شهربراز
از آنجا که زبان پارسی یکی از عاملهای پیونددهندهی ایرانیان در طول تاریخ – به ویژه پس از اسلام – بوده است، تجزیهطلبان و دشمنان ایران به تازگی برای رسیدن به هدفهای شوم خود نوک حمله را به سوی زبان پارسی گرفتهاند و در این راستا ادعاهای بیپایه و مسخرهای میکنند که به چند مورد آنها میپردازم.
نخست باید تاکید و تکرار کنم که من به هر دو زبان ترکی و پارسی و سخنگویان این دو زبان احترام میگذارم. روشن است آنچه در زیر میآید تنها بررسی و روشنگری دربارهی نظرهای بیپایه و دروغهای گروه اندک و اقلیت و افراطی و تجزیهطلب پانترک است. ایرانیان آذربایجانی ترک نیستند؛ زیرا فرهنگ ایرانی دارند. حتا اگر بخواهیم مانند برخی به تبار و ویژگیهای بدنی و زیستشناختی تاکید کنیم پژوهشهای ژنتیکی ایرانیان آذربایجانی نشان داده است که این گروه ترکزبان نیز با دیگر ایرانیان مانند کردها و لران و اصفهانیان و تهرانیان و … پیوستهاند.
مقایسه و رتبهبندی زبان پارسی و ترکی
چند سال پیش یکی از مجلههای پانترک درون ایران به نام «امید زنجان» ادعای ابلهانه و بیپایهای را مطرح کرد و بدون دادن سند و مدرکی نوشت که طبق اعلامیهی سازمان یونسکو «زبان فارسی لهجهی سی و سوم زبان عربی» است. این سخن آن قدر بیمعنا و بیپایه است که نیازی به توضیح ندارد و به قول معروف مرغ پخته را هم به خنده میاندازد. کسی که اندکی درک و شعور زبانی و زبانشناسی داشته باشد و فرق زبان و لهجه را بداند میفهمد که زبان پارسی و زبان عربی دو زبان بسیار متفاوت و متمایزند. زیرا مهمترین عنصر و استخوانبندی هر زبان دستور زبان آن است و دستور زبان پارسی با صرف و نحو عربی بسیار فرق دارد. این ادعا نشان میدهد که گویندهی آن نه زبان پارسی را میفهمد و نه شناختی از زبان عربی دارد.
حتا به فرض محال هم زبان پارسی به قول اینان «لهجه»ی زبان عربی باشد. معنای «لهجهی سی و سوم» چیست؟ رتبهبندی لهجهها بر چه پایهای انجام میشود؟ آن سی و دو لهجهی دیگر زبان عربی کداماند؟ چرا برای نمونه زبان پارسی لهجهی سی و چهارم یا حتا لهجهی هفتاد و نهم نشده است؟ شاید نویسنده بیشتر از عدد سی و سه را بلد نبوده است؟ مانند برخی قبیلههای بومیان که در دستگاه شمارش خود بالاتر از سه یا هفت یا 10 ندارند؟
جالب آن که از سوی دیگر در همین اعلامیه، «زبان ترکی سومین زبان باقاعدهی دنیا» معرفی شده است! باز باید پرسید رتبهبندی زبانها بر چه پایهای انجام میشود؟ معیارها و ملاکهای این رتبهبندی چیست؟ دو زبان باقاعدهی دیگر دنیا کداماند؟ زبان چهارم و پنجم باقاعده کدام است؟ منظور از زبان باقاعده چیست؟ کلاً چند زبان باقاعده در جهان وجود دارد؟
یا گروه دیگری نوشتند که
موسسهی ائی.ام.تی و آ.ام.تی – که در اروپا و آمریکا واقع شده و تحت مدیریت برجستهترین زبانشناسان اداره میشود و همه ساله گزارشهای زیادی را دربارهی زبانها منتشر میکنند و کلیهی استانداردهای زبانشناسی از این ادارات که دولتی هستند، اعلام میشود – چنین اعلام کردهاند:
– ۹۲ درصد کلمات فارسی از عربی و ترکی گرفته شده و مابقی بدون هیچ فرمولی تولید شدهاند.
– در هیچ یک از زبانهای بینالمللی لغتی از زبان فارسی وجود ندارد.
– جملات فارسی ۶۷ درصد ابهام تولید میکنند (یعنی یک خارجی که فارسی را یاد گرفته، به سختی میتواند در ایران صحبت کرده و یا جملات فارسی را درک کند مگر آن که مدت زیادی در همان جامعه مانده و به صورت تجربی یاد بگیرد) که این برای یک زبان ضعف نسبتا بزرگی است.
اما از سوی دیگر:
– ۱۰۰ درصد کلمات ترکی ریشهی اصلی دارند.
– ۲ درصد کلمات ترکی از ایتالیایی، فرانسوی و انگلیسی گرفته شده است.
– ۱۹ درصد کلمات انگلیسی از زبان ترکی گرفته شده است.
– ۳۹ درصد کلمات ایتالیایی، ۱۷ درصد کلمات آلمانی و ۹ درصد کلمات فرانسوی از زبان ترکی گرفته شده است.
– ۱۰۰ درصد کلمات انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و ترکی دارای عمق ریختشناسی هستند.
– ۸۳ درصد کلمات انگلیسی ریشهی اصلی دارند.
– جملات ترکی ۲ درصد ابهام جملهای ایجاد میکنند (یعنی اگر یک خارجی زبان ترکی را از روی کتاب یاد بگیرد، پس از ورود به یک کشور ترک زبان مشکلی نخواهد داشت)
– جملات انگلیسی نیم درصد و جملات فرانسوی تقریبا ۱ درصد ابهام تولید میکنند.
معنای این ادعاها آن است که از هر ۱۰ واژه در زبان انگلیسی دو تای آنها ترکی است و از هر ۱۰ واژه در زبان ایتالیایی چهارتای آنها ترکی است! این که کلمهای ریشهی اصلی دارد یعنی چه؟ نویسنده حتا حساب ساده هم بلد نیست. اگر ۸۳ درصد واژههای انگلیسی ریشهی اصلی دارند و ۱۹ درصد آنها از زبان ترکی گرفته شدهاند آنگاه جمع این دو میشود ۱۰۲ درصد!
این ادعاهای احمقانه و مسخره تنها نشاندهندهی عمق بیسوادی و درماندگی نویسندگان آن و شدت دشمنی هیستیریک و روانپریشانهی آنان نسبت به زبان پارسی است. این ادعاها دربارهی زبان ترکی تا آنجا پیش میرود که مینویسد:
[این موسسهها] زبان ترکی را شاهکار زبان معرفی کردهاند که برای ساخت آن از فرمولهای بسیار پیچیدهای استفاده شده است. خانم «نیکیتا هایدن» متخصص و زبانشناس مشهور آلمانی در موسسهی اروپایی «یوروتوم» گفته است: «انسان در آن زمان قادر به تولید این زبان نبوده و موجودات فضایی این زبان را خلق کرده و یا خداوند به پیامبران خود عالیترین کلام ارتباطی را داده است.»
انگار زبان مادهی شیمیایی است که برای ساختن آن از فرمولهای پیچیده استفاده شود!
تحمیلی بودن زبان پارسی در ایران
ادعای دیگر پانترکان این است که زبان پارسی در ایران از زمان رضاشاه پهلوی رسمی شده است و پیش از آن کسی زبان پارسی را نمیدانسته و از زمان رضا شاه مردم مجبور شدند که پارسی یاد بگیرند. این افراد که نیازی به سند و مدرک و تاریخ معتبر ندارند و هرگاه که سند بخواهند خودشان جعل میکنند یا اگر سندی تاریخ مخالف آنان باشند آن را تحریف میکنند این اندازه بیسوادند که نمیدانند «رسمیشدن» زبان پارسی به صورت قانونی در قانون اساسی مشروطه در زمان مظفرالدین شاه قاجار بوده است وگرنه رایج بودن زبان پارسی به عنوان زبان ملی و مشترک همهی ساکنان ایرانزمین در طول تاریخ از انبوه کتابها و رسالهها و نوشتارهای تولید شده در گوشهگوشهی ایرانزمین از میانرودان تا مرزهای هندوچین روشن و دانسته است.
این پانترکان که حافظهی خوبی هم ندارند از سوی دیگر وقتی نیاز به افتخار به ترکان باشد فرمانروایان ترک را رواجدهندگان زبان پارسی در همهی ایران میدانند!
در کنار این ادعای تحمیلیبودن زبان پارسی از زمان رضاشاه، پانترکان ادعا میکنند که زبان ترکی در سراسر ایران از گذشتههای بسیار دور رواج داشته و در آذربایجان به چند هزار سال پیش از میلاد هم میرسد! حتا برخی از باکونشینان میگویند که اوستا به زبان ترکی باستان نوشته شده است! این ادعای مضحک هم نشان میدهد که این افراد هیچ شناخت و درکی از مبحث و مقولهی زبان و زبانشناسی و تاریخ ندارند.
آموزش تنها به زبان ترکی
موضوع دیگری که پانترکان از روی دشمنی با زبان پارسی – به ویژه همزمان با «روز جهانی زبان مادری» – مطرح میکنند موضوع آموزش تنها به زبان ترکی است. پیشتر و به ویژه چند ماه پیش همزمان با این مناسبت جستاری نوشتم و در اینجا تکرار نمیکنم. اما موضوع این است که آنها میخواهند تنها به زبان ترکی آموزش ببینند و زبان پارسی را به کلی کنار بگذارند. حال آن که در هر کشوری در دنیا آموزش به زبان مادری در کنار زبان ملی و رسمی آن کشور است نه جایگزین آن.
ادعاهای بیشتر و پاسخ آنها را میتوانید در پایگاه آذرگشنسپ بخوانید.
اما بگذارید به موردی بپردازم که یکی از خوانندگان برایم فرستاده و به تازگی آن را دیدم و به گمانم در آذرگشنسپ نباشد.
و حالا: بیگانهبودن زبان پارسی دری در ایران!
اما جالبتر آن که یکی از این پانترکان با به هم بافتن خشک و تر و تحریف و بدفهمی برخی دادههای زبانشناسی و تاریخی، ادعا کرده است که زبان پارسی ریشه در ایران نداشته است و از بیرون وارد ایران شده و کلاً زبانی بیگانه و مهاجر است.
نوشتار او آن قدر طولانی و پر از یاوه و سخنان باطل است که تنها به چند مورد آن اشاره میکنم.
اگر فارسی دری در تداوم زبان پهلوی بود چرا تا قرن هفتم هجری حتی یک بیت شعر در منطقهی استان فارس – که مسکن اصلی فارسزبانان است – به فارسی دری سروده نشده است و یک سطر نثر به زبان دری تا قرن هفتم هجری در این مناطق نوشته نشده است؟! در حالی که در مناطق دیگر بخصوص مناطقی که سلاطین، مراکز حکومتی خود را در آن قرار داده بودند آثار فراوان به زبان دری (فارسی) میبینیم؛ مثل مناطق تاجیکستان و افغانستان که مرکز حکومتهای سامانی و غزنوی بوده و عراق عجم (مناطق مرکزی ایران چون شهر ری، قم، کاشان، اراک، اصفهان) که مرکز حکومت سلجوقیان بوده است!
