اُستیگانِ خسرو

نگاره از شاهنامه‌ی «دموت». شاهنشاه خسرو انوشیروان برای دستورِ خود، بزرگمهر، میهمانی برگزار کرده است.

مزدا تاج‌بخش

بزرگمهرِ بُختگان، دستورِ فرزانه‌ی شاهنشاه خسرو انوشیروان (۵۷۹-۵۳۱ ترسایی)، در یادگاری که از خود بر جای گذاشته،āyādgār ī vazurgmihr ، پیش از هر سخنی، خود را چنین شناسانده است:

“man vazurgmihr ī bōxtagān ´nivēped ī šabestān ī šahr ōstīgān ī husrav darīgbed …” [۱]

تا کنون خوانشها، ویرایشها و گردانشهایی گوناگون از این یادگار به دست داده شده است که در آنها اُستیگان را شهرِ اُستیگان‌خسرو پنداشته‌اند و بزرگمهر را نیز دری‌بدِ آن شهر دانسته‌اند.

با بررسیِ واژه‌شناختی و گیتی‌شناختیِ واژه‌ی اُستیگان می‌توان بدین پرسش که «آیا اُستیگان نام شهری در روزگارِ پادشاهیِ خسرو انوشیروانِ ساسانی بوده و یا بزرگمهر، چنین، جایگاهِ خود را نزدِ پادشاه نمایانده است» پاسخ گفت و دری دگر بر خوانشِ این واژه در یادگارِ بزرگمهر گشود و پرتوی نو بدان افکند.

در جاودان‌خرد[۲] که رونوشتِ عربیِ یادگارِ بزرگمهر است، این بند نیست. فرهادِ آبادانی[۳]، بر پایه‌ی خوانشش از یادگارِ بزرگمهر، او را «دستورِ (= وزیرِ) شبستانِ شهرِ استیکانِ (= استوارِ، مبارکِ) خسرو انوشیروان» نامیده و ماهیارِ نوابی[۴] خوانشِ «دیوانبدِ شبستانِ شهرِ استیکان‌خسرو» را از آن به دست داده و سعیدِ عریان[۵] نیز، به پیروی از نوابی، آن را «دیوان‌بدِ شبستانِ شهرِ استیگان‌خسرو»[۶] خوانده است.

شائول شاکد در جُستاری[۷] آن را «دیوان‌بدِ شهرِ استیگان‌خسرو»[۸] خوانده، لیک در پانوشت افزوده است که چنین شهری در نوشته‌های تاریخی شناخته شده نیست. ریکا گیزلن[۹] نیز، بر پایه‌ی سخنِ شائول شاکد[۱۰]، از بزرگمهر با برنامِ دربارسالارِ شهرِ استیگان‌خسرو[۱۱] یاد کرده و افزوده است: «شوربختانه هیچ جا گواهی از شهری با نامِ استیگان‌خسرو نیست، لیک پیوندِ darīg (دربار) و ōst(īg)ān (گستره‌ی پادشاهی) چنین می‌نماید که باید در نزدیکیِ گستره‌ی پادشاهی آن را جست»![۱۲]

رهامِ اشه خوانشی نو از این واژه داده و واژه‌ی ōstīgān را به چمِ استیگان(معتمد) خوانده است.[۱۳]

واژه‌ی اُستیگان از نمودِ واژه‌شناختی

ōstīgān[14] نیز hōstīgān  گزارواژه(صفت) است، به چمِ ’استیگان(معتمد)، استوار، استوان (سِفت، پایدار، پا‌برجا)‘ از ōst به چمِ ’استوار‘ از ریشه‌ی *au̯a-sta- و پسوندِ -īgān (آمیخته‌ای از پسوندِ گزارواژه‌سازِ(صفت‌سازِ) -īg و پسوندِ -ān).

برابرِ این واژه واژه‌ی visān[15] به چمِ ’جدا، گسسته، لرزان‘ است.

اُستیگان به ارمنیոստիկան  (ostikan) به چمِ ’نگهبان، پاسبان‘ بُوَد، نیز گردانشِ یونانی آن ἐπίσκοπος به چمِ ’نگاهبان؛ سپاسگ(اسقف)؛ کارفرما‘ باشد و به پازند ōstyą نوشته شود. [۱۶]

دیگر ساختها از واژه‌ی اُستیگان چنین‌اند:

گزارواژه‌ی برتر (صفتِ تفضیلی): ōstīgāndar[17] به چمِ ’استیگان‌تر(معتمدتر)، استوارتر، استوان‌تر (سِفت‌تر، پایدارتر، پا‌برجاتر)‘.

