پارسیانجمن: استاد شهریار نه تنها یکی از چامهسرایانِ نامدارِ زبانِ پارسی در روزگار ما است که میهندوستی آگاه نیز بود. این ایراندوستی او در چامههایش، همچون سرودهی تختِ جمشید یا در ستایشِ فردوسی، بازتابی گسترده دارد.
شهریار که خود از آذرآبادگان بود و بدان بوم مهری بسیار داشت، آذربایجاندوستیاش برپایهی ایرانپرستیاش بود. از همین رو بود که گفت:
ترکی ما بس عزیز است و زبانِ مادری
لیک اگر «ایران» نگوید، لال باد از وی زبان
مرد آن باشد که حق گوید، چو باطل رخنه کرد
هم بایستد بر سرِ پیمانِ حق تا پایِ جان
شهریار بدینجا نیز پیش از خواندنِ غزلِ «پر میزند مرغِ دلم با یادِ آذربایجان» میگوید: «کانونِ زبانِ پهلوی آذربایجان بوده، مرکزِ ایران آذربایجان بوده، کانونِ نژادِ آریا، دروازهی شرق، دروازهی غرب، همه، آذربایجان بوده است.»
این سخنانِ استاد شهریار را در زیر بشنوید:
این گفتهها نشاندهندهی آگاهیِ تاریخیِ شهریار است. او به نیکی از این راستیِ تاریخی آگاه بود که زبانِ آذربایجان پیش از ترکتازیِ ترکان گویشی از زبانِ پارسی با نامِ پهلویِ آذری بوده و بر همین پایه است که به روشنی گوید که «آذربایجان کانونِ زبانِ پهلوی بوده است».
او همین سخنان را در سرودهای دیگر، در پاسخ به بیگانهگرایانی که آذربایجانیان را به دروغ ترک میدانند و میخوانند، نیز بازگفته است:
تو همایون مهدِ زردشتی و فرزندانِ تو
پورِ ایراناند و پاکآیین نژادِ آریان
اختلافِ لهجه ملیت نزاید بهرِ کس
ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نهای
صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان
مادرِ ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر
روزِ سختی چشمِ امید از تو دارد همچنان
بیکس است ایران، به حرفِ ناکسان از ره مرو
جان به قربانِ تو ای جانانه آذربایجان
یا در سرودهی دیگرش در ستایشِ فردوسی:
فلک یکچند ایران را اسیرِ ترک و تازی کرد
در ایران خوانِ یغما دید تازی، ترکتازی کرد
«وطنخواهی» در ایران خانمان بر دوش شد چندی
به جز در سینهها آتشکده خاموش شد چندی
چو از شهنامه، فردوسی چو رعدی در خروش آمد
به تن ایرانیان را خونِ ملیت به جوش آمد
زبانِ پارسی گویا شد و تازی خموش آمد
زِ کنجِ خلوتِ دل، اهرمن رفت و سروش آمد
(دیوان استاد شهریار، پوشینهی دوم، تهران، کتابفروشی خیام، ۱۳۴۲، رویههای ۱۴۵ تا ۱۴۸)
***
آگاهی: برای پیوند با ما میتوانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از بهروزرسانیهای تارنما میتوانید هموندِ رویدادنامه پارسیانجمن شوید و نیز میتوانید به تاربرگِ ما در فیسبوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.
درود.با نیروی بسیار کارتون رو پیگیری کنید. با سپاس
به نام خداوند رای و جان
خواننده گرامی، به درستی بررسی کتاب “تاریخ دیرین ترکان ایران” نوشته پروفسور دکتر محمدتقی زهتابی (کیریشچی) و ترجمه آقای علی احمدیان سرای که انتشارات اختر تبریز آن را در سال ۱۳۸۸ به چاپ رسانده است، نیازمند کارورزی دانشمندان تاریخ و زبان است که از مرز دانش کنونی من نویسنده این نقد بیرون است و باری است بر دوش دانشمندان تاریخ و زبان این کشور. با این همه، در بررسی مقدّماتی این کتاب به نکاتی پی بردم که بایسته است به آگاهی خواننده ارجمند برسانم.