من نمیدانم چه گونه این شخص میتواند در یک بند این همه دروغ و یاوه سر هم کند!
۱- تاجیکستان و افغانستان مرزهای امروزی هستند و در گذشته بخشی از ایران بزرگ بودهاند.
۲- فارس نام استانی است و نام زبان پارسی یا فارسی است. پس باید گفت «فارسیزبان» نه فارسزبان. چه کسی گفته استان فارس مسکن اصلی فارسزبانان است؟ آیا منظور این جمله آن است که همهی کسانی که در ایران به زبان پارسی سخن میگویند اصلشان از استان فارس است؟
۳- دولتهای سامانی و غزنوی و سلجوقی در دنبالهی هم بودند نه همزمان. قلمرو سامانیان شامل تاجیکستان و افغانستان امروزی و بخشهایی از شرق ایران امروزی بود. سپس بخشهایی از این سرزمینها به دست غزنویان افتاد و پس از آن سلجوقیان بر آن حاکم شدند. سلجوقیان غرب ایران (عراق عجم) را هم به قلمرو خود افزودند.
۴- باید به این نویسنده یادآوری کرد که پیش از سدهی هفتم هجری نه چاپخانه وجود داشته و نه اینترنت که نویسندگان آثار خود را منتشر کنند و به دست همه برسانند! در گذشته به خاطر شرایط اجتماعی اگر کتابی نوشته میشد و به فرمانروایی و مرکز حکومتی تقدیم نمیشد احتمال از میان رفتن آن بسیار بود. مانند امروز نبود که ناشران مستقلی باشند و 10 هزار جلد از هر کتاب چاپ و منتشر کنند! حتا اگر کتابی در کتابخانهها نگهداری میشد همان ترکانی که پانترکان بدانان مینازند در تاخت و تاز و هجومهای خود آنها را نابود میکردند.
۵- استان فارس مدتی مرکز حکومت آل بویه بود. این دولت به ویژه در دوران پناه خسرو (فناخسرو) عضدالدوله در آبادانی فارس بسیار کوشید و دربار آنان مرکز دانشمندان و نویسندگان بزرگ بود. به طوری که ابوحیان توحیدی که خود تبار شیرازی داشت و در بغداد زاده شده بود در زمان عضدالدوله به شیراز بازگشت و در آنجا چند کتاب به زبان عربی نوشت. هم چنین دولت آل بویهی فارس برای رقابت با بغداد بیشتر از نویسندگان عربینویس پشتیبانی میکرد.
۶- پانترکان که سواد ادبی و تاریخی ندارند از استان فارس تنها نام سعدی و حافظ را شنیدهاند. حال آن که پیش از سعدی در استان فارس نویسندگان و شاعران فراوانی بودهاند. برای نمونه میتوان از کتاب تاریخ «فارسنامه»ی ابنبلخی نام برد که تبارش از بلخ بودند اما خودش در فارس زاده شده است. وی این کتاب ۱۸۰ صفحهای را در حدود ۵۰۰ ق. به زبان پارسی نگاشته است. یا میتوان از شیخ روزبهان بَقلی نام برد که از عارفان بزرگ و مشهور ایرانی است و در سال ۵۵۲ ق. زاده شده و مزارش در شهر شیراز زیارتگاه مردم است. شیخ روزبهان کتابهای فراوانی به عربی و پارسی نوشته است. از جمله کتابهای پارسی او میتوان از رسالهی قدس، غلطات السالکین و شرح شحطیات نام برد. این هم یک رباعی از شیخ روزبهان:
دل داغ تو دارد، ار نه بفروختمی ————– در دیده تویی، وگرنه بردوختمی
جان منزل توست، ور نه روزی صدبار ———- در پیش تو چون سپند برسوختمی
(برخی از کتابهای شیخ روزبهان را میتوانید در «کتابخانهی تصوف» بخوانید)
بنابراین میبینیم بیش از یک سطر نثر پارسی دری از استان فارس متعلق به پیش از سعدی و سدهی هفتم برجا مانده است. نویسندهی پانترک ناآگاهی خود را به نبودن اثر تعبیر کرده است.
اما پیدایش و ظهور این دو ستارهی بزرگ زبان پارسی یعنی سعدی و حافظ شیرازی باعث فراموشی نام دیگر شاعران و نویسندگان استان فارس در میان مردم شده است. حتا نام معاصران این دو نیز در میان مردم عادی فراموش شده است. اما در کتابهای تذکره و در میان کارشناسان ادبیات پارسی به خوبی شناخته شدهاند مانند مجد همگر و امامی شیرازی که با سعدی رقابت داشتند. حتا هُمام تبریزی (همزمان با سعدی) نیز مدتی در دربار حاکمان فارس در شیراز به سر میبرده است و شاید در همین دوران سروده است:
هُمام را نیز سخنان دلفریب هست ———– ولی چه سود که بیچاره نیست شیرازی
این نویسنده اگر از بحثهای زبانشناسی آگاهی میداشت میدانست که کسی پارسی دری را فرزند مستقیم و جایگزین زبان پهلوی ساسانی و در ادامهی آن نمیداند. زبان پارسی دری همان گونه که از نامش برمیآید زبان درباری بوده است یعنی زبان رسمی و نگارشی. همان گونه که زبان نگارشی امروز با زبان گفتاری مردم تهران و اصفهان و کرمان و مشهد و تبریز تفاوت دارد. حتا در فرهنگ دهخدا – که متن زبانشناسی نیست – در درآیهی «دری» چنین آمده است:
لهجهی ادبی ایران را – که از اواسط قرن سوم هجری به بعد رواج یافته و به دری یا فارسی دری یا فارسی مشهور است – نمیتوان فقط از اصل فارسی میانه (پهلوی ساسانی) دانست بلکه در اساس یک لهجهی عمومی ادبی است که در اواخر عهد ساسانی و قرنهای اولیهی اسلامی در ایران شیوع داشت و تحت تاثیر و تاثر متقابل لهجههای رسمی دورهی اشکانی (پارتی) و ساسانی (پارسی) در یکدیگر و در لهجههای محلی به تدریج متداول شده و تقریباً وضع ثابتی گرفته و هیئت زبان کتابت حاصل کرده بود. … این زبان به نحو خالص نزدیک با پهلوی جنوبی (پارسی میانه) نبود زیرا نفوذ فراوانی از لهجههای خراسان قدیم و بعضی از لهجههای مشرق در آن مشهود است، و نیز لهجهی شرقی محض نیز شمرده نمیشد زیرا تاثیر و نفوذ پهلوی جنوبی (پارسی میانه) و لهجههای غربی هم در آن ملاحظه میشود. … این زبان عمومی را از آن جهت دری میگفتند که «لانها اللسان الذی تکتب به رسائل السلطان و ترفع بها الیه القصص، و اشتقاقه من الدر و هو الباب، یعنی انه الکلام الذی یتکلم به علی الباب» [=همانا این زبانی است که نامههای شاهان را بدان مینوشتند و بدان داستانها میپرداختند و ریشهی آن از «در» به معنای دربار است یعنی سخنی که در دربار به کار میرود.]
پس نویسندهی پانترک کشف جدیدی نکرده است و پرده از راز پنهانی برنداشته است که جلوی ادعای خود نشان تعجب بگذارد. کسی هم این موضوع را پنهان نکرده بود.
این پانترک مانند دیگر دوستان و شریکانش تحریف سند هم میکند:
ابن ندیم در کتاب «الفهرست» خود با اتکا به عبدالله ابن مقفع، دری را زبان درباریان و زبان اهل خراسان و مشرق و اهل بلخ … دانسته است.
اینجا نیز با نقل نصف و نیمهی سخن ابن ندیم تنها به دنبال هدف خاص خود بوده است. آیا اهل خراسان ایرانی نیستند و نبودند که ایشان زبان اهل خراسان را از زبان ایران جدا میداند؟ حال آن که سخن ابن مقفع که ابنندیم نقل کرده است چنین است:
ابن مقفع گفته است: زبانهای ایران عبارتند از پهلوی، دری، فارسی، خوزی و سریانی. پهلوی منسوب است به پهله (فهله) و آن اسمی است که بر پنج شهر اطلاق شود از این قرار: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان. اما دری زبان شهرهای مداین است و کسانی که در دربار شاه مقیماند بدان سخن میگویند و آن منسوب به پایتخت [=دربار] است و از زبان اهل خراسان و مشرق، زبان اهل بلخ در آن غلبه دارد، و اما فارسی مورد تکلم موبدان و علما و مانند ایشان است، و آن زبان مردم فارس است. خوزی زبان مردم خوزستان است …»
روشن است که از نظر زبانشناسی، زبان سریانی از خانوادهی زبانهای ایرانی نیست اما منظور ابن مقفع زبانهایی است که در ایران بدانها سخن گفته میشده است و برخی از مردم استان آشورستان یا میانرودان به زبان سریانی سخن میگفتند.
هم چنین از این سخن آشکارا برمیآید که دری و پهلوی از زمان ساسانیان در کنار هم بودهاند نه در دنبالهی هم. ابن مقفع زبان دری را زبان مردم مداین و دربار (زبان رسمی) گفته است که زبان اهل خراسان در آن غلبه دارد نه این که زبان اهل خراسان باشد. زبان دری هیچ ربطی به سلاطین ترک سلجوقی و «مرکز حکومت سلجوقیان» ندارد.
جالب آن که در این میان نامی از ترکی نیست و زبان مردم آذربایجان را فهلوی/پهلوی دانسته است و از سخن ابن مقفع روشن میشود که اگر قرار است در ایران زبانی بیگانه و مهاجر باشد این زبان ترکی است که زبانی مهاجر و بیگانه است نه زبان پارسی دری. اما نویسندهی پانترک این بخشها را حذف کرده است.
پس از این همه دروغ و یاوه و به خیال خودش کوبیدن زبان پارسی دری، در راستای برنامهی بخشهای پیشین، اکنون نوبت به تعریف و تمجید از زبان ترکی میرسد:
اگر ما میگوییم زبان ترکی امروز آذربایجان ادامهی زبان ترکی هزار سال پیش و در تداوم زبان کتاب «دده قورقود» است غیرممکن است استاد شهریار در کنار اثر معروف «حیدربابایه سلام» – که به زبان ترکی امروز است – به زبان هزار سال پیش ترکی، یعنی به زبان دده قورقود هم منظومهای بسراید و دیوانی به این زبان داشته باشد!
اما استاد شهریار علاوه بر زبان ترکی، به زبان فارسی – که زبان جداگانه و متفاوت از ترکی است – نیز شعری سروده و دیوانی تنظیم کرده است، همان طوری که سعدی شیرازی هم به دو زبان جداگانه فارسی دری (زبان مرسوم دربار) و پهلوی (زبان بومی و اصلی مردم فارس) دیوان تنظیم کرده است!