نام‌واژه: ōstīgānīh[18] به چمِ ’استیگانی(اعتماد)، استواری، استوانی (سِفتی، پایداری، پا‌برجایی)‘.

کران‌واژه(قید): ōstīgānīhā[۱۹] ’به استیگانی (با اعتماد، با اطمینان)، استوارانه، به استواری، با استواری، به استوانی (به سِفتی، پایدارانه، پا‌برجایانه)‘.

ماده‌ی برساخته: ōstīgānēn-[20] ’استیگان ساختن، استوار ساختن، استوان ساختن (سِفت ساختن، پایدار ساختن، پا‌برجا ساختن)‘.

واژه‌ی ōstīgān را واژه‌نامه‌هایی چند نیز آورده‌اند و به چمش هم پرداخته‌اند.[۲۱]

شهرِ اُستیگان از نمودِ گیتی‌شناختی

از داشته‌ها چنین برمی‌آید که بسیاری از نوشته‌های روزگارِ کهن و درخشانِ ایرانشهر به دست ما نرسیده و آن‌ چه هم که رسیده است گاه اسپوری(کامل) نیست.

برای جوییدنِ شهرِ اُستیگان، از نمودِ گیتی‌شناختی، می‌توان به چند نوشته‌ی کهنِ بر جای مانده از آن روزگار، که نامِ برخی از سرزمینها و شهرهای ایرانشهر و نیز شماری از سازندگان آنها را در خود دارد، درنگریست.

یکی از این نوشته‌های کهن زندِ وی‌دیوداد[۲۲] است که سرزمینهای نامبرده در آن چنین‌‌اند:

ērānvēz, gava, marv, baxl, nisāy, harē, kābul, urve, xnąn, haraxvand, hēdumand, rag, caxr, varan, haft-hindūgān, abar-ped-ōδā-aruastān.

نوشته‌ی دیگر بُندهش[۲۳] است. در بخشِ «درباره‌ی چگونگیِ کوهها»[۲۴] از سرزمینهایی چون ērānvēz، huzestān، xvarāsān، māy، hamadān، xvārazm، turkestān، tabarestān، gēlān، vādgēsān، pārs، kābul، čīn، ēran-vēz و شهر‌هایی چون tōs و rām-pērōz و دههایی چون frōd-ābīg و absālīg نام برده شده است. نیز در آن به مادیانی(کتابی) به نامِ āyādgārīhā ī šahrīhā[۲۵] بازبرد داده شده است.

در بخشِ دیگر از بندهش، «درباره‌ی شهرهای نامی از ایرانشهر خانه‌ی کیان»[۲۶]، از شهرهایی چون ērānvēz،dašt ī sūlīg-mānišn ، bagdād، marv، baxl، nisā، harē، kābul،  ×mansān ،xnǝnd، harman، hēdumand، rag، caxr، var (×varan) ī cahārgōš نام برده شده است و نیز چند شهرِ انیرانی چون haft-hindūgān و ōdā-arang دیده می‌شود.

دیگر نوشته‌ی گیتاشناسانه‌ی بازمانده از روزگارِ ساسانیان که تا کنون به دستِ ما رسیده است «شهرستانهای ایرانشهر»[۲۷] نام دارد. گفته می‌شود که در پی تاخت‌وتازِ تازیان در خوراسانِ(شرقِ) ایرانشهر دخترِ پیروزِ یزدگرد، شاهفری، در بند شد و در میانِ باروبنه‌اش یکی از آن «یادنامه‌ها‌ی شهرها» که برای قباد، پادشاهِ ساسانی، پسرِ پیروز و پدرِ خسرو انوشیروان، بود به تاراج رفت.[۲۸] چنین می‌نماید که شهرستانهای ایرانشهر که نام شهرها و پایه‌گذارانشان را، بر پایه‌ی بخش‌بندیِ چهار سویه گستره‌ی پادشاهی ساسانیان، نشان می‌دهد سرچشمه‌ای بنیادین مانندِ گفتارهایی از آن دست داشته است. نام شهر‌ها چنین‌اند:

در بخشِ خوراسان (شرق):

samargand, sugud, navāzag, xvārazm, marv-rōd, harē, pōšang, tōs, nēvšābuhr, kāyin, dehestān, kōmiš, husravšād, husravmustābād, vispšādhusrav, hubōyhusrav, šādfarroxhusrav.

