واژه‌شناسی: ققنوس و عنقا و قو

ققنوس

شهربراز

افسانه‌ی قُقنوس/ قُقنُس را بیشتر ما شنیده‌ایم. شیخ فریدالدین عطار نیشاپوری در کتاب منطق الطیر خود این داستان را به شعر درآورده است:

هست قُقنُس طُرفه مرغی دلستان |‌ موضع این مرغ در هندوستان

سخت منقاری عجب دارد دراز |‌ همچو نی در وی بسی سوراخ باز

قُرب صد سوراخ در منقار او است | نیست جفتش، طاق بودن کار او است

هست در هر ثُقبه آوازی دگر |‌ زیر هر آواز او رازی دگر

چون به هر ثُقبه بنالد زار زار | مرغ و ماهی گردد از وی بی‌قرار

جمله‌ی پرندگان خامُش شوند |‌ در خوشیّ بانگ او بیهُش شوند

فیلَسوفی بود دمسازش گرفت |‌ علم موسیقی ز آوازش گرفت

سال عمر او بوَد قُرب هزار |‌  وقت مرگ خود بداند آشکار

چون ببُرّد وقت مُردن دل ز خویش |‌ هیزم آرد گِرد خود، دَه خر، مَه بیش

در میان هیزم آید بی‌قرار |‌  در دهد صد نوحه خود را زار زار

پس بدان هر ثُقبه‌ای از جان پاک |‌ نوحه‌ای دیگر برآرد دردناک

چون که از هر ثُقبه همچون نوحه‌گر |‌ نوحه‌ی دیگر کند نوعی دگر

در میان نوحه از اندوه مرگ |‌ ‌ هر زمان بر خود بلرزد هم چو برگ

از نَفیر او همه پرّندگان |‌ ‌ وز خروش او همه درّندگان

سوی او آیند چون نظّارگی |‌ ‌ دل ببرند از جهان یکبارگی

از غمش آن روز در خون جگر |‌ ‌ پیش او بسیار میرَد جانوَر

جمله از زاریّ او حیران شوند |‌ بعضی از بی قوّتی بی‌جان شوند

بس عجب روزی بود آن روز او |‌  خون چکد از ناله ی جان سوز او

باز چون عمرش رسد با یک نفس |‌  بال و پر برهم زند از پیش و پس

آتشی بیرون جهد از بال او |‌ ‌ بعد آن آتش بگردد حال او

زود در هیزم فُتد آتش همی | پس بسوزد هیزمش خوش خوش همی

مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوند |‌  بعد از اخگر نیز خاکستر شوند

چون نماند ذره‌ای اخگر پدید |‌ ‌ قُقنُسی آید ز خاکستر پدید

آتش آن هیزم چو خاکستر کند |‌ ‌ از میان قُقنُس بچه سر بَرکُند

در فرهنگ برهان قاطع، این داستان به صورت زیر کوتاه شده است:

قُقنُس: مرغی است به غایت خوشرنگ و خوش‌آواز. گویند منقار او 360 سوراخ دارد و در کوه بلندی مقابل باد نشیند و صداهای عجیب و غریب از منقار او برآید و به سبب آن مرغان بسیار جمع آیند، از آن‌ها چندی را گرفته طعمه‌ی خود سازد. گویند هزار سال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنان که آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه‌ای پدید آید. و او را جفت نمی‌باشد و موسیقی را از آواز او دریافته‌اند.

واژه ی «قُقنُس» عربی شده Kuknos یونانی (به خط یونانی: Κύκνος) است. این نام در زبان لاتین به صورت Cycnus و Cygnus درآمده است. در استوره‌های یونانی کوکنوس نام چند تن از آن میان، نام پسر آپولون (ایزد هنر و خورشید) است. کوکنوس بسیار زیبا بوده است و پس از ماجراهایی خودکشی می کند و آپولون او را به شکل قو درمی آورد. در واقع در زبان یونانی واژه‌ی کوکنوس به معنای «قو» است و در توجیه آفرینش این پرنده داستان پسر آپولون را ساخته‌اند. در اخترشناسی یکی از صورت‌های فلکی (هم اختران) را به زبان انگلیسی Cygnus می‌گویند و دکتر حیدری ملایری برابر «ماکیان» را برای آن نهاده است (و در عربی آن را «دُجاجه» به همین معنای ماکیان می گویند).