اگر زبان دری ادامهی زبان پهلوی یا فهلوی مردم شیراز و دیگر شهرهای استان فارس بوده، چرا سعدی شیرازی در قرن هفتم هجری همزمان با زبان دری، به فهلوی یا پهلوی که صدها سال هم تحت تأثیر زبان دری بوده شعر سروده است؟
زبان ترکی نیز شاخههای مختلفی دارد مانند زبان ترکی اوغوز و قبچاق و اویغور. زبان چَغَتایی (chaghatai) که امیر علیشیر نوایی (درگذشته ۹۰۰ ق. / ۱۵۰۱ م.) بدان سخن میگفت امروزه از میان رفته است. زبان ترکی رایج در آذربایجان ایران و در قفقاز و آناتولی از گروه اوغوز است اما زبان ازبکان از شاخهی اویغور است. گروه قبچاق نیز در قیرقیزستان و کازاخستان رواج دارد. بنابراین معلوم نیست منظور او از «ترکی هزار سال پیش» کدام ترکی است. تاریخ نگارش زبان ترکی به هزار سال نمیرسد. مطمئنم که نه تنها استاد شهریار ایرانی ترکزبان، که دیگر نویسندگان ترک ترکتبار نیز – حتا اگر بخواهند – نمیتوانند به زبان ترکی هزار سال پیش چیزی بسرایند چه برسد به این که دیوانی هم ترتیب دهند.
تفاوت زبان پهلوی و دری هرگز مانند تفاوت ترکی و پارسی نیست. ضمن آن که سعدی تنها یک بیت در گلستان و نزدیک 20 بیت در یک قطعهی مُلمّع (چندرنگ) به پارسی و عربی و پهلوی لهجهی شیرازی دارد نه این که یک دیوان به دری و یک دیوان به پهلوی داشته باشد.
او سواد تاریخی مناسبی ندارد و نمیداند که مرزهای سیاسی امروز جدیدند و تا سدهی نوزدهم یا حتا بیستم میلادی وجود نداشتند:
دری و یا فارسی دری زبانی است متفاوت از پهلوی و متعلق به تاجیکها و افغانها که به وسیلهی سلاطین ترک وارد ایران و سایر مناطق تحت حاکمیت آنان از جمله هندوستان و پاکستان و حتی ترکیه عثمانی شده است؛ لاکن زبان ترکی و بعضی از زبانهای دیگر در مقابل آن مقاومت نشان داده و بر حیات خود ادامه دادهاند ولی زبان پهلوی پارسیان نتوانسته در مقابل آن ایستادگی کند و در داخل آن مستحیل شده و از بین رفته است که آثار آن هنوز هم در بعضی شهرها و روستاهای دور افتادهی مناطق فارسنشین باقی مانده است.
او مرزهای سیاسی امروز را به زمان سلجوقیان میبرد و میخواهد مردم تاجیکستان و افغانستان را از مردم ایران جدا کند اما ایرانیان آذربایجان را به ترکان ترکیه و قفقاز بچسباند. او نمیداند که پاکستان به عنوان موجود سیاسی کشوری است که از سال ۱۹۴۸ م./ ۱۳۲۷ خ. پدید آمده و پیش از آن بخشی از هندوستان بوده است. بنابراین «سلاطین ترک» نمیتوانستند زبان دری را به پاکستان ببرند!
نویسنده با این جمله میخواهد تکلیف زبان ترکی را هم روشن کند که زبان ترکی از قدیم در ایران بوده و در برابر گسترش زبان فارسی دری – که آن هم از تاجیکستان و افغانستان و به دست سلاطین ترک وارد ایران شده! – مقاومت کرد اما زبان پهلوی – که زبان پارسیان بوده – مقاومت نکرد و مستحیل شد! در بالا نشان دادیم که تمام این ادعا بیپایه است. ابن مقفع گفته بود که پهلوی زبان اصفهان و آذربایجان و ری و همدان و نهاوند است. زبان مردم استان فارس را فارسی میگفتند و زبان مداین و رسمی کشور را «دری».
باید پرسید چه طور زبان ترکی در دربار سلجوقیان روم و دربار عثمانیان مقاومت نکرد و مدتها زبان پارسی دری زبان دربار و اداری آنان بود؟ البته پاسخ ایشان در همین جمله آمده است: این زبان را سلاطین ترک وارد کردند! اما باید پرسید چه طور این سلاطین ترک علاقه یا غیرتی یا حساسیتی دربارهی گسترش زبان مادری خود نداشتند و زبان «تاجیکها و افغانها» را در ایران و هندوستان (و پاکستان!) و حتا ترکیهی عثمانی گسترش دادند؟! جالب آن که همفکران ایشان در زمان استالین در تاجیکستان ادعا میکردند «تاجیکان ازبکانی هستند که به خاطر رابطه با ایران و زبان پارسی زبان اصلی خودشان را فراموش کردهاند»!
اگر زبان فارسی دری ادامهی زبان پهلوی ساسانی میبود، فارسیزبانان و فارسیدانان امروز نباید زحمت زیادی در خواندن و فهمیدن معنا و مفهوم زبان پهلوی دوران ساسانی و بعد آن داشته باشند. همچنان که ترکزبانان آذربایجانی و ترکیهای در خواندن و فهمیدن زبان کتاب «دده قورقود» – که مربوط به 1000 تا 1200 سال پیش است و ترکی امروز آذربایجان و ترکیه ادامهی این زبان است – با مشکل زیادی روبرو نیستند و معنی و مفهوم کتاب برای آنها کاملاً آشکار است.
ایشان به خیال خود آب را گلآلود میکند که ماهی هم بگیرد. کتاب دده قورقود کتابی است که به گفتهی ترکشناسان بزرگی چون واسیلی بارتولد روس و جفری لوییس انگلیسی در سدهی پانزدهم میلادی و در زمان حکومت آققویونلو یعنی تنها 500 سال پیش نوشته شده است و تا سدهی نوزدهم میلادی کسی از این کتاب خبر نداشت تا این که یک خاورشناس آن را در کتابخانهای پیدا کرد و به زبانهای اروپایی ترجمه کرد. همین امروز هم مردم ترکیه و مردم آذربایجان ایرانی – به ویژه به دلیل «اصلاحات زبان ترکی» در زمان آتاترک – میگویند که حرفهای همدیگر را به خوبی نمیفهمند (البته کسانی که با پول رایگان ترکیه در آنجا درس خواندهاند و میخواهند آذربایجان را از ایران جدا کنند به این چیزها کار ندارند. امروزه به نعمت ماهوارههای ترکی و باکویی برخی از جوانان نسل جدید آذربایجان زبان ترکی قفقازی و استانبولی را هم میفهمند). حتا نام همین کتاب را در ایران «دده قورقود» و در ترکی استانبولی «دده کورکوت» میگویند!
اگر زبان پهلوی مادر زبان فارسی دری به حساب میآمد دیگر نیازی نبود از زبان پهلوی همطراز و برابر با زبان فارسی و موازی با آن نامی برده شود و نام این دو زبان در کنار هم بیاید!
گفتیم که این ادعا هیچ پایهای ندارد و این دو زبان در کنار هم بودند. اما اگر هم زبان پهلوی مادر زبان دری باشد این چه استدلالی است؟ اگر پهلوی را مادر دری بدانیم و دری را دختر پهلوی، باید پرسید مگر وقتی دختری به دنیا بیاید مادرش میمیرد و دختر و مادر نمیتوانند همزمان با هم زندگی کنند؟
نمونهی دیگری از تحریف را میتوان در نقل سخن استاد سعید نفیسی دید:
مرحوم سعید نفیسی هم در مورد خاستگاه زبان فارسی دری میگوید: «نظم و نثر زبان دری را باید زادهی ماورالنهر و دربار سامانیان دانست»
اینجا سخن از نظم و نثر دری یعنی ادبیات است نه این که خود زبان دری را در فرارود «اختراع» کرده باشند و به جاهای دیگر «صادر» کرده باشند.
وی هم چنین با نقل اشتباه و ترجمهی ناقص بیتی از حافظ – که به گویش شیرازی است – سعی میکند خواننده را گمراه کند:
و بیتی از حافظ:
«به پی ما جان غرامت بسپریمن ————– عزت یک وی روشتی از امادی»
یعنی: غرامت خواهیم گرفت – بیروشی از ما دیدی.
حال آن که شکل درست این بیت چنین است:
به پیماچان غرامت بسپریمن ———— غَرَت یک وی رَوشتی از اَما دی
یعنی اگر تو یک بیروشی (بیادبی) از ما دیدی با پایماچان غرامت و جریمه خواهیم پرداخت.
غَرَت همان گرَت است یعنی اگر تو. رَوشت هم همان روش است. همان گونه که خورشت همان خورش است. در یکی از شعرهای فولکلور میشنویم:
خیاط که میبینی خوش بُرشت اه ————- البته روی پلو خورشت اه
فرهنگ دهخدا دربارهی پایماچان چنین میگوید:
پایماچان: پایماچو. پیماچان. کفشکن. صفّ نعال. درگاه.
«به اصطلاح صوفیان و درویشان صفّ نعال باشد که کفشکن است و رسم این جماعت چنان است که اگر یکی از ایشان گناهی و تقصیری کند او را در صفّ نعال – که مقام غرامت است – به یک پای بازدارند و او هر دو گوش خود را چپ و راست بر دست گیرد یعنی گوش چپ را به دست راست و گوش راست را به دست چپ گرفته چندان بر یک پای بایستد که پیر و مرشد عذر او را بپذیرد و از گناهش درگذرد» (برهان قاطع)
هوا میخواست تا در صفّ بالا همسری جوید ——- گرفتم دست و افکندم به صف پایماچانش (خاقانی)
البته این ها تنها چند بند از نوشتار طولانی و بخش نخست افاضات این نویسندهی پانترک است و لابد در بخش بعدی میخواهد بگوید که مردم تاجیکستان و افغانستان «تورک»اند و زبان دری در واقع یکی از شاخههای زبان «تورکی» است و برای همین زبان ترکی در ایران توانست مقاومت کند و در زبان پهلوی مستحیل نشود.
