گرفتاریِ دبیره و زبان؛ سرگذشتِ زبانِ پارسی در شوروی

پارسی‌انجمن: بیش از یک سده است که آوای شومِ دیگرگونیِ دبیره‌ی پارسی به لاتین یا دیگر دبیره‌ها در میانِ برخی از پارسی‌زبانان شنیده می‌شود. به زور روسها، این دیگرگونی در بخشی از سرزمینِ پارسی‌زبانان، در فرارود، انجام شد که پیامدهای گسترده‌ی زیان‌باری داشت.

در جستارِ زیر، «داریوش رجبیان» به این داستانِ پرآبِ چشم پرداخته و به روشنی نشان داده است: «تجربۀ تلخ تاجیکستان در زمینۀ تغییر خط نشان می‌دهد که کتابت زبان پارسی به هر خط دیگری به مثابۀ جدا کردن روح از تن است. کتابت آن به دبیرۀ لاتین یا سیریلیک نه تنها ارتباط با گذشته را می‌گسلد، بلکه ممکن است پیوند با هم‌زبانان امروزی را هم ببُرد و زبان واحد فارسی را به زبانک‌های مختلف تجزیه کند. توسل به دبیره‌های واکه‌نگاری چون لاتین و سیریلیک به‌ناچار تفاوت گویش‌ها را هم منعکس می‌کند، در حالی که در نگارش پارسی همۀ آنها یکپارچه هستند.»

داریوش رجبیان: از نخستین تلاش‌ها برای اصلاح و تغییر رسم‌الخط فارسی بیش از صد سال می‌گذرد، اما باب این بحث همچنان گشوده است. با ورود به عصر رایانه، این گفتمانِ کهن دوباره جان گرفته و دامن پهن کرده است. هنوز هم هستند صاحب‌نظرانی که به شیوۀ میرزا فتحعلی آخوندزاده در اواسط سدۀ ۱۹ میلادی، با اشاره به مشکلات نوشتاری، از خیر دبیره فارسی گذشته‌اند و به ضرورت جایگزینی آن با خطی دیگر ایمان دارند. این در حالی است که تاجیکستان به عنوان نمایشگاه زندۀ این اصلاح و تغییر در زبان پارسی وجود دارد.

صد سال پیش امارت بخارا به دست ارتش سرخ تسخیر شد و نُه سال بعد رسم‌الخط پارسی در این خطه به لاتین تبدیل شد. دبیرۀ لاتین ده سال عمر کرد، پیش از اینکه جای خود را به رسم‌الخط سیریلیک بدهد.

آخوندزاده و شاهنامۀ رنج‌هایش

چون اشاره‌ای به آخوندزاده داشتیم، داستان را از زندگی و کارنامۀ همو آغاز کنیم.

میرزا فتحعلی سال ۱۸۱۲ میلادی در شهرک نوخه از توابع شهر شکی آذربایجان زاده شد که اکنون در نزدیکی مرز جمهوری آذربایجان با داغستان روسیه و کشور گرجستان است. تا آن زمان، نوخه و شکی از توابع ایران بودند و یک سال بعد با امضای عهدنامۀ گلستان جزء قلمرو روسیه شدند. پدرش میرزا محمدتقی اهل تبریز بود و کدخدای روستای خامنه که اکنون شهری است در استان آذربایجان شرقی ایران. یک سال پیش از تولد میرزا فتحعلی، پدرش از این مقام برکنار شده بود.

میرزا فتحعلی در دنیایی متفاوت بزرگ شد؛ دنیایی ایرانی که در اشغال روسیه راه و روش دیگری می‌پیمود. در نتیجه، در عین حفظ ایرانیت خود پیرو نحله‌های فکری زادبومش بود که دیگر بخشی از امپراتوری روسیه به شمار می‌رفت.

میرزا فتحعلی آخوندزاده که در اتحاد شوروی پیشین با نام “فتحعلی آخوندف” شناخته می‌شود، عمر خود را وقف اصلاح و تغییر رسم‌الخط کرد؛ هر چند تا پایان عمرش این تلاش‌ها باری نداد. او نخست خواهان اصلاح الفبا بود؛ بعد بر مبنای الفبای روسی و لاتین رسم‌الخط تازه‌ای را پی ریخت.

خود او در منظومه‌ای که به سبک شاهنامه به پارسی سروده، جزئیات تلاش‌هایش در راستای اصلاح و تغییر رسم‌الخط را تعریف می‌کند. پاره‌هایی از این منظومه سال ۱۹۲۸ در شماره‌های چهارم و پنجم مجلۀ “رهبر دانش” در تاجیکستان شوروی منتشر شد. درست در بحبوحۀ بحث تغییر الفبای فارسی به لاتین در آسیای میانه، نویسنده‌ای با امضای “رحیم میم” در این مجلۀ پارسی‌زبان پاره‌هایی از آن چکامۀ آخوندزاده را آورده است.