گویا واژه ی Kuknos یونانی از ریشه ی پوروا‌ هندواروپایی keuk* به معنای «سپید بودن» است. نام این پرنده در انگلیسی swan است که واژه ی sing به معنای «آواز خواندن» همریشه است.

واژه ی «قو» در پارسی شاید از نام یونانی این پرنده و شاید هم از صدای آن گرفته شده باشد. در انگلیسی اصطلاح «آواز قو» (swan song) به معنای «اعتراف پیش از مرگ» یا سخنان پایانی به همین داستان سرود خواندن پیش از مرگ اشاره دارد. جالب آن که دکتر مهدی حمیدی شیرازی هم در دوران ما داستان آواز قو را به شعر درآورده است:

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد |‌  فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند که موجی |‌  رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل می سراید |‌ که خود در میان غزل ها بمیرد

گروهی بر آنند کاین مرغ زیبا |‌ کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

شب مرگ از بیم آنجا شتابد |‌ که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم |‌ ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی از آغوش دریا برآید |‌  شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش وا کن |‌ که می خواهد این قوی تنها بمیرد

در فرهنگ دهخدا در برابر «قو» به نقل از ناظم الاطبا «جوبینه» هم گذاشته است. اما در درآیه ی چوبینه برابرهای زیر آمده است: جوبینه، روپاک سرخ، چوبین، چوبینک، کاروانک، چوینه، کروان، طریق، نهار، چوبینه ی نر، کروان نر، مرغی آبی، مرغی دریایی با گردن بلند و پاهای دراز. اما شرحی که برای کاروانک یا کَروان آمده آن را با «بوتیمار» یکی دانسته و گفته که مرغی ماهیخوار و لاغر با پاهای بلند است. اگر در دام ریشه‌شناسی عامیانه نیفتیم، شاید به خاطر پاهای لاغر و نازک و بلندش بدان «چوبینه» گفته‌اند. سردار و شاه ساسانی بهرام چوبینه را هم گویا به خاطر شباهتش به این پرنده (پاهای نازک و بلند) بدین نام خوانده‌اند.

اما افسانه‌ی قُقنوس که شیخ عطار سروده است در استوره‌های یونانی درباره‌ی پرنده‌ای افسانه‌ای است به نام فونیکس (به خط یونانی: φοίνιξ به خط لاتین: phoinix در انگلیسی: phoenix). ریشه‌ی دقیق این واژه دانسته نیست. در فرهنگ ریشه‌شناسی برخط آمده که شاید ریشه‌ی مصری داشته و شاید هم از phoinos به معنای «سرخ خونی» آمده باشد. دکتر حیدری ملایری هم برای هم اختران Phoenix برابر «ققنوس» را گذاشته است.

به نظر می رسد در متن های عربی میان این دو واژه اشتباه و درهم آمیختگی صورت گرفته و نام پرنده اشتباه شده است. در یادداشت دکتر محمد معین آمده که برخی «ققنوس» را عربی شده‌ی «فونیکس» می دانند اما ققنوس عربی شده‌ی کوکنوس است. به نظر من هم واژه ی «ققنوس» به «کوکنوس» ماننده‌تر است تا به فونیکس. البته از نظر استوره‌شناسی شکی نیست که ققنوس همان فونیکس است.

در زبان عربی پرنده فونیکس را «عنقاء» می‌گویند که در اصل به معنای «زن درازگردن» است (از ریشه ی ع.ن.ق به معنای گردن). نام پارسی عنقا را «اَشتَرکا» نوشته‌اند. این واژه ی پارسی شبیه ostrich در زبان انگلیسی به معنای «شترمرغ» است که خود از struthio لاتین آمده و خود واژه ی لاتین از struthos megale در یونانی به معنای «پرستوی بزرگ» آمده است. در زبان یونانی به شترمرغ strouthokamelos (به خط یونانی: στρουθοκάμηλος) هم می گویند که دقیقا «شترمرغ» است.