با پوزش از سلطان ولد پسر مولانای بلخی باید گفت:
دیوانگان جوشیدهاند از خم نفت نوشیدهاند —- از عقل کناره کرده و پانترک نابی گشتهاند
پان ترک ها نسل کشی ارامنه و کرد های علوی و اشوری ها و یونانی ها را را در کارنامه خود دارند واکنون به کشور ترکیه با اکثریت ترکش می نازند در حالی که تشکیل جمهوری ترکیه با خونریزی های بسیار همراه بوده است
شوربختانه گروهی از مردم پیوسته بازیچه ی خودکامگی بیگانگان و هم دست نشاندگان بوده و می شوند. نام آذربایجان به خوبی نشان می دهد که این بخش از میهن گرامی و مردم آن آذری بوده و به پارسی و یا زبانی نزدیک به آن سخن می گفته اند و زبان مردم گرامی این سرزمین دستخوش زبان های دیگری چون تازی و ترکی (زبان مغولی و عثمانی) و روسی جای گرفته است. آذربایجان تازی شده نام سرزمین بابک خرّمدین است: آدورپایگان: سرزمین آدورپایگ ها که عرب آن را به آذربایجان دگرگون نموده است. بابک یا پاپک نامی پارسی است و آدور در زبان پهلوی به چیم (معنی) آتش است، خرّم و دین هر دو واژگان پارسی پهلوی هستند. در گذشته نیز، بابک خرمدین و افشین با هم دیداری دوگانه داشته اند و کسی دیگر نبود که سخن آن ها را در پرستشگاه میعادشان برای آن دو ترجمه کند، که فرنود و دلیلی بر همزبانی آن ها است. همچنین، پیش از رضاشاه نیز، چکامه سرایانی قدیمی چون صائب تبریزی، سنایی غزنوی، نظامی گنجوی تا شعرای معاصر مانند پروین اعتصامی، و شهریار نیز به زبان فارسی سروده اند و شهریار نیز واژه ی شهریار را که باز واژه ای پارسی پهلوی است برای خود برگزیده اند. دشمنان این مرز و بوم پیوسته چشم طمع و آز بر جای و جای این سرزمین دوخته اند و از بیسوادی و کم سوادی و عدم مطالعه بیشتر مردم بویژه در جاهای محروم سوء استفاده می کنند. هم میهنان کُرد و بلوچ نیز که زبانی پارسی با گویش های بومی منطقه خود دارند، نباید به دشمنان این مرز و بوم، دشمنان رُستم، و بابک، و آرش و بسیاری از جوانمردان دیگر اجازه بدهند که از وجود پاکشان سوء استفاده بشود، و فراموش نشود که بیگانگان زورمند و دارای زر و زور می توانند کسانی را با زر و زور مزدور خود نمایند. تجزیه ایران فرآیندی است که با خون ریزی آغاز و با خون ریزی پایان خواهد گرفت و در پایان نیز کشورهایی کوچک پدید خواهند آمد که این بار به هر یک از آن ها ارتشی خواهند ساخت و بر سر اختلافات مرزی آن ها را به جان هم خواهند انداخت. آیا همین همسایه غربی ما، عراق، بخشی از ایران بزرگ نبود؟ که هشت سال مردم هر دو کشور، مسلمان و هر دو هم مذهب را به جان هم انداختند. یا افغانستان که با سیاست استعمار انگلستان از ایران جدا شد؟ چه بر سر مردم گرامی این کشور آوردند؟ پس، ای ایرانیان پاک، بیایید دست مهر به هم بدهیم و میهن و فرهنگمان را پاس بداریم. مردم اروپا با ادیان، زبان ها، نژادهای گوناگون، و با خاستگاه های سیاسی گوناگون (که حتّی کشور کوچکی مانند پرتغال هم زمانی چنگ در جنوب کشورمان انداخته بود! و برای خود قدرتی بوده، چه برسد به آلمان، فرانسه، لهستان، اتریش، و مجارستان) با هم متحد شده و اتّحادیه اروپایی را راه انداخته اند، و آنگاه ما مردم ایران با این همه مشترکات را می خواهند به جان هم بیفتیم؟!!! خدایا این مرز و بوم را از خشکسالی، دروغ و دشمن پاس بدار. مردم ایران، همه و همه به هوش باشید، می دانم که زندگی سختی داریم، ولی از دشمنان داخلی و خارجی نباید غفلت نمود. یادمان باشد که مرزها نتیجه ی عقب ماندگی هستند و اگر دزدی نباشد نیازی به دیوار و پرده و دزدگیر نیست، و هم مرز ها عامل عقب ماندگی هستند: جنگ، جدایی های فرهنگی و … که ببینید در اروپا، و نه در خاورمیانه، چه بر سرِ مردم آلمان شرقی آورده است، و فرهنگ و اقتصاد آن ها را از هم میهنان خودشان در آلمان غربی تنها در ظرف ۴۰ سال به بدبختی کشانده بود و نازیست ها و افراطی های نژادپرست در آن بیشتر از آلمان غربی با مرزهای گشاده فعالیّت دارند. یادتان باشد غیرت خوب است و نباید با تعصّب که همیشه با افراط و تندخویی و بویژه نادانی آمیخته است، اشتباه گرفته بشود. اگر فکر می کنید هنوز آدمی هستید که نباید با ما ایرانیان زندگی بکنید، خواهش می کنم بمانند یک عضو و هموند ایران با هم بمانیم و آگاهانه و با مهر دست در دست هم و با هم زندگی کنیم. تاریخ ما پر از حمله بیگانگان است: اشغالگری روس ها و انگلیسی ها، حمله و اشغالگری اعراب، حمله و اشغالگری تیموریان، حمله و اشغالگری مغول ها، حمله و اشغالگری اسکندر مقدونی، حمله و اشغالگری عثمانی ها، حمله عراقی ها، حمله افغانی ها. اشغالگری یعنی تاختن و ماندن در ایران برای سالیان!!! آیا زبان را می توانستیم در آن شرایط پاس بداریم؟ جایی که پوسیدن بعد از حمله اعراب و ماندگاری آن ها به مدّت چند قرن، انبوسیدن شده است، یعنی همین!
? ابن خلدون و چالشی در حجیت تاریخ نگاری ایرانی؛
✍️ وارده
ابن خلدون ( متوفای ۸۰۸ قمری ) جامعه شناس و تاریخ نگار مشهور عرب، در کتاب تاریخ مشهور خود جمله ای دارد که تدبر در آن نکاتی بس ارزنده در اختیار ما قرار میدهد.
ابن خلدون در کتاب خود میگوید:
«وفی الکتب أنّ أرض إیران هی أرض الترک، وعند الإسرائیلیین أنهم من ولد طیراش بن یافث وإخوتهم بنو مادی بن یافث وکانوا مملکه واحده». [۱]
ابن خلدون در این فقره بیان میدارد که در «کتاب های» گوناگون آمده است که ایران، «زمین ترکان» است و نزد بنی اسرائیل، ریشه ایرانیان از طیراش، پسر یافث فرزند نوح میباشد که در تواریخ معروف است به پدر ترکان.
ابن خلدون بلافاصله بعد از این بیان این موضوع میگوید:
«فاما علماء الفرس و نسابتهم فیابون من هذا کله».
در این جمله نیز ابن خلدون بیان میکند که علمای فارس، این نسبت را به کل منکر میشوند.
جدای از بحث قدمت این گزاره تاریخی که در آن به وجود هویت ترکی در ایران فارغ از مباحث کسروی مآبانه اشاره میشود و اساسا رنگ ترکی به ایران بخشیده میشود، نکاتی بس مهم در این فقره و متن تاریخی وجود دارد که باید مورد توجه قرار بگیرد.
اولا ابن خلدون ادعا میکند که این موضوع نه گفته خودش که بلکه موضوعی است که در کتاب های متعدد بیان شده است! این موضوعی بس اساسی میباشد، ادعای ابن خلدون بدین نحو است که ترکی دانستن ایران، موضوعی محدود و شاذ نیست، بلکه در کتاب های گوناگون این موضوع بیان گردیده است.
دومین نکته مهم این بحث این است که ابن خلدون از کلی گویی عدول میکند و حتی مصادیق کسانی که معتقد بدین امر هستند را هم مشخص میکند، فلذا اساس این مطلب را مستند و مدلل به دلایل و اسناد تاریخی میگرداند.
و سومین موضوعی که از هر دو نکته قبل پر اهمیت تر است این است که نوع برخورد علمای فارس با این موضوع، انکار تام و تمام بوده و این موضوع را ابدا نمیپذیرند!
علیرغم اینکه در کتب مختلف نوشته شده و در تواریخ عبری این موضوع بیان گردیده، علمای فارس به هیچ وجه زیر بار این موضوع نمیروند و به کل منکر این موضوع میباشند.
همین تکجمله کوتاه تاریخ نگاری ایرانی را با چالشی اساسی از نظر معرفت شناسی مواجه میکند؛ اگر قرار باشد در مواجهه با تاریخ و وقایع تاریخی، تاریخ نگاران فارس در ایام و قرون ماضی و گذشته، مباحث را با دیده انکار قطعی و سلب امکان وقوع بنگرند و صرفا آنچه را که خود میپسندند بنویسند، چه اعتباری میتوان برای تاریخ نگاری ایرانی یافت؟
تأکید ابن خلدون بر انکار این نسبت از طرف «علمای فارس» که در زمانه ابن خلدون و دوران پیشین او در کشاکش با ترکان بوده اند، بیانگر این است که علیرغم وجود داده های متعدد در کتب مختلف در این باب، دستگاه معرفتی منتسب به جریان فارس، در تاریخ به دیده صحیح و متد علمی ننگریسته است.
با وجود چنین موضوعات و ایراداتی و با وجود چنین انکار های فله ای و کلی ای چگونه میتوان از صحت تاریخ نگاری ایرانی سخن گفت؟
در سیاق علمی چیزی تحت عنوان انکار فله ای مورد قبول نیست، اینکه علمای فارس در زمانه کشاکش با ترکان، فله ای یک نگاه تاریخی را علیرغم کثرت معتقدین انکار میکنند آیا حجیتی در این سبک از تاریخ نگاری باقی میگذارد؟
پا نویس:
۱_ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، جلد دوم، صفحه ۱۸۱
پانترک فرومایه! اگر فقط همین نوشته در این تارنما را بخوانید، پاسخ این جعل خود و همفکرانتان را میگیرید:
http://parsianjoman.org/?p=9180
اصلا و ابدا بر علیه تورکها موضع نگرفتید????چققققدر بیطرفانه این متن چرت و نوشتی،ایرانیها با آن زبان ابترتون کم خودتونو جررر بدید ،لطفا لطفا لطفا اگه در مورد جایگاه زبان ابتر فارسی و عظمت تورکی سومری شکوشبههای پیش آمدهبود سرچی تو گوگل بزنید بعد اینجا محتویات مغز ناقصتونو تراوش کنید
همین اکنون جستجویی در گوگل زدیم و بزرگی و عظمت زبان ابتر ترکی را فهمیدیم که به گفته پرفسور ایلبر اورتایلی و رفعت علی یالچین دو زبان شناس برجسته ترکیه ۴۰ درصد از واژگان ترکی برگرفته از زبان پارسی پهلوی است !!!
همچنین ۶۴۶۳ واژه با ریشه عربی …
۴۹۷۴ واژه با ریشه فرانسوی ،
۶۳۲ واژه ایتالیایی و
۵۳۸ واژه انگلیسی
۴۱۳ واژه یونانی ,
۱۴۷ واژه لاتین
۸۵ واژه آلمانی ، روسی ، اسپانیایی و ارمنی درون ترکی گفتار میشود !!!
—
بن مایه این شماره ها از تارنمای انجمن زبان شناسان ترکیه است ! که نشانی آن تارنما که باید در نوار جستجوی گوگل بنویسی در اینجاست : https://web.archive.org/web/20070301064559/http://www.tdk.gov.tr/TR/BelgeGoster.aspx?F6E10F8892433CFFAAF6AA849816B2EF1A46C5FBFA979D0C
همچنین در این فهرست چاپ شده واژگانی با ریشه ژاپنی ۷ ، کره ای ۱ ، مغولی ۱۳ ، مجارستانی ۱۹ , فنلاندی ۲ ، عبری ۹ (اسرائیلی) ، بلغاری ۸ ، مجارستانی ۱۹ ، پرتغالی ۴ , سغدی ۱ ، نروژی ۲ , رومی ۱۴ ، اسلاوی ۲۴ تا !!!!
