![پارسیانجمن: در پاسداری و پالایش زبان پارسی -و-خاستگاه-آنها نگاهی به «کردها و خاستگاه آنها»، نوشتهی گارنیک آساطوریان زبانهای ایرانی نبیگهای برگزیده گارنیک آساطوریان گارنیک آساتوریان کرمانجی کردستان کرد سورانی پارسی انجمن پارسیانجمن: در پاسداری و پالایش زبان پارسی -و-خاستگاه-آنها نگاهی به «کردها و خاستگاه آنها»، نوشتهی گارنیک آساطوریان گارنیک آساطوریان گارنیک آساتوریان کرمانجی کردستان کرد سورانی پارسی انجمن](http://parsianjoman.org/wp-content/uploads/2023/05/کردها-و-خاستگاه-آنها.jpg)
عباس سلیمی آنگیل: تا جایی که نگارنده مطالعات کردشناسی را پی گرفته است، این پژوهش یکی از دقیقترین و روشمندترین پژوهشهایی است که دربارهی خاستگاه کردها و فرایند شکلگیری قوم کرد انجام گرفته است.[۱] کتاب یادشده برگردان مقالهای بلند است که در سال ۲۰۰۹ در مجلهی ایران و قفقاز (Iran and the Caucasus) منتشر شده است. آنچه این پژوهش را از بسیاری پژوهشهای دیگر جدا میکند در دو ویژگی نهفته است:
الف) روشمند بودن این پژوهش و فاصلهی نجومیاش با پژوهشهای هوسگارانه[۲]؛
ب) آگاهی از آخرین پژوهشهایی که در حوزهی مطالعات کردی انجام شده است.
نویسنده در پیشگفتار مینویسد: «کردشناسی یکی از سیاستزدهترین شاخههای ایرانشناسی است که نقش متفننین بومی در آن بسیار چشمگیر است.» (ص ۱۷) و برای آنکه از حملهی پژوهشگران هوسگار در امان باشد و یا اینکه یافتههایش را برای آنان تببین کرده باشد و روششان را نقد، مقدمهای خواندنی زیرِ عنوان «نکاتی چند در روششناسی» در آغاز کتاب آورده است.
مؤلف پژوهش خود را در هشت بخش سامان داده است:
۱. زبان ۲. ادبیات ۳. مذهب ۴. کردستان – سرزمینی خیالی؟ ۵. نامهای قومی کردها ۶. خاستگاه نژادی کردها ۷. مهاجرت به شمال و ظهور یک واقعیت جدید جمعیتی-قومی در منطقه ۸. دادههای زبانی به مثابهی شواهد تاریخی.
افزون بر این بخشها، پیشگفتار مؤلف بر ترجمهی فارسی، مقدمه (نکاتی چند در روششناسی)، سخن پایانی و کتابشناسی نیز دیگر بخشهای کتاب را تشکیل میدهند.
زبان
دربارهی زبان کردی، نویسنده ضمن پذیرش دستهبندی دیوید نیل مکنزی مینویسد: «نویسندگان کرد معمولاً این گسترهی گویشی را با گنجاندن برخی از گویشهای ایرانی -زازایی، گورانی و لری- درون آن، بزرگتر میکنند. (ص ۴۳) همچنین دربارهی «تأثیر زبان ارمنی در نظام آوایی کرمانجی» سخن میگوید (ص ۴۷) و نیز بحثی تخصصی در باب واجشناسی تاریخی زبان کردی عرضه میکند.