انگیزه من از نگارش این مقاله این بود که شوربختانه برخی از جوانان فرهیخته میهنم با خواندن این کتاب، آن را پذیرفته و دچار گمراهی در شناسایی کیستی مردم آذربایجان و چیستی زبان مادری آنان می شوند که پیشتر نیز با سیزده دلیل روشن نشان داده ام که زبان مادری راستین مردم آذربایجان (معرّب آدورپایگان) زبان پارسی پهلوی بوده است که فرای مرزهای کنونی میهنمان نیز گسترده بوده است. آری، انگیزه من پاسداری پیوندهای دوستی و یکپارچگی ما ایرانیان و در یک واژه، میهن پرستی است (پرستش به معنی پاسداری و ارج نهادن، و نه بندگی است).
در نخستین نگاه به جلد کتاب، دوگانگی روانی نویسنده را می بینیم که نام خانوادگی دوگانه دارد: دکتر زهتابی (نام پارسی) و دکتر کیریشچی (نام ترکی) و البته این دوگانگی در جغرافیای نگارش این کتاب نیز دیده می شود، کتاب در بیرون از ایران ولی درباره تاریخ و زبان بخشی از مردم ایران نوشته شده است. نویسنده در سال ۱۳۰۲ در ایران چشم به گیتی گشوده و در سال ۱۳۷۷ چشم از جهان بسته است، از این روی، دوره های از قاجار تا پهلوی تا چندین سال از دوره جمهوری اسلامی را زیسته و دیده است. در نگاهی به مقدمه کتاب، دیده می شود که آقای کیریشچی از بیدادگری ها بر مردمان بخش هایی از ایران مانند بلوچ ها، کُردها، آذری ها، گیلکی ها، لُرها، و ترکمن ها سخن رانده است و آنان را اقوام جدای جدای ایران نام برده است. همه ما می دانیم که مردم کشورمان در جای جای میهنمان کمابیش گرفتار رنج ها و دردهایی هستند، با این همه، این نام بردن از اقوام و نوشتن از بیدادگری بر مردم ایران همراه با جدا کردن آنان، انگیزه نویسنده کتاب را برای خواننده هوشمند آشکار می سازد که همانا افروختن آتش جدایی خواهی و تجزیه ایران است، همان خواب دیرینه کشورهای بیگانه به ویژه روس ها و انگلیسی ها که در سال های پس از جنگ جهانی نخست ایران را به دو بخش شمالی روسی و جنوبی انگلیسی میان خود جدا کرده بودند و آقای کیریشچی که دستکم در دوران کودکی آن روزگاران دیده بوده، درس نگرفته بوده است. شاید نگاهی به ریشه و مایه خانوادگی ایشان دلایل بینش ویژه و انگیزه های او را برای مردم بنمایاند که نیازمند پژوهش دانشجویان است.
او در صفحه ۱۵ کتاب خود از پنج تمدن ایلام در خوزستان، گوتی و لولوبی در همدان، ماننا در آذربایجان، و کاسی در لرستان نام می برد و برخلاف دیگر پژوهشگران چون پروفسور حسن پیرنیا، محمدرضا شعار، سروان کاویان پور و احمد کسروی، آریایی بودن اشکانیان و مادها را زیر سوال می برد، حال آن که گوتی ها را آریاییانی می خواند که از زبان بومیان پیشین مانند اووارتویی ها به این نام خوانده می شدند و ماننا را همان مادها می شناسد. همه ما می دانیم که اشکانیان آریاییان پارتی بودند که به زبان پهلوی اشکانی سخن می گفتند و می نوشتند و پایتخت آنان تیسفون بود که در نزدیکی بغداد در عراق جای دارد و زبان پهلوی بر روی سکه ها و آثار به جای مانده از آنان دیده می شود. همچنین، اشکانیان خود را پسینیان هخامنشیان می دانستند که از پارسیان و آریایی تبار بودند. آثار به جای مانده در موزه ها و کتاب های گوناگون در کتابخانه ها و در اینترنت آنچنان فراوان هستند که خواننده می تواند به آسانی به نادرستی نوشته آقای کیریشچی پی ببرد!