تاجیکستان شوروی که بخش شرقی امارت پیشین بخارا بود، بنا به دستور کرملین باید به تغییر خط تن می‌داد. رسانه‌های دولتی برای تبیین منظور دولت شوراها نهایت تلاش خود را می‌کردند. مقالۀ “رحیم میم” هم در پنجاهمین سالگرد درگذشت فتحعلی آخوندزاده پاره‌ای از آن تلاش‌ها بود:

“میرزا فتحعلی دربارۀ تغییر الفبای عرب در سال ۱۸۵۸ به زبان فارسی کتابچه‌ای می‌نویسد و در سال ۱۸۶۳ برای اعلان نمودن این خیال خود به استانبول می‌رود و کتابچۀ خود را به صدر اعظم ترکیه فواد پاشا پیشنهاد می‌کند. این کتابچۀ میرزا فتحعلی را در جمعیت علمی ترکیه مذاکره کرده، از هر جهت مقبول می‌شمارند.

در این کتابچه، میرزا فتحعلی الفبا را اصلاح کرده و شکل‌های اصلاح‌کردۀ خودش را نشان داده بوده است. میرزا فتحعلی در منظومه‌ای که دربارۀ الفبای نو نوشته است چنین می‌گوید:

سفر کردم از راه دریا به روم

الفبای نو را در آن مرز و بوم

نمودم به ارکان دولت تمام

خیالم بسی پخته بود و نه خام

یکایک بگفتند صد آفرین

جهان شد به چشمم چو خلد برین

مرا پایگه بیشتر ساختند

به انعام شاهانه بنواختند”

ادامۀ داستان در این منظومه به این شیرینی و خوش‌بینی نیست. وزیر مختار وقت ایران در استانبول با بهره‌وری از نفوذ خود جلو پذیرفته شدن اصلاحات آخوندزاده در رسم‌الخط عربی عثمانی را می‌گیرد. فتحعلی آخوندزاده که در آغاز به فکر اصلاح دبیرۀ عربی بود، جری‌تر می‌شود و به فکر برانداختن الفبای رایج می‌افتد. با ترکیب‌بندی الفبای روسی و لاتین، رسم‌الخط تازه‌ای را برای زبان‌های فارسی و ترکی ابداع می‌کند و دوباره سراغ مقام‌هایی را می‌گیرد که این تغییر را تأیید کنند.

کوتاه سخن، پیکار فتحعلی آخوندزاده در طول زندگی شصت‌وشش ساله‌اش به جایی نمی‌رسد و سرانجام می‌سراید:

به اندوه و حسرت مرا روزگار

سر آمد در این دیر ناپایدار

به بسیار تدبیرها چنگزن

بسا بودم از فرط حُبِّ وطن

نبخشید سعی‌ام ولی حاصلی

ندیدم در این عصر صاحبدلی

بزرگان ترکان و ایران‌زمین

همه خفته بودند چون خلق چین

جوانیم رفت و زبون گشت زور

جوانی ندیدم ابا ذوق و شور

آرزوی آخوندزاده

این آرمان را فتحعلی آخوندزاده با خودش به گور نبُرد، بلکه بسیاری آن را پی گرفتند و به منصۀ ظهور رساندند.

جمهوری آذربایجان (اران) که میرزا فتحعلی آخوندزاده را از فرزندان خود می‌داند، پیش از همه دست به کار شد. باکو در سال ۱۹۲۲ کمیته‌ای را برای گذار به خط لاتین سازمان داد و چهار سال بعد بکلی خط عربی را پشت سر گذاشت و بتمام لاتین شد. لاتینی شدن رسم‌الخط در جمهوری ترکیه دو سال بعد به وقوع پیوست.

البته پیشتر از آن در خود روسیه هم اتفاقی در همین راستا رخ داده بود. جمهوری خودمختار یاقوتستان نخستین بخش شوروی بود که در سال ۱۹۲۰ الفبای لاتین را به رسمیت شناخت.

پس از جمهوری آذربایجان روند لاتینی کردن در همۀ جمهوری‌های مسلمان‌نشین شوروی کلید خورد و رسم‌الخط همۀ آنها لاتینی شد. تا سال ۱۹۳۰ الفبای هفتاد زبان خُرد و بزرگ اتحاد شوروی لاتینی شده بود و امور تغییر خط را کمیته‌ای ویژه در مسکو اداره می‌کرد. تصمیمِ گذار به خط لاتین از پایتخت امپراتوری دیکته می‌شد.

چرا لاتینی؟

در اوان پیدایش شوروی، مفهوم‌های سوسیالیسم و کمونیسم سیال بودند و تصور می‌رفت که اتحاد شوروی، خشت اولِ بارویی است که سرانجام تمام جهان را با اهداف کمونیسم گرد هم خواهد آورد. طبعاً همۀ حکومت‌هایی که سوار بر امواج انقلابی روی کار آمده‌اند، به خیال صدور آن موج‌ها به اقصی نقاط جهان بوده‌اند.