عنقاء: طایری است درازگردن که نزد بعضی وجود فرضی دارد، چراکه هیچ کس آن را ندیده است و در «نفائس الفنون» از تفاسیر، مسطور است که در زمینِ «اصحاب الرَس» مرغی بس عظیم با چهار پای و روی مانند آدمی و با پرهای اَلوان و به افراط درازی گردن پیدا شده بود. هر جا که کودکی دیدی ببردی. آن قوم پیش حنظلة بن صفَوان که پیغمبر ایشان بود رفته از آن شکایت کردند. حنظله دعا کرد، حق تعالی آن مرغ را در بعضی از جزائر انداخت، و آن در جزائر، فیل و اژدها را شکار کرده می خورد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات).

بعدها به اشتباه «عنقاء» را با «سیمرغ» یکی پنداشته‌اند و این دو را به جای هم به کار برده اند. بر پایه‌ی داستان عنقا، این پرنده نمادی از بلندآشیانی و بلند‌ همتی و عُزلت و دوری‌گزینی شده است:

من اندر رنج و دونان بر سر گنج | مگس در گلشن و عنقا به گلخن (خاقانی)

چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم |‌ به تنهایی چو عنقا خو گرفتم (نظامی)

اگر عنقا ز بی برگی بمیرد |‌ شکار از چنگ گنجشکان نگیرد (سعدی)

برو این دام بر مرغ دگر نه |‌  که عنقا را بلند است آشیانه (حافظ)

جستارهای وابسته

  • واژه‌شناسی چوگان و واترپولوواژه‌شناسی چوگان و واترپولو شهربراز- «چوگان» را کوتاه شده‌ی «چوبگان» و «چوپگان» دانسته‌اند؛ اما در پارسی میانه این واژه به صورت caw(la)gan «چَولَگان» آمده است که صفت «چولَگ» است. چولَگ به معنای خمیده است و امروزه به صورت «چوله» درآمده است و شکل دیگر آن «کوله» است که در «کج و کوله» به کار می‌رود. علت نامگذاری این بازی به خاطر چوب آن است که سر آن کج و خمیده بوده و […]
  • ریشه‌شناسی نام چهار فصلریشه‌شناسی نام چهار فصل شهربراز- در این جستار به بررسی ریشه‌شناسی نام چهار فصل سال در زبان پارسی و دیگر زبان‌های هندواروپایی می‌پردازم.
  • درباره‌ی واژه‌‌های «زن»، «بانو» و «دوشیزه»درباره‌ی واژه‌‌های «زن»، «بانو» و «دوشیزه» در این جستار، فریدون جنیدی، به ریشه‌شناسی واژه‌های «زن»، «بانو»، «کنیز» و «دوشیزه» در زبان فارسی می‌پردازد و سپس اشاره‌ای به نام‌های زن در زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی می‌کند.
  • چهار سوی جغرافیایی در زبان پارسیچهار سوی جغرافیایی در زبان پارسی «کوروش جننتی» در این یادداشت چهار سوی جغرافیایی در زبان پارسی را بررسی کرده و نشان داده که برابر واژه‌ی مشرق در زبان پارسی «خورآسان» بوده است. بر همین پایه غرب را که جایگاه فروشد خورشید است «خوروران» می‌گفتند. جنوب را نیمروز و شمال را که در فرهنگ و جهان‌بینی کهن ایرانی سرزمینی نفرین‌شده و جایگاه دیوان و ریمنان (تبهکاران) بوده است، […]
  • نام زبان ما به انگليسی چيست؟نام زبان ما به انگليسی چيست؟ نام زبان ما فارسی است. در انگلیسی به آن پِرژِن (Persian) می‌گویند. اگر‌چه این گفته ساده می‌نماید، اما در سال‌های اخیر در زبان انگلیسی به گونه‌ای روز‌افزون به جای واژه پرژن (Persian)، از واژه فارسی (Farsi) استفاده می‌شود. در این گفتار کوتاه، «کامران تلطف» توضیح می‌دهد که چرا چنین جایگزینی صورت می‌گیرد، چه کسانی آن را انجام می‌دهند و […]
  • «ایرانسل» همچنان پیام‌های «فینگلیش» می‌فرستد«ایرانسل» همچنان پیام‌های «فینگلیش» می‌فرستد ایرانسل پیام‌های فینگلیش می‌فرستد و همین موضوع چندی است علامت سوالی در ذهن کسانی به وجود آورده است که پیگیر شعارهای شرکت وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات ایران در راستای صیانت از خط و زبان فارسی […]