نمی دانم کدام هم میهن این جستار بالا را نوشته است، من انتقادی دارم و آن این که نباید به یک انسان دگراندیش، و بویژه یک هم میهن که اندیشه دیگری ولو اشتباه دارد، به زبان خشن و بی ادبانه با استفاده از صفاتی که در متن آورده اید، نسبت بدهید. بویژه که این تارنما تارنمایی فرهنگی و از آن ایرانیان است. پس ای هم میهنان بکوشید تا آزردگی خاطر خود را کنترل بکنید و بر هم به خشم سخن نرانید و ننویسید: چون این همان چیزی است که دشمنان ما ایرانیان می خواهند. می خواهند به جای پندار نیک، گفتار نیک، و کردار نیک، و به جای آیین مهر، مغزمان، دلهامان، دهانمان، و کردارمان پر از کین و دشمنی و دشنام باشد. پس هرگاه ناراحت و آزرده اید، شکیبا باشید و کاری نکنید. ما همه هم میهنیم و باید به یکدیگر ارج بنهیم. به تیغ کین مردن بهتر از به کین تیغ افراشتن است، کاری که با رستم و سهراب کردند و رستم در پایان پیروز و شرمسار شد ولی چه سود؟ که درس همین صحنه را شهریار تبریزی چه زیبا مورد اشاره قرار داده اند که نوش داروی پس از مرگ سهراب سودی ندارد. ما در معاهدات قاجاری با روس ها سرزمین های بزرگی را از دست دادیم و انگلیسی ها هم مردم افغانستان را از مردم ایران جدا کردند، تاریخ ما ایرانیان را در نبود آموزش مناسب و … تاریخمان را از یادمان برده اند، تا کاهی بی ریشه باشیم و به باد میل دشمنان خارجی و با نفوذ برقصیم، ولی کور خوانده اند. اینجا ایران است: سرزمین کورُش ها، آریوبرزن ها، آرش ها، بابک ها، مازیارها، شاه اسماعیل ها، و نادرها، ستارخان ها و باقرخان ها، رئیسعلی ها. ما ایرانی هستیم و یک زبان ملّی داریم که آن هم زخم خورده ی حملات بیگانگان است و به زنده کردن و زنده نگهداشتن نیاز دارد، ما همه همدیگر را دوست می داریم و به هم ارج می نهیم. هر کس به یک ایرانی دیگر بد بگوید، معنی و چیم “ایرانی” را نمی داند. ما دوست و پاک هستیم و ایران یعنی سرزمین آریاییان (پاکان). هم میهن تاریخمان را بخوانیم و درباره تاریخ میهنمان بررسی کنیم. چند رادیو و شبکه، هزینه جدا کردن ما ایرانیان از هم است؟ ما خردمندانه باهمیم.
ببخشی نفهمیده با آدم طرفه نژاد و زبانش را وصف کرده (پارس کرده)
به راستی که پانترکیسم ملغمهای است از نادانی و بیشعوری!
دیری نیست که دانستم که کشوری که با آن هشت سال به خون و خون ریزی سرگرممان کردند و پیشتر نیز بخشی از ایران بودو شهر پایتخت آن بغداد (واژه ای پارسی و به چیم خداداد)است، و ویرانه های شهر تیسفون در نزدیکی آن جای دارند که پایتخت شکوهمند ساسانیان بوده است، و ایوان مادَیان (ایوان مداین) کاخ و کتابخانه باشکوه آن هنگام در آن جای داشته است، خود آراگ (و نه عراق)نام داشته است. آراگ از بن آردَن (آرد کردن)می آید و به چیم آسیاب می باشد. شهر آراگ که با گذشت زمان و یورش تازیان به اراک تبدیل شده، نیز با همین نام و به همین چیم خوانده می شده است. در کشور آراگ، یا سرزمین آسیاب، دو رودخانه دجله و فرات روان می باشند که کارمایه (انرژی) بایا برای چرخاندن آسیاب ها را فراهم می آورده اند. ما را از گذشته و تاریخ خود بریده اند، تا بی همه چیز شویم و به جان هم بیفتیم. هم میهن، اگرچه نیک می دانم که زندگی ما سخت و به تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا گرفتار هستیم، ولی نادانی از گذشته، و درگیری های کورکورانه نان تهی را نیز از دست مردمان ایران زمین و آراگ و جای جای این مرز و بوم کهن ربوده است. همگی دلشاد، تندرست و پیروز باشید.
درود بر نویسنده و خوانندگان این جستار.من یک ایرادی که به جستار شما دارم این است که زبان را زایش دختر از مادر همگون کرده اید.این بسیار اشتباه است.چرا که زایش زبان خلق الساعه نیست که مانند انسان به یکباره به دنیا بیاید.زبان فرگشت پیدا میکند،دقیقا مانند انسان که در طول عمر خود فرگشت می یابد و بزرگتر میشود.وقتی میگوییم زبانی مادر زبانی دیگر است بایسته است که مثال فرگشت انسان را به خاطر آورید،این بدین چم است که نمیشود یک انسان هم ده سالش باشد هم بیست سالش باشد،چرا که انسان بیست ساله فرگشت یافته ی همان انسان ده ساله است.پس اگر پهلوی مادر زبان پارسی باشد و زبان پهلوی را سن ده سالگی در نظر بگیریم و پارسی را سن بیست سالگی،پس بایسته نیست که این دو زبان هم زمان باهم وجود داشته باشند.استفاده از واژه ی مادر توسط زبان شناسان باعث این کج فهمی شده .
پایگاه سخنان من نسک(کتاب)زبانشناسی نوشته شده توسط استرانگ برتن،رزماری دوشین،اریک واتیکیوتیس بیتسن، و برگردان شده توسط بانو فاطمه عظیمی فرد و بانو فائقه شاه حسینی ، است.این نسک اکنون در دسترس قرار دارد و میتوانید از کتابفروشی ها خیابان انقلاب آن را بخرید.خواندش را بر همگان گوشزد میکنم.
دوست و هم میهن گرامی، بهنام
زبان نه، که همه چیز با گذشت زمان دچار دگرگونی می شود و با این همه، زبان پارسی پهلوی نه دگرگون شده که زخم بر پیکر و جان یافته است. ایرانیان همان گونه اند که چکامه سرایی پیشتر در واگویی زمان آرش کمانگیر گفته بود و خوش سروده بود: نگرانی، و اندوه. ایرانیان نیازمند شناخت خودشان، و گذشته کشور خودشان هستند و زنده کردن زبان پارسی پهلوی و نوشتن به آن زبان کاری بایسته و بسیار سودمند در این آشتی با خویشتن است. کار به جایی رسیده است که افغانستان را نه با مرز، با بهانه کردن جدایی پارسی دری (درباری) از زبان پارسی می خواهند از بیخ از کشور مادری خود ایران و هم نژادان آریایی خود در ایران و دیگر کشورهای پارسی زبان جدا کنند. زبان پارسی زخم خورده است جایی که امروزه واژه ای پارسی کهن به نام “کنیز” با چیم “دختر/ زن جوان” به چیم “دختر یا زن برده” دانسته و شوربختانه به کار گرفته می شود.
همۀ این کژ پنداریها به خاطر این است که امروزه نام دری یا فارسی دری غالباً با خراسان و فرارود پیوند خورده است زین رو، پنداشته میشود که هر جا سخن از دری یا فارسی دری است مقصود، زبان مردم خراسان و فرارود است در حالیکه زبان دری نیز منسوب به شهر مداین و “دربار ایران” دانسته شده است. در سده های نخست پس از اسلام در بخش های مرکزی و غربی ایران به دلیل مجاورت با اعراب، زبان عربی به عنوان زبان رسمی برگزیده شد امّا در خراسان به شوندِ دور بودن از اعراب، زبان دری به گونۀ زبان رسمی رواج یافت و باقی ماند. تمامِ این مشکلات به این دلیل است که ما نام “دری” را به کشورهای دیگر بخشیده ایم و خودِ ما تنها به “پارسی” بسنده کرده ایم. در متون تاریخی “پارسی” به چم “ایرانی” استعمال گشته است. حتّی در بعضی از موارد، آشکارا زبان “پارسی” مترادف با گونۀ “پهلوی” بکار رفته است. بنابراین ممکن است نام “پارسی” ابهام پدید آرد زیرا گونه های زبانی مختلفی را نیز در بر میگیرد. نام “پارسی دری” این ابهام را می زداید.
عزیزم بخودت فشار نیار به وب من بیا تا بدانی عربی همش از زبان پهلوی معرب شده
سخنی از استاد میر جلال الدین کزازی : « از آن رو این زبان، «پارسی» نامیده شده است؛ زیرا که “پارسی” از روزگار ساسانیان به این سوی، برابر با *ایرانی* به کار گرفته شده است ».
دانشمند بزرگوار زنده یاد ایرج وامقی در نقدی بر کتاب « زبانِ پهلوی، ادبیات و دستورِ آن» اثر زبانشناس معروف آقای تفضلی نوشته اند : « ستون ۴ – بند ۲۰: گوید داریوش شاه، به خواست اورمزد این نوشته را که من کردم به زبانِ آریایی بود و بر پوست چرم نوشته شد. اورانسکی، مؤلف کتاب فقه اللغه ایرانی، آورده است که در روایات ایلامی پس از این کلمه –یعنی آریایی- نوشته شده، «آنچه پیشتر نبود». مقصود این است که نام این زبان به صراحت تمام در نوشتۀ داریوش «آریایی» است. نمیدانم آنها که نخستین بار اصطلاح فارسی باستان را به کار بردند، به چه حقی دست به این کار زدند و در این نص صریح اجازه دخل و تصرف به خود دادند؟ من در جای دیگر از این موضوع با تفصیل و وضوح بیشتری سخن گفته ام و نشان داده ام که زبان پارسها و مادها، با اختلافات ناچیز تلفظی، تقریباً یکی بوده است و درست به همین سبب است که داریوش، در کتیبۀ بزرگ خود در بیستون، قلب سرزمین ماد، با آنکه ترجمه ای از آن به دو زبان اکدی و ایلامی، دو امپراطوری منقرض شده پیش از آن، به دست داده است، خود را نیازمند ترجمه آن به زبان مادی ندیده است. زبان کتیبه آریایی است و مادها و پارسها –و حتی پارتها- آریایی هستند. نویسندگان یونان باستان نیز بر این امر و هم بر اینکه ساکنان ایران شرق نیز به همین زبان سخن میگفتند –باز هم اختلاف ناچیزی نسبت به لهجه های دیگر- تأکید کرده اند. میدانیم که مادها خود را «آریایی» میدانسته اند. داریوش نیز در سنگنوشته مزار گورخانه اش خود را، گرچه پارسی پسر پارسی میگوید «آریایی از نژاد آریایی» معرفی میکند. استرابون، جغرافینویس مشهور یونانی، به نقل از آراتوستن، یکی از مورخان پیش از خود که در قرن سوم پیش از میلاد مسیح میزیسته، مینویسد: « ساکنان پارس و ماد و باختر و سُغد یا جزئی تفاوت همزبان هستند، یعنی، در واقع، یک زبان دارند. »
در فرهنگ معین، آمده : « زبان فارسی = زبان مردم ایران ». در اینجا “فارس” به معنای “ایران” استعمال شده است.
