن با واژههاست. کتابخوانی را با کتیبهخوانی یکی نگیریم.»[۱۶]
تا رسیدن به رهیافتهایی تازه، علی صلحجو تنها کسی است به مجموعهی این مباحث سر و شکل داده و کوشیده است شکستهنویسی را سامانمند کند.
۲. چنانکه دیده شد، صلحجو شکستن واژهها در لهجههای جغرافیایی و اجتماعی را مقولهای جدا از شکستهنویسی میداند، اما طبیبزاده اینها را هم در حوزهی شکستهنویسی آورده است و مثالی از یکی از داستانهای احمد محمود (لهجهای جغرافیایی) میآورد: «اگه ئی راست باشه په چرا هیچکه هیچی نمیگه»[۱۷]
در اینباره شاید هنوز بحث به پایان نرسیده باشد و اختلاف نظر همچنان باقی باشد. آیا همهی انواع شکستهنویسی در لهجههای جغرافیایی و اجتماعی از نوع تیپنما و جنسیتنما و … است؟ به عبارت دیگر، اگر در نثر معیار از لهجههای جغرافیایی و اجتماعی بهره ببریم، آیا دستور خط و فرهنگ املایی نمیتواند هیچ سازوکاری برای آنها در نظر بگیرد؟
از این چشمانداز، حکایت همچنان باقی است.
۳. از آنچه گذشت، میتوان دریافت که چند بنیاد مهم در شکستهنویسی نادیده گرفته میشود:
نخست: حافظهی بصری، شکستهخوانی، گفتارینویسی، ماهیت پویای گفتار و ایستای خط، اختلالفکنی در ارتباط خواننده با متن و… .
دوم: شکستهنویسی سویههای غیرزبانشناختی (اجتماعی، فرهنگی و سیاسی) هم دارد. خط بخشی از فرهنگ است؛ یعنی ظاهر و نمای واژه دربردارندهی بار فرهنگی است و دگردیسی در آن به دگرگونی در حافظهی دیداری میانجامد. از سوی دیگر، پیوستگی فرهنگی در «ایران فرهنگی» با شکستهنویسی آسیب میبیند؛ ممکن است گویش معیار در هر کدام از کشورهای فارسیزبان به سمتوسویی جداگانه برود و همین امرْ یکپارچگی زبان فارسی را تهدید کند. آمُخته شدن به شکستهنویسی به «دوزبانگونگی» مطلق در زبان فارسی میانجامد و باعث گسست پیوند ما با میراث ادبی و فرهنگی زبان فارسی میشود. اینها انگیزههای و دلایل نیرومندی است که ما را وامیدارد تا از شکستهنویسی بپرهیزیم و گونهی گفتار را به نوشتار نزدیک کنیم، نه به وارونه.
پانوشتها
[۱]. اصول شکستهنویسی؛ راهنمای شکستن واژهها در گفتوگوهای داستان، صص ۱-۴.
[۲]. فارسی شکسته؛ دستور خط و فرهنگ املایی، ص ۵.
[۳]. بنگرید به: طبیبزاده، امید. مبانی و دستور خط فارسی شکسته، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۸.
[۴]. صلحجو و طبیبزاده در این دو کتاب مورد بحث، به شکستهنویسان آغازین و نیز به کسانی که بر یا با شکستهنویسی بودهاند پرداختهاند. در این میان نام دو نفر، دهخدا و محمد قاضی، از قلم افتاده است. دهخدا از نخستین شکستهنویسان است (البته صلحجو گویشهای اجتماعی را مقولهای جدای از شکستهنویسی میداند که در اینباره توضیح خواهیم داد) و قاضی از نخستین مخالفان پروپاقرص شکستهنویسی.
«پا مریزاد، ناز جونت پهلوون، اما جون سبیلای مردونت حالا که خودمونیم ضعیف چزونی کردی، نه ملاباشی نه رحیم شیشهبُر نه آن دو تا سید! اینها هیچ کدومشون نه ادعای لوطیگیریشون میشد نه ادعای پهلوونیشون، بیخود اینا رو چزوندی…» (دهخدا، چرند و پرند، مقاله سیزدهم از شماره ۱۷، تهران: نیکفرجام، ۱۳۸۸، ص ۶۲.)
محمد قاضی درباره ترجمه علیاصغر سروش از کتاب مادر ماکسیم گورکی مینویسد: «متأسفانه بسیار زشت و نارسا بود، و بهویژه چون به زبان «آرگو» یعنی به لهجه تهرانی هم نوشته بود هیچ به دل نمینشست و…» (خاطرات یک مترجم، تهران: زندهرود، ۱۳۷۱، ص ۴۴۰.)
[۵] . اصول شکستهنویسی، ص ۳.
[۶]. جشننامه ابوالحسن نجفی، صص ۷۲ – ۷۳.
[۸]. همان، ص ۱۳۱.
[۹]. فارسی شکسته؛ دستور خط و فرهنگ املایی، ص ۵-۶.
[۱۰]. فارسی شکسته، ص ۳۸. البته مقولهبندی ایشان بیخطا نیست. در مبحث «صورتهای کوتاه شده پیبستی»، در جمله «آب نخوریا»، «ا» را صورت شکسته «ها» دانسته و صورت درست جمله را «آب نخوریها!» ثبت کرده است! و همینطور «بهت» و «بت» را صورت شکسته «به تو» و «باهاش» و «باش» را صورت شکسته «با او» دانسته است.