5 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. در جهان اسلام کلمۀ معرب ققنوس را با واژۀ یونانی فوئه نیکس (مرغ فینیقیایی، ارغوانی) سنجیده اند؛ ولی این نام در اساس بر گرفته quequ (سوختن و پختن)+ n[id]us (آشیانه) به معنی آشیان سوز در زبان لاتین است که این معنی خصلت این مرغ اساطیری به شمار رفته است. لابد بر اثر اصطکاک چوبهای خشک لانه پرنده ای چون عقاب در اثر حرکت باد آتشی بر لانه این پرنده افتاده و عامل آن آتش سوزی را خود این پرنده دانسته و اساطیری اش نموده اند.

  2. عنقا یا انقا؟؟اگر کلمه ای عربی نیست حتما تورکی است. چون تورکی مادر همه زبانهای دنیاست. همچنین هر کلمه که با حروف مخصوص عربی(ح.ع.ث.ص.ض.ذ.ط.ظ)نوشته شده است تورکی است.مثل طومار(تومار)اصلان(اسلان)عقاب(اوقاپ=قارتال)عنکبوت(انکه بوت=حیوانی که رانهای بزرگی دارد).قاطر(قاتیر=حیوانی که از قاطی شدن (اسپرم)خر و اسب بوجود آمده است)..انقا(ان+قا)کلماتی که ان(بزرگ)دارنند.تورکی هستند.مثل اندام.انگیزه.انگ.انزلی.انزاب.انزر+++کلماتی که آخرشان قا هست.تورکی هست.مثل قاقا.قارقا.پوتوشقا.قونقا.زیمیشقا(سیمیشقا).قاریشقا….. ۹۰ درصد کلمات انگلیسی هم ریشه تورکی دارند. فرانسه هم همه واژه هایش تورکی است.

  3. حرف های خنده داری میزنی ترکی خودش یک زبان آلتایی هم خانواده با زبان های مغولی و تنگوزی است.
    و زبانهای انگلیسی و… یک زبان از خانواده زبانهای هندواروپایی است. که بیشترین واژه هاش از پارسی باستان گرفته شده همانند نیک که در انگلیسی
    nik به عنوان اسم استفاده میشه که فارسی هست
    nice به معنی خوب هم از نیک فارسی گرفته شده و فارسی و انگلیسی به همین دلیل از خانواده زبانهای هندو اروپایی هستند.
    و…
    اگر واژه های ترکی ریشه یابی بشن اکثر مربوط به زبانهای هندو اروپایی هست مخصوصه از شاخه زبانهای ایرانی مثل فارسی پهلوی ، اوستایی و سغذی و طبق آخرین آمار در ترکی استانبولی شیش هزار واژه با ریشه پارسی یافت شده.
    و واژه های دیگه ترکی هم خیلیهاش با ریشه مغولی هست.
    مثل یاخچی که یاخشی هست و از خوش و خش گرفته شده که کاملا ریشه پارسی داره
    خوش هم یک واژه پارسی است که معادل ترکیش اصلا وجود ندارد.
    و…..

دیدگاهی بنویسید.


*