در بخشِ خوروران(غرب):

tēsifōn, nesībīn, urhā, bābil, hērt, hamadān, mōsil, māy(یک شهر) , pedišxvārga(بیست‌ویک شهر) , gazīrag (نه شهر) , šām و yaman و frīkā و kōfā و makkā و madīnag (بیست‌وچهار شهر).

در بخشِ نیمروز(جنوب):

kābul, raxvad (/ roxad), bist (/ bust), frāh, zāvulestān, zrang, kirmān, vehardašēr, staxr, dārābgird, vehšābuhr, gōr (ī) ardašērxvarrah, tavvag (/ tambūg), ohrmazdardašēr, rāmohrmazd, šūs, šūstar, vandyōgšābuhr, ērān-xvarrah-šābuhr, nahrtērag, simrān, ×ērān-šād<-šābūr>, (?) hagar, (?) veh, gay, ērānāsānkirdkavād, aškar.

در بخشِ اَباختر(شمال):

 ādurbāyagān, van, ganzag, āmuy, bagdād.

برپایه‌ی این نوشته خسرو انوشیروان، فرزندِ قباد، پنج شهر در بخشِ خوراسان با نامهای

husravšād, husravmustābād, vispšādhusrav, hubōyhusrav, šādfarroxhusrav

ساخت و نامِ خود را از پی آن شهرها نهاد.

در نوشته‌های باستانی شهری با نامِ ōstīgān ī husrav یا  ōstīgānتا کنون یافت نشده است. نیز گواهی (میخ‌درم(سکه)‌، مهر‌، سنگ‌نوشته‌ و …) بر بوشِ شهری با این نام نه در روزگارِ پادشاهیِ خسرو انوشیروانِ ساسانی در دست است و نه در زمانی دیگر.

زین‌رو، بر پایه‌ی آنچه رفت، می‌توان بدین برایند رسید که واژه‌ی اُستیگان در یادگارِ بزرگمهر نه شهری ساسانی که تنها برنامی(لقبی) برای بزرگمهرِ بختگان بوده و او با بهره از این برنام نزدیکی خود به شاهانشاه خسرو انوشیروان را نمایانده است، چنین‌که:

“man, vazurgmihr ī bōxtagān ´nivēped ī[۲۹] šabestān ī šahr, ōstīgān ī husrav, darīgbed, …”

«من بزرگمهر پسرِ بُختگ (بزرگمهرِ بُختگان)، آیین‌بِدِ شبستانِ شهر، استیگانِ(معتمدِ) خسرو، دری‌بِد (دربارسالار)، این یادگار، … »

این برنام‌ در روزگارِ پس از شاهنشاه خسرو انوشیروان و بزرگمهرِ بختگان نیز دیده شود -چونان محمدحسن خان، دانشمند و وزیرِ نامی روزگارِ ناصرالدین شاه قاجار که به سالِ ۱۸۸۷ ترسایی از آن شاه برنامِ «اِعْتِمادُالسَّلْطَنه» گرفت. 

پی‌نوشت

[۱] . ĀV 1.

[۲] . أﺑﻮﻋﻠﯽ أﲪﺪ ﺑﻦ ﳏﻤﺪ ﻣﺴﮑﻮﻳﻪ، اﳊﮑﻤﺔ اﳋﺎﻟﺪه، ﺣﻘﻘﻪ وﻗﺪم ﻟﻪ ﻋﺒﺪاﻟﺮﲪﻦ ﺑﺪوی، اﻟﻘﺎﻫﺮه، ۱۹۵۲، ۴۱-۲۹.

[۳] . فرهادِ آبادانی، اندرزنامه‌ی‌ بزرگمهرِ حکیم، اصفهان، دانشگاهِ اصفهان،۱۳۵۰، (۱۰۱-۸۷)، ۸۷.