اگر لهجه های ترکی را سرچ کنید میبینید ترکی حدود ۶۰ لهجه داره که آذری لهجه ۳۳ زبان ترکیست وحتا زبان ترکی راهم نمیفهمند
ولی عربی۴ لهجه داره وهیچکس نگفته فارسی لهجه ای ازعربیه ولی ترکا لهجه۳۳ وزبان قاتی پاتی خودرا بفارسا میچسبانن ونمیگن که زبان خودشان بالهجه ازفارسی گرفته شد از اوزوم بمعنی خودم که درسنگ نوشته داریوش هست تا هاربا بجای خودرو که با لهجه از ارابه وآراته فارسی گرفته شد وهزاران کلمه دیگر
یکی از چرندیات مغولزاده ها اینه که فارسی بیشترش عربیه من در وبم ثابت کردم عربی همش معرب از زبان پهلویه
دوستانی که مایلند سربزنند
چس اولاغ عرب و تورک و مغول قبل از فارس بوده پس چجوری میشه یاشاسین تورک دیلیم تورک اولماخ شرفدیر
این هم سندی دیگر بر این سخن که «پانترکیسم ملغمهای است از بیشعوری و بیسوادی»!
کاربر Mr,p_balçi Turboratur فعال ترین پانترک ویکی پدیا
کاربری که با نام توربوراتور Turboratur یک پانترک تجزیه طلب تبریزی ساکن تهران است ببینید چنده دتا اکانت در ویکی پدیا ساخته است و جعل تاریخ می کند. اسم انگلیسی و فارسیشو سرچ کنید طرف به اقوام مختلف فحاشی کرده. ما از طریق وزارت اطلاعات به زودی دستگیرش می کنیم این تجزیه طلبو. شما هم اطلاع رسانی کنید ببینید چه افرادی دارند در ویکی پدیا با کمک مدیر ویکی فا محسن سالک پانترک زنجانی تاریخ رو جعل می کنند. واقعا این فرد بسیار احمقه.
سلام
کاربر Mr,p_balçi Turboratur
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Mr,p_balçi
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Turboratur
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Jkhf9
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/سانی۲۰
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Night_2020
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Mobina,_R1
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Mr_fari
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/B13,_feri
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Yossardaz
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Elmansh
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Mahdidini
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Saeid_120
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Hosseini_azaran
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/N-Panahiazar
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Guzalzade
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Hamed.Tabriz
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Abhoko98
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Abadpours
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Babak_khoram
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/Amir_ghorbanpour
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/۵٫۲۰۰٫۹۶٫۵۱
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/۵٫۲۱۸٫۲۲۶٫۸۲
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/۵٫۱۲۱٫۲۲۳٫۲۰۱
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/۵٫۷۴٫۱۹۹٫۷۵
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/۵٫۱۲۲٫۱۲۸٫۲۲۸
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/۵٫۱۲۶٫۶۷٫۹۷
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/۵٫۱۶۱٫۵۷٫۴۱
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/۵٫۱۱۵٫۱۹۳٫۷۸
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/۷۹٫۱۴۱٫۱۶۳٫۳۷
https://fa.wikipedia.org/wiki/ویژه:مشارکتها/۶۴٫۶۲٫۲۱۹٫۱۵۷
صد هزار نوشته شاهد مثال بسیار صحیح و درست باشد تا درست درنیابی باشد بیهوده است
متاسفانه از دانشگاه تا ایران دوست چنان مغز خود را به درک نادرست خود خو داده اند که نمیفهمند تمام شواهد پیش رویشان است و بر عکسش میپندارند نمونه اش همینکه سالها افراسیاب را و تورانیان را ترک میپنداشتید و فکر میکردید پدرانتان اشتباه میکردند حالا گمان میکنید فهمیدید باز هم نه نه درباره فارسی دری و نه ترک اما ترک تمام نامهایی که پیش از غزان امده درباره ایرانیان غیر پارسی غیر ایرانی است ا این اشتباه را فردوسی نکرده بلکه ما وارونه فهمیدیم نام تورگ اصلا نام ایرانی است و این چینی تباران بعد از اسلام از چین امدند و نام غز داشتند بعدا نام توگ اروی خود گذاشتند
اما زبان فارسی و نوشته ابن مقفع
منظور این مقفع زبان سورانی نبوده بلکه منظورش زبان فارسی سورستان بوده که سورانیها باهاش حرف میزدند سورانیها بعضیهاشون فارسی بودند و بعضی هاشون ارامی که فارسی زبان شده بودند یا دو زبانه بودند کلا منظور از ان سریان نیست بلکه فارسی پهلوی سورستان است – پهلوی ساسانی که ننمونه اش در سنگنبشه تا ساسانی هست در عراق و انچه در عراق است و سامی نیستک
منظورش از زبان فارسی که همراه دری و پهلوی اورده هم زبان مردم استان فارس است ک ه بعد اسلام بهش شیرازیات هم گفته شد در زمان سعدی و ادامه اش پراکنده در لار و کهکیلویه است طبعا فاصله گرفتند اما قبلا ار طریق شیراز و کازرون یکی بودند
منظورش از پهلوی هم پهلوی خزاسان و عراق عجم از ری تا موصب و همان پنج تا است اما نکته ای که باید گفت اینکه انجا پهله بود اما زبان بلوچها هم پهله بود اما چون نام پهله انجا مشهور بود انرا گفتند
اما فارسی دری نگفته زبلن مداین و دربار بود بلکه گفته زبان خراسانیانی که در مداین کسرا عراق بودند
-به مجموعه زبانهای محلی پارسی پهلوانی میگفتند
از سغدی و خوارزمی و سورانی و پهلوی فارس – زبان فارسی دری در بلخ شکل گرفت و به مداین رفت همه اینها زبان فارسی هستند
بی شک باید در هر ترجمه امانت را رعایت کرد اما مترجمین محترم در سالهای اخیر واژه لغات الفارسیه را زبانهای ایرانی ترجمه میکنند ابن مقفع که دیگر خودش فارسی بود و خوب میفهمید چه بگوید گیرم هم که نمیدانست رسم امانت ایجاد میکند اصل انرا ترجمه کرد انگاه اگر هم گمان دیگر داری در توضیح بنویسی –
گاهی اشتباه و به هوای خود ترجمه کردن تنها یک زیان ندارد بلکه باعث شده چند جانب دیگر نیز در این جمله کوتاه موجب اشتباه شود –
یکی انکه پهلوی را فارسی ندانند و دیگر ندانند که منظور از زبان فارسی و سورانی و خوزی چیست – مشکل اینست که این استادان نظرشان نظر مخالف یا موافق نیست بلکه نظر ابن مقفع را بنا برا گمان خود میپندارند بارها در جاهای مختلف دراین باره بحث شد اما راست اشکارم بر پندار خود پسندشان کاری نشد و از انجا که قوم امخته اند که نخوانده نظر دهند چشم بسته هم غیب مبگویند –
گیرم که قرارست همیشه نخوانده ملا باشند بازهم از اندکی اندیشه دریغ نیست ایا نمیبینند که دری و فارسی را دو زبان جدا از هم نوشته اند با انکه دری گویشی از پارسی است –
این اولین زیانیست که از سهل اندیشی قوم بر جان دانش این سرزمین است
دوم انگاه که فارسی را از دری جدا کنند پس پهلوی را اسانتر جدا میپندارند
پیوسته انان که هیچ اندیشه ندارند در کج اندیشی پر اندیشه اند
همانان که در پیوند فارسی و دری نیندیشیدند چه بسا که نام سریانی را مینگرند و ساده میانگارند که سریانی که فارسی نیست پس منظور گوینده از زبان های فارسی لغات ایرانی بوده جدای انکه در هیچ یک از متون هیچ گاه چیزی به نام زبان ایرانی نیامده
بی انکه بیندیشند که چرا جایی که دار الترجمه بر پا بوده وهم سریانیان در خوزستان و جندی شاپور بودند و ده ها سریانی معروف در ان زمان بوده اند که هم با ابن مقفع دوست بودند و هم ابن ندیم فرق سریانی و فارسی را میداند و هم هر بچه ای که ان زمان در عراق و سوریه بوده پس چرا سریانی را فارسی گفته اند ؟ جای کاوش در این چرایی بی کاوش و اندیشه شهادت ان دانشوران را بر پندار غایب خود میبندند
این گزارش تنها از ابن مقفع و ابن ندیم نیست و بسیاری چنین گزارشی داده اند حال ببنیم معاصران در همین جمله کوتاه از چند نکته غافل مانده
۱- نام از خوزی با ان جمعیت کم امده پس نام زبانهایی که اکنون میاید کو ؟
۲-مگر دری همان فارسی دری نیست پس چرا اندو را جدا شمرده اند
۳- اگر فارسی دری با فارسی فرق میکند پس زبان فارس چیست ؟
۴-برای چه سریانی را فارسی خوانده اگر به پندارما منظورش ایرانی بود پس چرا ارمنی را نیاورده چرا خود عربی را نیاورده که در ایرانی که سریانی زبانش باشد بیشک عربی و ارمنی هم هست
۵- در متون از فارسی پهلوی گفته اند و در نوشته های پهلوی نیز در هر دو گویشش چه اشکانی و چه ساسانی زبان نوشته خود را پارسی خوانده اند که خلاف پندار اکنونیان است هر اکنون اندیشی نو اندیش نیست
۶- یکی بودن نام ایران و پارس نه تنها از طرف همه زبانهای دیگر بلکه بین ایرانیان نیز رواج تام داشت و انرا در شاهنامه فردوسی بارها و بارها میبینیم