در ص. ۱۶، آقای کیریشچی می نویسد که در هیچ دوره ای شرایط و زمینه های مساعد اقتصادی و جغرافیایی برای پیدایش نظام برده داری در ایران به شکلی که در روم باستان بوده، وجود نداشته اند و از این روی، برده داری در ایران وجود نداشته است. او مجبور است که به نبود نظام ستمگرانه برده داری در ایران اعتراف نماید چرا که منشور اخلاقی و حقوقی بنیانگزار سرزمین اهورایی ایران، کوروش بزرگ هخامنشی که امروزه منشور حقوق بشر کوروش بزرگ شناخته می شود در موزه نگهداری می شود و پایه حقوق بشر دنیای پیشرفته امروزی است که مانند خورشید درخشانی است که نمی توان روشنایی آن را پنهان داشت. از این روی، با کج اندیشی زهر خود را با دادن دانش نادرست درباره اقتصاد و جغرافیای ایران جاوید می ریزد. او در جاهای دیگر کتاب خود از هگمتانه نخستین پایتخت مادهای ایران می نویسد و شکوه و زیبایی های آن را بازگو می کند تا برای ترکان خیالی خود تاریخ باشکوهی را دست و پا کند و آنچه از آن آریاییان ماد بوده است را به نام ترکان سند بزند!!! او شکوه پارسه (پرسپولیس) یا همان تخت جمشید را با آن گنجینه بزرگ و زر و سیم فراوان از یاد می برد که اسکندر مقدونی به تاراج برد و سپس ساختمان باشکوه پارسه را به آتش کشید. او نمی خواهد به این راستی و حقیقت تن بدهد که پادشاهان هخامنشی و پیرو آنان پادشاهان اشکانی و ساسانی همواره بر آبادانی ایران و ساخت شهرهای نو می کوشیدند که بی داشتن اقتصاد شدنی نبود! ساخت پل های بسیار از آن میان پل های دختر فراوان در جای جای ایران، ساخت بندها (سدّها)، ساخت راه ها (راه شاهی، جاده ابریشم)، داشتن بازرگانی دریایی و ناوگان ارتشی، ساخت دژها، دانشگاه گوند ای شاهپوهر همه و همه نشانه هایی از شکوه و بزرگی اقتصاد ایران آن روزگاران پیش از یورش اعراب مسلمان هستند که شوربختانه آقای کیریشچی نمی خواهد خواننده کتاب خود را با تاریخ شکوهمند میهنش آشنا کند. او می خواهد با پست کردن تاریخ ایران، خواننده اش را بی ریشه کند و سپس با مغزشویی او برایش تبار ترکی بسازد و با گسلی زبانی و فرهنگی و البته تاریخی من درآوردی خوانندگان آریایی تبار ولی ترکی گوی را به نام ترک از ایران جدا کند. او با آنچه در مقدمه کتاب نوشته به جدایی بخش های ترکی گوی ایران نیز خرسند نمی شود، که آرمان پلید و اهریمنی تجزیه ایران را پیگیری و دسیسه چینی می کند.
آقای کیریشچی در ضفحات ۱۶ و ۱۷ کتاب خود انقلاب مشروطه ایران را بیشتر مرهون ترکیه عثمانی می داند و می نویسد که ترکان عثمانی، گرجی ها و قفقازی ها و آذربایجانی های روسیه در نبرد علیه دولت مستبد قاجار دخالت داشتند و نقش مسکو کمتر بوده است و ترکیه عثمانی بیشترین نقش مستقیم و غیرمستقیم را در انقلاب مشروطیت ایران داشته است. سخن این جا است که نه ستارخان سردار ملّی و نه باقرخان سالار ملّی هیچ گاه ننگ زدن پرچم بیگانه را بر سر در خانه های خود در سخت ترین لحظات مبارزه را برای نجات جان خود نپذیرفتند، و خود را سردار و سالار ملّی (ملّت ایران) نامیدند، و برای نجات مردم ایران همپای دیگر آزادیخواهان ایران زمین به تهران یورش بردند و در این راه نیز از جان خود گذشتند. من نمی دانم آقای کیریشچی کدام رهبر انقلاب مشروطیت را دیده بودند که به ترکیه پناه برده بود؟؟؟ و آیا اصلاً او به راستی رهبر مشروطه خواهان بوده است؟ یا نه؟ و چرا آقای کیریشچی می خواهند مبارزه آزادیخواهی ایرانیان را به دخالت ترکیه گره بزنند؟؟؟!!! البته ترکیه کشور همسایه و پیشرفت آن زیباست، با این همه، ما ایرانی هستیم و باید ایرانمان را آباد کنیم نه این که …!!! جالب این که آقای کیریشچی در ص. ۱۹، در حالی که رضاشاه پهلوی را دست نشانده امپریالیزم اروپا و انگلیس می خواند، دوستی او را با آتاتورک فراموش می نماید و از یاد می برد که ترکیه تنها کشوری است که رضاشاه از آن دیدار نموده است! او در ص. ۱۴ رضاشاه را بیسوادی مزدور استعمار انگلیسی-اروپایی می خواند و از یاد می برد که او با همان ترکیه ای که آن را بزرگترین حامی انقلاب مشروطیت می شناساند، بهترین پیوند دوستی داشت. جالب این که او مدارس و دانشگاه هایی را که در آنها درس خوانده است را هم نمی شناساند و گویا آنها را هم از یاد برده است!!!