[۴] . ماهیارِ نوابی، «یادگارِ بزرگمهر»، مجموعه مقالات، پوشینه‌ی ۱، به کوششِ محمودِ طاووسی، شیراز، موسسه‌ی آسیاییِ دانشگاهِ پهلویِ شیراز، ۲۵۳۵، (۴۵۵-۴۰۷)، ۴۲۶-۴۲۵.

[۵] . سعیدِ عریان، «یادگارِ بزرگمهر»، متونِ پهلوی، تهران، ۱۳۷۱، (۱۴۰-۱۲۴)، ۱۲۴.

[۶]. عریان، ۱۳۷۱، (۳۲۰-۲۹۹)، ۲۹۹:

“… dēwān-bed šabestān šahr ī ōstigān husrōg …”.

[۷] . Shaul Shaked, “The Sayings of Wazurgmihr the Sage-A Piece of Sasanian Wisdom Transmitted into Arabic”, Exchange and Transmission across Cultural Boundaries, Hebrew University, Jerusalem, 2005, (216-275), 222, 236-237.

[۸] . Shaked, 2005, 236: šabestān ī šahr ī ōstīgān-xusrō darīgbad …; ۲۳۷: servant-governor of the town of Ōstīgān-Xusrō … .

[۹] . Rika Gyselen, Nouveaux matériaux pour la géographie historique de l’empire Sassanide: Sceaux administratifs de la collection Ahmad Saeedi, Association pour l’avancement des études Iraniennes, Paris 2002, 113-114.

[۱۰] . Shaul Shaked, “Some legal and administrative terms of the Sasanian period”, Monumentum H.S. Nyberg, Acta Iranica, Tehran- Liege-Leiden, 1975, 213-225.

[۱۱] . Gyselen, 2002, 113: šahr-ī-ōstīgān-Khusrō-darīgbed.

[۱۲] . “Malheureusement une province du nom de Ōstīgān-Khusrō n’est attestée nulle part, mais l’association de “darīg” (la cour) et de “ōst(īg)ān” (domaine royal) semble bien indiquer qu’il faut chercher cette administration dans l’environnement royal immédiat.”, Rika Gyselen, 2002, 114.

[۱۳]. Raham Asha, āyādgār ī vazurgmihr:

۱ man, vazurgmihr ī bōxtagān ´nivēped ī šabestān ī šahr, ōstīgān ī husrav, darīgbed, …

۱ I, Vazurgmihr son of Bōxtag, the master of ceremonies in the gynaeceum of the kingdom, confident of Husrō, chief of Court, …

[۱۴] . ĀV 1 ōstīgān-husrav,

Dk iii, M 269 ōstīgān būdan ī ped tis, M 297 pediš ōstīgān būdan, M 297 ōstīgān dār-,

Dk iv, M409 cē ēk ī ped ēkīh ōstīgān xvad abrīn., M 410 ōstīgān ped cihr, M 419 ōstīgān-drubuštīh,

MX 2.69 ōstīgān-gōbišnīh,

NM 1, 4, 18 andar kirdag ī ōstīgān dāštan,

PDK 16 dānišn ī ōstīgān,

ŠGV 1.3 ēk ped ēkīh ōstīgān (yak pa yakī ōstyą: एकस्मात एकतयाच सूत्रधार). سنج. Dk iv, M 409 ēk ī ped ēkīh ōstīgān abrīn,

TM 738 ǝstūn ī hōstīgān,

TM 801a ud abēbaxtagīh ped vurravišn hōstīgān hād,

ōstīgān bav- (ped) ‘استوان بودن، استیگان بودن’,

VZ 30 14 44 andar cihrag ōstīgān bē kuned.

[۱۵] . Dk iii, M 340.

[۱۶] . Raham Asha, Pārsīg Language (The so-called Pahlavi), Sade, 2017, 230.

[۱۷] . ŠGV 10.46 ōstīgāndar, ĀV 205 cē ōstīgāndar?.

[۱۸]. ĀV 3 ped ōstīgānīh, سنج. Ps 131.11:

به همتاییِ سوریگِ ܫܪܪܐ’ استیگانی(اعتماد)، استواری، استوانی (درستی)‘،

Dk iii, M 83 ped ōstīgānīh vinārdan,

Dk iv, M 409 abar bunēštagīh ud ōstīgānīh, M 422 ped ōstīgānīh nimūdan.