حال بپردازیم به توضیح واضحات این گزارش – ابتدا چند نکته را بازگو میکنم
۱- اول از همه باید دانست که زبان پارسه در جنوب ایران که پاسارگاد و تخت جمشید در انست بنا بر اثار بسیاری که بدست ما رسیده مانند دیوان شمس پس ناصر و مثلثات سعدی تا قرن دهم هجری پارسی دری نبوده و با فارسی دری فرق دارد – نیاز نیست به گفته این و ان و سوگند کسی رجوع کرد هر کودکی به دیوان شمس پس ناصر شیرازی و مثلثات سعدی شیرازی و دیوان شاه داعی الله رجوع کند خواهد دید که میان زبان فارسی دری و زبان مردم خطه فارس تفاوت از زمین تا اسمان است هم اکنون بیش از چهل پنجاه سال است که بزرگ علوی دیوان شمس پس ناصر را برای ماهیار نواب فرستاده و هفت قرن است که مثلثات سعدی و مرقعات حافظ و شیرازیات شاه داعی الله در دست است متاسفانه جامعه علمی و عامی نمیخواهد این تفاوت و تناقض را بفهمد
۲- زبان خطه فارس همچنان با پهلوی ساسانی و یا انچه انرا امروزه به غلط پارسیک میخوانند نیز بسیار متفاوت است و اینرا هر کس که حتی زبان شناس هم نباشد میتواند با بررسی یک متن اوا نویسی شده پهلوی ساسانی با اثاری که از خطه پارس پس از اسلام به دست امده بسنجد و خود دور از غوغای شیخ و دانشگاه بنگرد و دریابد که چگونه اندیشه و راستی زیر پندار غوغاییان پنهان مانده
۳-عجیب است که در این سالیان پیوسته دانشگاهی و عامی تکرار میکنند که تنها عربها و یونانیان و دیگران ایران و پارس را یکی میدانستند ایا این همه اشعار شاهنامه که فارس و ایران را یکی دانسته ندیده اند ؟ این همه تاکید جغرافی نویسان ایرانی را ندیده اند ؟ ایا یکبار مقدسی و مسعودی و ابن خرداد به و اصطخری را نخوانده اند – اینقدر این وضعیت فلاکت بار است که اگر از هزار کس که رشته اش ادبیات فارسی است و بپرسی فارسی و دری چه نسبت به هم دارند پنج کس از انها نمیداند که فارسی دری یکی از انواع فارسی است و انکه بسیار میداند میپندارد که فارسی دری ادامه پهلوی است و از همه شیرینتر نوشته های مرحوم احمد تفضلی و ژاله اموزگاراست که دریافته اند سخن اشکانیان پارسی هخامنشیان نیست با اینهمه پارسی دری را که ره اورد پارسی خراسانیان است زبان جنوب غربی مینامند بگذریم جمله ابن مقفع را نه تنها ابن ندیم بلکه جاحظ و خوارزمی نیز اورده اند و توضیح داده اند توضیح انان را میاورم گرچه اگر توضیحشان نبود انچه از شیراز پس از اسلام مانده و انچه در تخت جمشید اغاز حکومت ساسانی و نوشته های ساسانی و مانوی مانده برای دانستن و شناسایی بس بود
دیده اید ویا میتوانید ببنید که مرحوم تفضلی و دیگران سخن پارسی دری را از مداین به خراسان رفته می پندارد حال انکه میدانیم سخن عراقیان به پارسی سورانی بوده و انان که در عراق دری سخن میگفتند خراسانی بودند
همانگونه که گفته شد نه تنها ابن ندیم بلکه خوارزمی و حاجظ و بسیاری دیگر نیز گفته اند و شرح داده اند اما گویی استادان همگی از روی دست هم مینویسند ونه تنها متون را نمیخوانند بلکه به اصل کتابها هیچ گاه رجوع نمیکنند
ابتدا نوشته ابن ندیم و بنگریم که چگونه توضیح ابن ندیم را نادیده اند
وقال عبد الله بن المقفع: لغات الفارسیه الفهلویه، والدریه، والفارسیه، والخوزیه، والسریانیه. فاما الفهلویه، فمنسوب إلى فهله، اسم یقع على خمسه بلدان وهی أصفهان والری وهمدان وماه نهاوند وأذربیجان. واما الدریه: فلغه مدن المدائن وبها کان یتکلم من بباب الملک وهی منسوبه إلى حاضره الباب. والغالب علیها من لغه أهل خراسان والمشرق، لغه أهل بلخ. واما الفارسیه، فیتکلم بها المؤابده والعلماء وأشباههم وهی لغه أهل فارس. واما الخوزیه، فیها کان یتکلم الملوک والاشراف فی الخلوه ومواضع اللعب واللذه ومع الحاشیه. واما السریانیه. فکان یتکلم بها أهل السواد. والمکاتبه فی نوع من اللغه بالسریانی فارسی
«-لغات فارسی پهلوی و دری و فارسی و خوزی و سورانی است »
-۱- اما پهلوی به پنج شهرستان گفته میشود اصفهان و ری و همذان و نهاوند و اذربایجان ( انگاه استادمان زحمت میکشد تز دکترا مینویسد که زبان اذربایجان ترکی نبود تاتی بود -جای انست که خون موج زند در دل لعل )
مسعودی و مقدسی و بسیاری دیگر در پارسی بودن زبان تمام ایرانیان سخن گفته اند اما اینجا چند سخن درباره فارسی پهلوی بودن سخن اهل اذربایجان و اران میاورم
اصطخری مینویسد
زبان آذربایجان و ارمنستان و اران فارسی و تازی است مگر مردم دبیل که به زبان ارمنی سخن میگویند
و طبری درباره محمد بن البعیث الربعی که پرورده اذربایجان بود میگیود جماعتی از شیوخ مراغه اشعاری فارسی از ابن البعیث برایم خواندند و فراوان از ادبش یاد کردند
عن على بن الجهم، انه قال: اتى المتوکل بمحمد بن البعیث بن حلبس الربعی
و حدثنى انه انشدنى بالمراغه جماعه من اشیاخها اشعارا لابن البعیث بالفارسیه، و یذکرون أدبه و شجاعته، و له اخبار و احادیث.
و از این روایت در زمان متوکل پر پیداست که مشایخ مراغه اشعار اذری حفظ کرده بودند و محمد بن البغیث از مراغه زبان مردم مراغه اموخته بود که انرا فارسی مینامیدندمسعودی رستم فرخزاد را رستم اذری مینامد
۲–اما دری در شهرهای مداین انکه به پایتخت ( در متن نوشته است باب )امده بود بدان سخن میگفت و سخن اهل خراسان و اهل بلخ است ( ببنید که اینجا هم ذکر کرده اند که سخن اهل خراسان است – اکنونیان چون زبان بلخی را در بلخ دیده اند گمان کرده اند دری از عراق رفته اما ندانسته اند هرچه در کتیبه است لزوما سخن مردم نیست )
۳– اما فارسی دانایان و موبدان با ان سخن میگویند و ان لغت اهل ( خطه )فارس است – ( طبعا میبینید که هم ذکر شده که این سخن فارسی دری نیست گیرم که نه اشعار شیرازی سعدی و حافظ و شمس پس ناصر و شاه داعی الله بود و نه گویشهای اردکان و دشتک و سیدان و سیوند و لار و کهکیلویه که انها را صد درصد از رموم پارسیان شمرده اند و نه گفته اصطخری و مقدسی که زبان خطه پارس را نسبت به پارسی دری بسته تر دانسته اند همین نوشته ابن ندیم و ابن مقفع که انرا با پارسی دری یکی ندانسته اند کافی بود که اینگونه بی پروا زبان پارسی دری را جنوب غربی نخوانید )
-۴-خوزی را اشراف در خلوت خود با ان سخن میگفتند
– ۵ – فاما سریانی مردم عراق با ان سخن میگفتند و مینوشتند و نوعی از سخن سریانی ها هست که فارسی است ( میبنیم که تاکید میکنند سخن مورد نظرشان فارسی سریانی است و نه سریانی ارامی – و در این گفته واضح گفته اند که زبان مکاتبات ساسانیان به این زبان بوده و همان زبانی است که حالا استادان انرا پارسیک میخوانند و ربطی به سخن فارسی دری و فارسی مردم خطه پارس ندارد
همان سخن را خوارزمی در مفاتیح العلوم با همان توضیحات زکر کرده است
قال ابن المقفع: لغات الفارسیه: الفهلویه والدریه والفارسیه والخوزیه والسریانیه.
أما الفهلویه: فمنسوبه إلى فهله اسم یقع على خمسه بلدان وهی: أصفهان والری وهمذان ونهاوند وأذربیجان.
وأما الدریه: فلغه المدائن وبها کان یتکلم من بباب الملک وهی منسوبه إلى الباب لأن الباب بالفارسیه در والغالب علیها من لغه أهل خراسان والمشرق لغه أهل بلخ.
فأما الفارسیه: فیتکلم بها الموابذه والعلماء وهی لغه أهل فارس وأما الخوزیه: فبها کان یتکلم الملوک والأشراف فی الخلوه مع حاشیتهم.
وأما السریانیه: فکان یتکلم بها أهل السواد والمکاتبه فی نوع من اللغه بالسریانی فارسی
و اما جاحظ در بیان وتبیین سخنی دقیتر دارداو در بحثی که موضوع سخن درباره فصاحت اقوام سخن میگوید سورانیان را ذکر نمیکند و از چهار زبان یا گویش پارسی یاد میکند که این در کنار سخن ابن مقفع و ابن ندیم و خوارزمی به وضوح نشان میدهد بر خلاف پندار زمان بسیار خوب زبان و مردم را میشناختند – بین لغت اهل فارس ولغت دری و لغت پهلوی و لغات موبدان فرق گذاشته و همه را فارسی دانسته سخن اهل فارس را برای خطبه بهتر و دری را فصیح ترین لغات فارسی شمرده
و بنگریم چقدر دقیق میگوید خطیبترین مردم فارسیانند و خطیبترین پارسیان اهل فارسند و شیرین سخن ترین و نرمترین و خوش زبانترین شان و فصیحترینشان به زبان دری اهل مرو و به زبان پهلوی مردمان اهواز است فاما نغمه های موبدان به زبان موبذان است و هر کس میخواهد که در بلاغت استاد شود باید کتاب کاروند را بخواند و هرکس که میخواهد خرد و ادب و پند اموزد شاهنامه بخواند که انست (دیوان ) پارسیان و خطبشان و سخنشان و پندشان و خردشان
“. وقد علمنا أن أخطب الناس الفرس وأخطب الفرس أهل فارس، وأعذبهم کلاما وأسهلهم مخرجا وأحسنهم دلّا وأشدهم فیه تحکما، أهل مرو، وأفصحهم بالفارسیه الدریّه، وباللغه الفهلویه، أهل قصبه الأهواز، فأما نغمه الهرابذه ، ولغه الموابده ، فلصاحب تفسیر الزمزمه .
قالوا: ومن أحبّ أن یبلغ فی صناعه البلاغه، ویعرف الغریب، ویتبحر فی اللغه، فلیقرأ کتاب کاروند. ومن احتاج إلى العقل والأدب، والعلم بالمراتب والعبر والمثلات ، والألفاظ الکریمه، والمعانی الشریفه، فلینظر فی سیر الملوک. فهذه الفرس ورسائلها وخطبها والفاظها، ومعانیها.