ادبیات
در این بخش، قدیمیترین مدرک نوشتاریای که به زبان کردی (کرمانجی) موجود است -دعایی کوتاه به خط ارمنی که در انستیتوی دستنوشتههای ارمنی در ایروان به ثبت رسیده است- معرفی میشود و نیز دربارهی «پوستنوشتهی مشهور سلیمانیه مربوط به قرن هفتم میلادی به زبان کردی باستان» مینویسد: «حتی پس از آنکه مکنزی به طور بنیادین اثبات نمود که این یک نسخهی جعلی معمولی است که الهامگرفته از کشف اسناد اورامان میباشد و تحت تأثیر این یافتهی مهم ساخته شده و در واقع یک سند جعلی است، باز هم ”پوستنوشتهی سلیمانیه“ همچنان به عنوان یک اثر زنده مربوط به ”دوران کردی باستان“[۳] نقطهی ارجاع دائمی است.» (ص ۵۶ و ۵۷)
مذهب
در این بخش مطالب دستاولی دربارهی آیین ایزدی آمده است و نویسنده معتقد است: «یزیدیها هویت قومی-مذهبی متفاوتی دارند و مذهب آنها را -همانطور که آن نیز پیشتر ذکر شد- نمیتوان در چهارچوب واقعیتهای فرهنگی، تاریخی و مذهبی کردها در نظر گرفت.» (ص ۵۹)
کردستان – سرزمینی خیالی؟
نویسنده در این بخش با استناد به منابع ارمنی و فارسی، مهمترین متونی را که دربردارندهی واژهی «کردستان» است معرفی میکند و نتیجهای میگیرد: «کردستان نمیبایست یک جاینام به معنای دقیق کلمه بوده باشد، بلکه، صفتی رایج برای موقعیت جمعیتنگاری یک قلمرو خاص بوده است.» (ص ۶۴)
نامهای قومی کردها
در این بخش، به کهنترین متونی که واژهی «کرد» در آنها آمده است اشاره میشود. همچنین استدلال میکند که واژههای کرد و کرمانج برچسب اجتماعی بودهاند و هنوز هم در برخی نقاط به معنای کوچرو، چادرنشین و چوپان به کار میرود. «این سؤال که چه زمانی این واژه سرانجام به عنوان قومنام یا واژهای برای نشان دادن هویت جمعی در مورد نیاکان کردهای معاصر بکار رفته، پاسخ روشنی ندارد. در هر صورت، دستکم تا قرن ۱۷، واژهی کرد هنوز به یک واژهی حقیقی که بیانگر هویت جمعی بوده باشد، تبدیل نشده بود و… .» (ص ۸۰)
همچنین، در این بخش، دربارهی نظر فردریش کارل آندریاس و ارتباط واژهی کرد با کورت (kurt) مینویسد: «با وجود این، جای تردید نیست که کورتیها، و نیز کاردوخها و سایر مردمان بومی منطقه به هیچ وجه ایرانی (هندواروپایی) نبودهاند، و مدتها پیش از مهاجرت آریاییها در فلات ایران میزیستهاند. به عبارت دیگر، امکان ندارد که کورتیهایی که در منابع کلاسیک ذکر شدهاند، نیاکان تنی کردهای امروزی بوده باشند. علاوه بر این، قلمرو قومی گویشوران اولیهی گویشهای کردیِ نخست در قسمت جنوبشرق ایران واقع بوده و فاصلهی نسبتاً زیادی با سکونتگاه کورتیها داشته است.» (ص ۷۹)
خاستگاه نژادی کردها
دراینباره نویسنده با ارجاع به آرای مکنزی و همچنین با بررسی برخی «همویژگیهای آواشناختی» (ص ۸۵) استدلالهایی میکند که «بنابر این، جای تردید نیست که، همانطور که در بالا نیز ذکر شد، کردی به عنوان یک گویش شمال غربی، در محیط جنوب غربی («فارسی») شکل گرفته است… به عبارت دیگر، محتملترین گزینه برای قلمرو قومی یا خاستگاه نژادی گویشوران اولیهی کرد، آنطور که مکنزی پیشنهاد داده است، همچنان نواحی شمالی فارس در ایران میباشد.» (ص ۹۳)
مهاجرت به شمال و ظهور یک واقعیت جدید جمعیتی-قومی در منطقه
در این بخش، که ادامهی منطقی بخش پیشین است، مینویسد: «بهاحتمال زیاد، اولین موجهای حرکت رو به شمال نخستین تودههای کردزبان اندکی پس از فتح ایران توسط اعراب، در قرن ۸-۹ میلادی رخ داده است… سوای آن، کرد و اتحاد زبانی گویشهای دریای کاسپی (خزر) و آذربایجان یک همویژگی مشترک لغوی را آشکار میکنند، که میتوان تاریخ پیدایش آن را با تکیه بر این دوران همزیستی (سدههای ۹-۱۲ میلادی) مشخص کرد.» (ص ۹۶)
دادههای زبانی به مثابهی شواهد تاریخی
نویسنده در این بخش به تأثیرپذیری زبان کردی از زبان ارمنی میپردازد و مینویسد: «همانطور که میدانیم، ارتباطات بین مردم معمولاً در قالب گونههای متفاوتی از شواهد زبانی بازتاب پیدا میکند: وامگیریهای واژگانی، تغییر در سیستم آواشناختی، اتخاذ شکلهای گرامری جدید (اغلب ساختارهای نحوی)، و غیره. با وجود این، برای یک تاریخدان، جنبهی واژگانیِ روابط بینابین زبانها از همه مهمتر است.» (ص ۱۰۱) و صفحههایی را به این امر اختصاص میدهد.