[۱۹] . PDK 9 ud cim ī ōstīgānīhā ped rāstīh pedīriftan,

ŠnŠ ۱۲ ۲۸ ēd nihēnd ōstīgānīha menišn abar dušox,

VZ 30.35 pādan hān ī ka ōstīgānīhā, ped xvēš sāmān, gāh pāyed.

[۲۰] . Dk iii, M 212 dārišn ōstīgānēnīdan.

[۲۱] . Henrik Samuel Nyberg, A Manual of Pahlavi, II, Germany, 1974, 145: ōstīkān [ʼwstykʼnˈ] ‘trustworthy, truthful’. ōstīkihā [ʼwstykyhʼ] ‘firmly, with certainty’.

David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, Oxford University Press, London, 1971, 61:ōst [ʼwstˈ] ‘firm, reliable’. ōstīgān [ʼwstykʼnˈ | M hwstygʼn, N ustuwān?] ‘firm, strong, sure, reliable’. ~īh: ‘reliability’.

Mary Boyce, A Word-list of Manichaean Middle Persian and Parthian, Leiden, Brill, 1977, 49: [*hōstīgān] Pe. ‘strong, firm’.

Raham Asha, Pārsīg Dictionary, www.parsig.org/dictionary.html; Asha, 2017, 230; Asha, ĀV, 1: ōst(īg) adj. ‘fast, firm, reliable, set, stable’. hōstīgān/ ōstīgān adj. ‘firm, reliable, sure, confident, steadfast’. ōstīgānīh n. ‘firmness, reliability.

[۲۲] بنگرید: Raham Asha, zand ī juddēvdād (ZJD), 1.

[۲۳] . Bd 76-81, 205-209. بنگرید: Raham Asha, bundahišn (Bd), 31.

نیز بنگرید: فضل‌اله پاکزاد، بندهش، رویه ۱، تهران، ۱۳۸۴، (۱۳۸-۱۲۶)، ۱۳۴-۱۳۰، ۳۵۸-۳۵۲ ؛ مهردادِ بهار، بندهش، تهران، ۱۳۸۰، ۷۳-۷۱، ۱۳۵-۱۳۳.

[۲۴] . Bd 76 abar cōnīh ī kōfan.

[۲۵] . Bd 79-80 vas nām ud vas marag az ham ēn kōfīhā ušmurd rust ēstedcōn hān ī-š nām ped āyādgārīhā ī šahrīhā pēdāg.

[۲۶] . Bd 205 abar šahrīhā ī nāmīg (nāmcištīg) az ērānšahr mān ī kayān.

[۲۷] . بنگرید: D.J.M. Jamasp-Asana, Pahlavi Texts, I, Bombay, 1897, 18-24; در دست‌نبشتِ MK, گفتارِ دوم, ۱۹v-26r ; Supplément persan 2044, 22-28; H.S. Nyberg, A Manual of Pahlavi, I, Wiesbaden, 1964, 113-17; E. Blochet, Liste géographique des villes de l’Iran, Paris, 1895 (tirage à part du Recueil de Travaux relatifs à la Philologie et à l’Archéologie égyptiennes et assyriennes, vol. XVII); J.J. Modi, Aiyâdgâr-i-Zarirân, Shatrôihâ-i-Airân, Afdiya va sahigiya-i-Sistân, Bombay, 1899; J. Markwart, A Catalogue of the Provincial Capitals of Erānšahr (Pahlavi Text, Version and Commentary), Roma, 1931; Raham Asha, šahrestānīhā ī ērānšahr: The Lands of Ērānšahr; abdīh ud sahīgīh ī zamīg ī sagestān: The wonders and mirabilia of the land of Sakastāna (Text, Transcription and Translation), Paris, Ermān 1999.

صادقِ هدایت، «شهرستانهای ایران»، نوشته‌های پراکنده، تهران، ۱۳۴۴، ۴۳۳-۴۱۲؛ سعیدِ عریان، «شهر‌های ایران»، متونِ پهلوی، تهران، ۱۳۷۱، ۶۹-۶۴.

[۲۸] . أبو عبد الله محمد بن أحمد المقدسی البشاری، أحسن التقاسیم فی معرفه الأقالیم، لیدن، ۱۹۰۶، ۲۵۷.