مقتطف من: الجاحظ. ”البیان والتبیین”
۴- بی شک شاید هیچ کس چون سریانیان از پیش از هخامنشی و بعد ودر دوره های اشکانی و ساسانی و حتی پس از اسلام با مردم ایران رابطه نداشتند و در زمان عباسی نیز انها را و زبانشان را مردم ایران خوب میشناختند از اوایل حکومت عباسی سریانیها برای برامکه و دیگر وزرا و خلفای عباسی به ترجمه کتاب دست زدند و با پارسیان نزدیک ترین رابطه را داشتند پیش از ان نیز تاریخ بسیاری از سریانیها را نام برده که فارسی منسوب میبشدند و لقب دهقان داشتند مسعودی در مروج الذهب و دیگر کتابهای خود و دیگران نیز شرح داده اند که سریانیها دو زبان داشتند و هم گذشته خود را خوب میشناختند و حکومتهای بابل و اشور را به یاد داشتند و اصل خود را از انها میدانستند و هم میگفتند که پس از پیروزی پارسیان بر بابل و معاشرت ما بر انها زبان انها را گرفتیم و با انها یکی شدیم و به شاهانشان افتخار میکنیم و نیز ذکر میکند که انها عراق را دل اریان شهر میدانستند و خود را و پارسیان را اریا میگفتند همچنین ذکر میکنند که از بس همه سریانیان خود را پارسی و از نسل شاهان پارس میشمردند شاعری خطاب به انها میگوید اگر همه شما پارسیانید پس سریانیان کو – و دست اخر انکه این جمله در کتابهای بسیاری امده و توضیح داده اند که اهالی عراق به نوع خاصی از پارسی سخن میگفتند که انرا پارسی سریانی مینامیدند و اگر قرار سریانی ارامی را به نام زبانهای ایران بگویند در ان زمان مجمع یهودیان و یونانیان و هندیان کمتر از سریانی و خوزی نبود انها را هم یاد میکردند کما اینکه درباره زبان خوزی نیز یاد کرده اند که منظورشان از خوزی گویش پارسی خوزی بوده و در کتابها ذکر کرده اند که وقتی زنان ساسانی را به مدینه اوردند یکی از انها به پارسی خوزی گفت بیروج بادا پیروز –
حتی اگر گزارشهای واضح نبود نزدیک به هزار سال عراق پایتخت ایران بلکه دل ایران نامیده میشد و تمام رودها و ابادیهای ان تا قرنها بعد شاد شاپور و اردشیر بابکان و هرمزگرد و پیروز شاپور و بهرسیر و از این دست بودتا چقدر میتوانست دو زبانه نباشد و زبان پارسی در ان قوت نگیرد- اذربایجان و خوارزم را میتوان دید که چگونه در عرض چهار پنج قرن کاملا عوض شد با اینکه پایتخت بزرگ هم نبودند
۴- بی شک نباید تاریخ را به اندیشه معاصر دید در ان زمان عراق را دل ایران شهر میگفتند و در حاشیه غرب فرات عربهای بسیاری میزیستند هم در حیره و هم در اماکن دیگر با توجه به اینکه عراق دل ایران شهر بود و این مضمون حتی پس از خلافت عباسیان و رفتنشان پیوسته از طرف جغرافی دانان و دیگر نویسندگان عرب و غیر عرب نیز ذکر شده اگر به پندار قوم سخن از زبانها ایران شهر بود عربها بخش مهمی از ایران شهر محسوب میشدند تا انجا که در کتیبه کرتیر انها را اریان خوانده اند و طبق شواهد بسیار پارسیان رابطه زبان سریانی و عربی را بهتر از هر کس دیگر میدانستند منداییان و یهودیان نیز به هم چنین چرا ان ها را نام نبرده اند ؟ کما اینکه در کتب دیگر هم مقدسی و مسعودی و دیگران پیوسته زبان فارسی را چند گویش مختلف شمرده اند ایا مردم ری و همدان و نهاوند که هم در پهلوی بودنشان شکی نیست و هم در پارسی بودنشان خود را پارسی نمیدانستند ؟؟ حتی عربستان را هم بخشی از سورستان میشمردند ایا ابن مقفع انقدر زبان نشناس بود که سریانی را در کنار فارسی و دری لغتی از پارسی یا یکی از لغات ایران قرار دهد و ابن ندیم هم گفته اش را ذکر کند و توضیحی ندهد جز انکه در ان زمان طبق گفته فردوسی و هزاران شاهد دیگر در کتابها
—
یعنی تعجبم استادان و این همه دانشگاه و این همه ملت نمیبینند که زبان پهلوی خوزی را میشمارد اگر مانند شما فکر میکرد چرا نگفت گیلکی و و این چیزا که حالا میبندید و چرا لری نگفت ؟ نه این بلکه صدها نفر که پاره ای شون شهر به شهر نمونه س سخنشان را میاورد
حتی مقدسی میگوید مزذدم فارس خیلی فارسی را بد حرف میزنند البته مردم فارس هم با دو زبان حرف میزدند ک یکی پهلوی رسمی یکی هم ادامه زبان هخامنشی
گفته فرس ( جمع فارس ) چند زبان فارسی داشتند پارسی خوزی پهلوی دری و پارسی ورایی ان خود مغولزاد پنداران بهیچ اما انبوه نوشته ها ی نادرست درباره زبان فارسی از طرف یاران است بروم سر سخن –
متاسفانه سالهاست گفته ابن مقفع و ابن ندیم و خوارزمی و صدها دانشمند و ایران گرد و زبانشناس ربا تحریف نفل میکنیمو بدون اینکه قصد بدی داشته باشید رووزیزنید ایران ضرر میزینید
گفته است
پارسها به چند زبان فارسی یخن میگفتند و نه ایرانیان ایرانیان
گفته ا زبان
بسیار گسترده تر بودند و در اروپا و و سیبری هم بودند
اگر بگویم ملیونها شاهد گویای پراکنده ریز و درست در کتابها و در و دیوار فرهنگ و تاریخ است که پارسی و ایرانی یکی بوده و زبان پارسی دری زبان بینابین پارسیان بوده و نه زبان بینابین پارسیان و غیر پارسیلان – دروغ نگغته ام یکی از سخنان دروغی که خود ایران دوستان رواجش دادند این بود که ه یونانیامن و عربها به اشتباه گمان کردند که پارس و ایران یکیست – پیوسته مثل ابن مضمون گفته میشود و در همین نوشته هم گفته شده وحتی نام پرسیا را گفتید از ایران بردارند – بب متاسفانه این تحریف بزرگ توسط دشمن نشد توسط پان ترکها نشد اول از خود پارسها شد –
حال انکه ا هیچ قوم و ملیتی در دنیا از چیی و هندی و عرب و سریانی و ارمن و یهودی و مصری و گرجی نیست که پارسی را با ایران ایران شهری برابر نداند از همه مهمتر خود ایرانیان انقدر با این خیال پیش رفتیم که همه کتابها و نوشته ها را بدون قصد و نیت سو بد متوجه میشوید
الکی چرا میگن پان تورک خودت مثلا خیلی فهیم هستی خودت خوبه ب خودت بگن پانفارس یچیزی تو دهنتون گذاشتن هی میرین اینور اونور میگین خودت احمق ب تمام معنای همرو احمق فرض میکنی زبان تورکی از زمان حضرت آدم بوده است و حضرت به تورکی با الله صحبت می کرده است و زمان پیدایشش از زبان فارسی که میگین پارسی بیشتره تحقیق کن زر بزن
این چرندیات رو کی به تو گفته؟! زبان آرامی و عبری هم این اندازه ادعا ندارد! تورکی!!!؟؟؟ قرآن هم پس لهجهای از تورکیه؟؟!!
خدا همه پانترکها را شفا بده انشاالله!
خب از روش دیدگاه گذاشتنت و کسایی که لایکت کردن پیداست از این اوباش کوچه بازاری هستی خیلی آدم باید کلاسشو بیاره پایین تا با تو یا همگروه های تو دهن به دهن شه گزافه گویی هایی هم که کردی هیچ پشتوانه ای نداره اومدی یه چیطی نوشتی در رفتی حالا ابنا که نوشتی کی کو کجا چجوری کی پیدا کنید پرتغال فروش را….
از آنجایی که کمتر کسی
در ایران از ترکی آگاهی دارد.
متعصبین ترک کوشش فراوانی
می کنند که از این سواستفاده کرده و این گویش را بسیار بزرگ- غنی- قوی- منظم و… جلوه دهند.
در حالی که براحتی می توان ثابت کرد که یکی از ضغیفترین و بدوی ترین زبانهای آسیا همین ترکی است که به نظر برخی چون دکتر فاروق صفی زاده اصولا زبان نیست بلکه کریولی است از ۱۵ درصد اغوزی و ۸۵ درصد از زبانهای فارسی- عربی- پهلوی- اوستایی- کردی- ارمنی- آشوری-تاتی- آذری و…
که از خود ساختار مستقلی ندارد.کمااینکه پانترکیستی بنام زهتابی وقتی می بیند که اصولی ترین ملزومات زبان را ترکی از پهلوی(زبان میزبان) برگرفته،فرار به جلو میکند و می گوید پهلوی ترکی باستان است!
احمق ترین دیدگاه آدمیزاد
در عربی هم از پنج هزار واژه بیگانه بالای سه هزار واژه از زبان های فارسی اوستایی و فارسی پهلوی است که زبان شناسان عرب درباره آن کتابهایی نوشتند : ۱ , کتاب استاد المنجد، صلاح الدین (۱۹۷۸) المفصل فی الالفاظ الفارسیه المعربه فی الشعر الجاهلی و القرآن الکریم و الحدیث النبوی و الشعر الاموی , ۲ الألفاظ الفارسیه فی اللهجه البغدادیه (حسن شوندی) دربارهٔ واژگان امروزی تر است از نویسنده عراقی ۳ , کتاب محمد التونجی «معجم المعربات الفارسیه منذ بواکیر العصر الجاهلی حتی العصر الحاضر» ۴ , و کتاب ألفاظ دخیله ومعربه فی اللهجه القطریه کتابی از نویسنده قطری نور عبدالله المالکی ۵ , وام واژه های قرآن یک کتاب از آرتور جفری زبان شناس آمریکایی که به وسیله فریدون بدره ای بازگردان به فارسی شده از انتشارات توس ۶ ,یک جستار حسین حدیدی قمبوانی، پیوست بایگانیشده در ۲۱ فوریه ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine
۷ , کتاب ادی شیر، «واژههای فارسی عربی شده» است: این کتاب از کهنترین و بهترین کتابها در این باره است که استاد طبیبیان (۱۳۸۶) آن را بازگردان به فارسی کرده است
درود نوشته شما را ویرایش میکنم ، عربی پنج هزار واژه از زبان فارسی اوستایی دارد که به آنها واژگان معرب(عربی شده) می گویند که اگر درست یادم مانده باشد در نسک و کتاب ادی شیر به نام واژه های فارسی عربی شده سه هزار واژه فارسی اوستایی در آن ریشه یابی شده است و دو هزار واژه دیگر از زبان فارسی اوستایی و زبان فارسی پهلوی در کتاب های دیگر از زبانشناسان و نویسندگان عرب مانند کتاب های دیگری که آوردید دوباره ریشه یابی و یافت شده است و زبان شناسان عرب هنوز هم نمی دانند باز هم می توانند واژگان فارسی اوستایی بیشتری در عربی پیدا کنند یا نه…
ززبان ترکی وزبان ژاپنی وزبان چینی یک ریشه دارند یک مثال می زنم کلمه تویوتا که ژاپنی ها دارند کلمه ای مغولی وچینیهه شبیه کلمه یومورتا ترکها است ترکها به تخم مرغ می گویند یومورتا یووتا تویوتا چقدر شبیه هم اند یو مور تا تو یو تا ترکها محلا اصلی زندگی شان فلات تپت چین مغولستان هست.
توکه ادعای دانشمند بودن رو داری چند بار نوشتی پان ترک معلومه که دستت به هیچ جا بند نمیشه
دنیا دست ما ترکهاست حالا تومدام پارس کن.
ای بدبخت فرومایه نژادپرست!
آره راست میگی دنیای توهم و خیال دست ترکاست!!!
هرچی بیشتر اگاهی و روشنگری میشه ادعاهای بی پایه شما گماشتگان کمرنگ تر و بی ارزش تر میشه !!