سخن پایانی
چکیدهی سخن نویسنده این است: «واژهی کرد، چنانکه از منابع ذیربط برمیآید، به احتمال قوی در ابتدا یک برچسب اجتماعی بوده است، به معنی ”کوچرو، چوپان، دامدار“، گرچه از نام یک قوم باستانی غیرایرانی برگرفته شده است.» (ص ۱۱۹)
نقاط قوت این کتاب بسیار است و در آغاز سخن به آن اشارهای رفت. دو نکتهی کموبیش ناروشن، دستکم برای من، هنوز وجود دارد:
۱. یک جا «قلمرو قومی گویشوران اولیهی گویشهای کردی نخست» را در قسمت «جنوب شرق ایران» میداند (ص ۷۹) و در جای دیگر مینویسد: «محتملترین گزینه برای قلمرو قومی یا خاستگاه نژادی گویشوران اولیهی کرد، آنطور که مکنزی پیشنهاد داده است، همچنان نواحی شمالی فارس در ایران میباشد.» (ص ۹۳)
۲. مؤلف «کرد» را بیشتر در معنای کرمانج گرفته است و گویی رابطهی کرمانجها و ارامنه برای او اهمیت بیشتری داشته است. در حقیقت، آن بخشی که امروز کردستان ترکیه نامیده میشود موضوع این کتاب است، نه مناطق دیگر. شاید به همین سبب است که مینویسد: «در هر صورت، دستکم تا قرن ۱۷، واژهی کرد هنوز به یک واژهی حقیقی که بیانگر هویت جمعی بوده باشد، تبدیل نشده بود.» (ص ۸۰) در صورتی که اگر مناطق جنوبیتر را در نظر میگرفت، میتوانست قاطعانه نظر دهد و بگوید که در این مناطق، مثلاً سنندج و کرمانشاه، واژهی «کرد» تا اواخر دوره قاجار (اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم) هنوز معنای قومی ندارد و بیانگر هویت جمعی نیست.[۴] در مجموع، میشد نام کتاب را «کرمانجها و خاستگاه آنان» نهاد.
پانوشتها
[۱]. کتاب کردها و خاستگاه آنها چهار سال پیش منتشر شد. از آنجا که در این روزها بسیاری از رسانههای درون و برون و دور و نزدیک میکوشند خواستهای جنبش آزادیخواهی و شهروندمحور مردم ایران را منحرف کنند و آن را به جدالهای مذهبی و قومی فروبکاهند، بر آن شدم تا در این مقطع نگاهی به این کتاب بیندازم.
[۲]. هوسگار واژهای است که فارسیزبانان فرارود (آسیای میانه) در معنای آماتور، غیرحرفهای و متفنن به کار میبرند. بنگرید به: مرگ سودخور، صدرالدین عینی، تهران: نشر نو، واژهنامهٔ پایان کتاب.
[۳]. نقلقولها مطابق با رسمالخط مأخذ است.
[۴]. دراینباره بنگرید به «اینجا».
آگاهی: برای پیوند با ما میتوانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از بهروزرسانیهای تارنما میتوانید هموندِ رویدادنامه پارسیانجمن شوید و نیز میتوانید به تاربرگِ ما در فیسبوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.
این نویسنده ارمنی،با بافتن آسمان و ریسمان به هم بر آن شده که ثابت کند سرزمین شمال کردستان که کردستان ترکیه نامیده میشود و روزگاری سرزمین هم بهر کردها و ارمنی ها بوده ،از روز نخست سرزمین ارمنی ها بوده و نه کردها.برای همین به گفتن سخنان هم ستیز و پادگو دست زده.و در باره هند و اروپایی نبودن کاردوخی ها ،با دست به دامن شدن به نظریه نژادپرستانه اروپاییان که گویا آریایی ها از جایی از استپهای روسیه و اروپا به ایران مهاجرت کرده اند بر آن شده تا دیرینگی کردها در این سرزمین را منکر شود.
قبیلهگرایان چون همه چیز را از زاویهی تنگ قبیلهی خود مینگرند، گمان میکنند که عالم علم هم عالم قبیلهبازی است. در این جا هم تو فکر میکنی که چون نویسندهی دانشمند این کتاب ارمنیتبار است پس آن چه نوشته دفاع از قبیلهاش است!!! بدبختانه ذهن قبیلهگرا به جای آن که پاسخی مستدل و منطقی به نوشتهای علمی بدهد، گمان میکند که با ارمنی خواندن نویسنده یک کتاب علمی بر استدلالهای دانشی او خط بطلان کشیده است! زهی، نادانی!
از کی تا حالا کارگر پتروشیمی خراسان هم متخصص تاریخ شده است؟!
نقدی بر این نوشته آکنده ازناراستی نوشتم ولی گویا سیاست نژادپرستی بر این تارنما حکم فرماست که آن را نادیده گرفتید.برای شما متاسفم