[۲۹] . /nivēped/ یا /āyēnīg ped/.

کوته‌نوشتها

ĀV یادگارِ بزرگمهر (āyādgār ī vazurgmihr)
Bd بُندَهِش (bundahišn)
Dk دینکرد (dēnkird) (M: مادَن)
MX مینو خرَد (mēnōg xrad)
NM نامه‌های مَنوچِهر (nāmagīhā ī manušcihr)
PDK پسرِ دانش‌کامه (pus ī dānišnkāmag)
Ps. سروگها (زَبورِ پارسیگ)
ŠĒŠ شهرِستانهای ایرانشهر (šahrestānīhā ī ērānšahr)
ŠGV شَک‌وگمان‌گزار (šak-ud-gumānīh-vizār)
ŠnŠ شایست‌ نشایست (šāyist nē-šāyist)
T نوشته‌های تُرفان
VZ گزیده‌های زادسپرَهم (vizīdagīhā ī zādsprahm)

جستارهای وابسته

  • «زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی» چاپ شد«زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی» چاپ شد «زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی» نوشته‌ی رَهام اشه و گردانشِ مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان به پارسیِ سره چاپ شد.
  • «گویاییِ ارستو»، «زبانِ پارسیگ» و «جاماسپی» بازچاپ شدند«گویاییِ ارستو»، «زبانِ پارسیگ» و «جاماسپی» بازچاپ شدند «کتابِ سده»، همزمان، چاپِ دومِ «گویاییِ ارستو» با ویرایشی تازه، چاپِ چهارم «زبانِ پارسیگ» و چاپِ دومِ «جاماسپی» را انجام داده است و آنها را در «نمایشگاهِ کتابِ تهران» در دسترسِ استادان، پژوهندگان، دانشجویان و دوستدارانِ فرهنگ و زبانهای ایرانی خواهد […]
  • اندر بایستگیِ پارسیگ‌‌آگاهیاندر بایستگیِ پارسیگ‌‌آگاهی مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان: زبانِ «پارسی» دنباله‌ی زبانِ «پارسیگ» (پهلوی) و آن نیز دنباله‌ی زبانِ «پارسه» (پارسیِ باستان) است. زین‌رو، پارسی‌شناسی بی پارسیگ‌شناسی شدنی نباشد. با پارسیگ‌‌‌آگاهی است که به شناختی ژرف از پارسی توان دست یازیدن. چه نه تنها از چشمِ پارسیگ به پارسی نگریستن نگریستن به جان و جهانِ خویش با چشمانِ خویشتن است که […]
  • ایران و ایرانشهرایران و ایرانشهر رهامِ اشه، گردانشِ مزدا (مریمِ) تاج‌بخش و بزرگمهرِ لقمان: واژه‌ی پارسیگِ ērān (ایران) به چمِ «آریاییان» است، و ērānšahr (ایرانشهر) نامِ شاهنشاهیِ ایران بود به روزگارِ ساسانیان.
  • نرم‌نرمک می‌رسد اینک بهارنرم‌نرمک می‌رسد اینک بهار «هفت‌سین» نگارگر و پیرنگ‌گر: مریم تاج‌بخش (سرپرستِ هنریِ پارسی‌انجمن)
  • به پیشبازِ شبِ چله می‌رویمبه پیشبازِ شبِ چله می‌رویم ایرانشهریان بر این باورند که در شبِ چله درازترین نبرد با اهریمن درخواهد گرفت. زین‌رو، برای یاری به پیروزیِ روشنایی، خوانی از واپسین میوه‌های پاییزی می‌گسترند و بر گردِ آتش از شام تا بام به شادی […]

1 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. مطابقت شهر اُستیگان خسرو با وه اندیو خسرو

    نظر به نام بخش وه اندیو خسرو (ویهَنتی-وک خسرو یعنی دژ دفاعی خسرو) در مدائن، نام پهلوی اُستیگان خسرو (دژ استوار خسرو) نیز متعلق به همین بخش بوده است:

    विहन्ति {विहन्} verb vihanti {vihan} withhold
    विहन्ति {विहन्} verb vihanti {vihan} ward off

دیدگاهی بنویسید.


*