آقای کیریشچی در ص.۱۴ اردشیر بابکان و تنسر را به از میان بردن تاریخ ترکان در ایران و قلب تاریخ راستین ایران متهم می نماید و در حالی که دیگر پژوهشگران ایرانی تاریخ ایران را به عدم ارائه مدرک متهم می سازد (برای نمونه: حسن پیرنیا در ص. ۱۶) خود برای ادعایی به این بزرگی مدرکی ارائه نمی کند!!!
آقای کیریشچی در ص. ۸۳ به نقل از یک تاریخ نویس می نویسد که زبان پهلوی زبان متداول و محلی منطقه زاگرس و دریاچه ارومیه بوده است، با این همه در تلاش برای ترکی کردن زبان آذربایجان به زبان سومری چنگ می زند و در ص. ۷۸ و ۷۹ با این که جایی با نام اصلی و سومری اَرَت را می شناساند، کوشش می کند آن را ارتته/ ارتتا کند تا به زبان ترکی شباهت داشته باشد! او پیشتر نیز در ص. ۷۲ از وجود بیش از ۲۰ نوع زمان گذشته در زبان ترکی سخن می راند و با اشاره به این که زبان های فارسی و فرانسوی تنها ۴ زمان گذشته دارند، این زبان ها را ناتوان می شناساند! نگارنده این مقاله آهنگین و شیرین بودن زبان ترکی را دوست دارد، با این همه، به عنوان کسی که به این زبان نیز آشنایی دارد (به عنوان زبان مادری اجباری تاریخ) از وجود بیش از ۲۰ زمان گذشته در زبان ترکی خبری ندارد!!! اگر کسی دارد به من هم بیاموزد، سپاسگزار خواهم بود!!!
آقای کیریشچی در ص. ۴۴ زبان ایلامی ها را زبان خوزی و در ص.۷۵ فارس را سرزمین ایلامیان می شناساند و در ص. ۷۴ به نقل از آقای دکتر صدر زبان ایلامی را یکی از سه زبان رسمی هخامنشیان در کنار زبان های بابلی و پارسی می شناساند که در کتیبه بیستون داریوش هخامنشی نیز هر سه زبان به کار گرفته شده اند، و در ص. ۷۶ و ۷۷ به نقل از گیرشمن از فشار دولت بابل بر دیگر اقوام پیش از پیدایش ایران هخامنشی مانند ایلامی ها سخن می راند. او در ص. ۱۴ پیشتر از کوروش کبیر همراه با رضاشاه بدگویی می کند. او نمی خواهد بداند و بپذیرد که این کوروش بزرگ نخستین پادشاه فرمانروی هخامنشیان و بنیانگزار کشور ایران و زاده پیوند زناشویی میان دو قوم آریایی ماد و پارس بود که بی جنگ و خونریزی دیگر اقوام را و مردم بابل را با هم یکپارچه نمود و وجود سه زبان در کتیبه بیستون داریوش هخامنشی خود نماد همین دوستی و برابرخواهی و دادگرایی است.