در تذکرهالاولیا آمده است: «نگر از این مرد که تو را پیش او میبرند نترسیا که هر دو بندگان یک خداوندید…»
شفیعی کدکنی در اینباره مینویسد: «نوعی صیغه نهی مؤکد است که در متون قرن پنجم و ششم رواج داشته و بعدها فراموش شده است. در بعضی لهجهها هنوز باقی است. میگویند: «نزنیا/ نخوریا/ نیفتیا، یعنی زنهار تا نزنی و… »
در حقیقت، در چنین ساختهایی «آ»، نه تنها شکسته نیست، که صورتی اصیلتر (کهنتر و رایجتر) است.
همچنین، در چهارمقاله عروضی سمرقندی آمده است: «… و هر دانهای پنج درم سنگ بیاید، سیاه چون قیر و شیرین چون شکر، و ازش بسیار بتوان خورد.» (برای اطلاعات بیشتر و دیدن منابع این پانوشت بنگرید به مقاله «شکستهطلبی» در فصلنامه فرهنگی، هنری فرهنگبان، سال دوم، شماره ۶، تابستان ۱۳۹۹، ص ۲۵۸.)
[۱۱]. اصول شکستهنویسی، ص ۴.
[۱۲]. همانجا.
[۱۳]. بنگرید به مقاله «شکستهطلبی» در فصلنامه فرهنگی، هنری فرهنگبان، سال دوم، شماره ۶، تابستان ۱۳۹۹، ص ۲۵۸.
[۱۴]. منوچهر بدیعی در گفتوگویی با ابوالحسن نجفی میگوید: «البته من فکر میکنم مترجم گاهی میتواند، یا حتی باید، از زبان شکسته استفاده کند.» و نجفی پاسخ میدهد: «بله، درست است. مثلاً من هیچگاه جرئت نمیکنم به جای «چته؟» بنویسم «چهات است» یا «تو را چه میشود»! (جشننامه ابوالحسن نجفی، ص ۷۶)
[۱۵]. جشننامه ابوالحسن نجفی، ص ۷۳.
[۱۶]. اصول شکستهنویسی، ص ۳۳.
[۱۷]. فارسی شکسته، ص ۳۴.
کتابنامه
۱. ایبسن، هنریک. عروسکخانه، منوچهر انور، چاپ سوم، تهران: کارنامه، ۱۳۹۹.
۲. دهخدا، علیاکبر. چرند و پرند، تهران: نیکفرجام، ۱۳۸۸.
۳. صلحجو، علی. اصول شکستهنویسی؛ راهنمای شکستن واژهها در گفتوگوهای داستان، چاپ سوم، تهران: مرکز، ۱۳۹۵.
۴. طبیبزاده، امید. جشننامه ابوالحسن نجفی، تهران: نیلوفر، ۱۳۹۰.
۵. ـــــــــــــــ. فارسی شکسته؛ دستور خط و فرهنگ املایی، تهران: کتاب بهار، ۱۳۹۸.
۶. قاضی، محمد. خاطرات یک مترجم، تهران: زندهرود، ۱۳۷۱.
نشریه
۷. سلیمی، عباس. «شکستهطلبی»، فصلنامه فرهنگی، هنری فرهنگبان، سال دوم، شماره ۶، تابستان ۱۳۹۹.
آگاهی: برای پیوند با ما میتوانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از بهروزرسانیهای تارنما میتوانید هموندِ رویدادنامه پارسیانجمن شوید و نیز میتوانید به تاربرگِ ما در فیسبوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.
«-اگر تا دو ساعت دیگر نیاید، راه میافتم میروم خانهاش.
– اگه تا دو ساعت دیگه نیاد، را میافتم میرم خونش.»
شیوه یه سهووُم ی هم، می توان پیش کشید:
«- اگه تا دوُ ساعت ه دیگه نه یاد، راهـ می یوُفت-م، می ر-هم خؤنه-ش.»
در اینجا با دوُ نوًآوری رؤبهرؤ هست-یم:
۱- نشانهگذاری یه نویسهها یه فارسی برا یه آواها یه متفاوت (ه، ه، هـ، و، وُ، ؤ، وً، وْ، ی، ی)،
۲- جداسازی وه استقلالبخشی به مقولهها یه دستوری یه جداگانه (جدانویسی یه تکواژها یه اضافه، عطفی، … از نامها یه پیش از خوُد، وه ضمیرها یه فاعلی، مفعولی، ملکی از فعل وه نام ه پیش از خوُد).
ای کار نه تنها نوشتن وه خوْاندن ه گفتارنویسی وه گویشنویسی را آسانتر می کند، که استاندارد ه نوشتار ه فارسی را نیز بالا می برد، وه در نتیجه آمؤزش ه زبان را آسان وه ویرایش ه خوُدکار ه آن را ممکن می سازد.
نه شکسته نویسی بهیچ روی نباید پذیرفته شود چون با این منش شما، توده مردم با سطح پایین دانش و ناآگاهیشان از زبان پارسی و تنبلی نهادی شان در هر نسلی زبان را به سلیقه خودشان شکسته تر و نابسامان تر خواهند گردانید تا جایی که(با این روش و منش شکسته نویسی ) پس از گذشت چند نسل دیگر هیچ چیزاز زبان پارسی بجای نخواهد ماند
زبان پارسی باید با دبیره خودش آموخته و نوشته شود.
اگر منظور خط ه کنونی-ست، باید گفت که این خط را چه برگرفته از عربی به دانیم جه سرچشمه یه آن را پارسیگ، نارسا-ست، در خور ه زبان ه پارسی نیست. کمینه این که، باید به-روزرسانی شود، اگر نه کوئیم که یکسره باید آن را دگرگون ساخت.