در پایان باید گفت که زبان بلوچ ها، کردها و لرها و زبان مادری و راستین و تاریخی مردم آذربایجان و نیز زبان مردم گیلان و خود نام گیلان همه زبان پهلوی هستند و اعراب نیز از پیش از اسلام از ایرانیان به شمار می رفتند و بیشتر شبه جزیره عربستان به نام سیملان بخشی از ایران بزرگ بود و تنها اعراب بادیه نشین صحراگرد ایرانی به شمار نمی آمدند. ترکمن ها نیز چه از کوچندگان به ایران باشند و چه از مغولان مهاجم، اینک سده ها است که در ایران این خانه کهن ما به سر می برند و ما همه ایرانی هستیم و باید نگاهبان و نگاهدار میهن خود باشیم.
درود بر بابک گرامی، متاب آقای زهتابی کیریشچی را خوانده ام، فردی بسیار بی سواد است، من کتاب را زیر و رو کردم، ارتباط میان مادها و ترک بودن را پیدا نکردم! کتاب را زیر و رو کردم، ندانستم اردشیر به کدام سند تاریخی تاریخ ترکان مورد ادعای ایشان را پاک کرده است! کتاب را ورق زدم، ندانستم ارتباط زبان سومری و ایلامی با زبان آلتایی ترکی چیست! دشمنی بیمار گونه ی این به اصطلاح زهتابی با کوروش به چه دلیل بوده؟ اردشیر چه؟ و ایشان دقیقا پروفسور چه چیزی بوده اند؟؟ چرا نظامی یا قطران یک بیت ترکی ندارند؟ چرا شیخ صفی الدین اردبیلی به زبانی باستان شعر دارد؟ اما به ترکی ندارد؟ چرا هم صفی الدین ارموی و هم عبدالقادر مراغی در رسایل موسیقی خود بیت و تصنیف بر زبان و لهجه ی کهن تبریز و زنجان و همدان و ارومیه دارند ولی به ترکی ندارند؟ چرا اولیا چلپی اسمی از ترکی در تبریز و آذربایجان نمی برد؟؟؟؟ پان ترکیست ها کی میخواهند چشم خود را باز کنند؟
با سپاس از بابک گرامی هم میهن دلسوزو ارزشمند
فارسی دری هم زبان افغانی هاست که از زمان حمله محمود افغان در ایران رایج شد.زبان آزربایجان پهلوی بوده این یک دروغه.اخه به شما چه ربطی داره ما به چه زبانی حرف می زنیم.بی شعور نفهم
راست گفت آن دانشمندی که گفت: «پانترکیسم ملغمهای است از بیشعوری و بیسوادی»!
دکتر سید جواد طباطبایی تبریزی گفت: ” پان ترکیسم ملغمه ای از بی سوادی و بی شعوری است.” درود بر شما
محمود افغان پشتو بوده و به زبان پشتو سخن میگفته.ایرانیان به پشتو ها افغان میگویند.
گویش همه مآ ایرانیست..
زبان ما ایراانیست.. .
بی شعور نفهم خودت هستی با این سخنان بی پایه. اگر ذره ای اهل دانش و مطالعه بودی یاوه گویی نمی کردی. ولی بدبختانه تعصب پوچ چشمت را کور کرده است! زبان قدیم آذربایگان ( نگهبان آتش ) پارسی پهلوی بوده است. سند این زبان در دیوان های شاعران سده های گذشته موجود می باشد : قطران تبریزی ( سده پنجم ) ، همام تبریزی ( سده هفتم ) ، اوحدی مراغه ای ( سده هشتم ) ، مغربی تبریزی ( سده هشتم ) و …
حالا شما میگی زبان پارسی دری از زمان محمود افغان ( پس از سلسله صفویان ) زبان رایج ایران شد عجب نادان و بی سواد هستی !
تمام ایرااان سراای من است.
گویش همه ما 《 ایرانیست 》
زبان قدیم آذربایگان ( نگهبان آتش ) پارسی پهلوی بوده است. سند این زبان در دیوان های شاعران سده های گذشته موجود می باشد : قطران تبریزی ( سده پنجم ) ، همام تبریزی ( سده هفتم ) ، اوحدی مراغه ای ( سده هشتم ) ، مغربی تبریزی ( سده هشتم ) و …