در آغاز پاگیری اتحاد شوروی تصور بر این بود که “انقلاب اکتبر” در مرزهای امپراتوری تزاری متوقف نخواهد شد. پندار خیالپردازان بُلشویک، تمام جهان را درمی‌نوردید. و بر مبنای آن پندار، خط لاتین چه برای شرق چه برای غرب، خطی شایسته و پسندیده بود که می‌توانست نیاز همۀ زبان‌ها را برآورده سازد.

آن اوائل حتی در پتروگراد و مسکو حاضر بودند خط سیریلیک را به قربانگاه کمونیسم ببَرند و زبان روسی هم به خط لاتین نبشته شود؛ به مانند زبان‌های اسلاوی دیگرِ چکی و لهستانی. هیجان انقلابی شور و شوق ملی را کشته بود. هدف، دسترسی به یک الفبا و در نهایت یک زبان واحد در میان مللی بود که “انقلاب رنجبران” را تجربه کرده‌اند. به گونه‌ای که در مطبوعات آن روزگار رسم‌الخط لاتینی را “الفبای اکتبر” می‌نامیدند.

اما رفته‌رفته این نکته برجسته شد که مشکل عقیدتی اتحاد شوروی عمدتاً با ملل مسلمان و غیر مسیحی است. در نتیجه تنها دامن “الفبای عربی” از اتحاد شوروی برچیده شد. گرجی‌ها و ارمنی‌ها که الفباهای کهن خود را دارند، درگیر این ماجرا نشدند، چون غالباً مسیحی بودند. اما الفبای ارانی‌ها، ترکمن‌ها، تاتارها، تاجیک‌ها، ازبک‌ها، قرقیزها و قزاق‌ها و همۀ اقوام کوچکتر مسلمان حتماً باید عوض می‌شد، چون بخش اعظم این مردمان مسلمان بودند و رسم‌الخط پیشینشان عربی بود.

تغییر الفبا در اتحاد شوروی، بتمام انگیزۀ سیاسی و عقیدتی داشت.

بهای گزاف هم‌زبانی

تقریباً همزمان با عهدنامۀ گلستان، حکومت تزاری روسیه “پیمان بخارِست” را هم امضا کرده بود، با امپراتوری عثمانی در سال ۱۸۱۲. در نتیجه، “مُلداوی” بخشی از امپراتوری روسیه شد و بعد از پیروزی بُلشویک‌ها، بخشی از اتحاد شوروی.

تفاوت مُلداوی با سایر بخش‌های شوروی این بود که در بیرون از مرزهای شوروی، همسایه‌ای داشت هم‌زبان و هم‌تبار. زبان ملی مردم ملداوی “رومانیایی” است. اما در دوران اشغال شوروی نام زبان ملی این کشور تبدیل به “مُلداویایی” شد و خط آن هم بعد تغییر کرد. ملداوی تنها جمهوری غیر مسلمان شوروی بود که مجبور به تغییر نام زبان ملی خود شد.

دلیل این تصمیم روشن و مبرهن است. کشور رومانی با زبان رسمی رومانیایی همسایۀ ملداوی بود. بنا به ملاحظات سیاست‌گذاران شوروی، این هم‌زبانی و هم‌تباریِ دو قوم در دو سوی مرز کار دست اتحاد نوپا می‌داد و می‌توانست برای تمامیت ارضی امپراتوری گران تمام شود. در نتیجه، رویکرد “تفرقه بینداز و حکومت کن” را پیشه کردند. نام زبان به “ملداویایی” عوض شد و بعد رسم‌الخطش هم تغییر کرد تا هیچ تشابه آشکاری میان مردمان دو سوی مرز باقی نمانَد. همزمان، تزریق واژگان “ساویتی” (شوروی) در ترکیب همۀ زبان‌های شوروی ادامه داشت، تا تفاوت‌ها برجسته‌تر به چشم برسند.

پارسی، استخوانی در گلوی شوروی

در اتحاد شوروی این تزریقات و دخل و تصرف در زبان پارسی دوچندان بود؛ زبانی که نه تنها مهم‌ترین وسیله ارتباط اقوام مختلف منطقۀ فراخ آسیای میانه بود، بلکه پیشینه‌ای غنی‌تر و دیرینه‌تر از روسی و همۀ زبان‌های دیگر اتحاد شوروی داشت. در عین حال، زبان فارسی در دو کشور دیگر در آن سوی مرزهای شوروی -ایران و افغانستان- زبان رسمی بود. در هندوستان هم زبان فارسی تا سال ۱۸۴۳ زبان رسمی بود و پس از آن هم مقامی شاخص داشت. پیش از تصرف امارت بخارا به دست ارتش سرخ در سال ۱۹۲۰، مردمان آسیای میانه، ایران و افغانستان و هندوستان به زبان فارسی با هم مراوده داشتند و آثار و نشریه‌های همدیگر را می‌خواندند. اتحاد شوروی آمده بود که با تغییر خط فارسی به لاتین و تبدیل نام زبان از “فارسی” به “تاجیکی” در سال ۱۹۲۹، این پیوند را از هم بگسلد.

حفظ تمامیت ارضی تنها دغدغۀ سردمداران شوروی نبود. نظام شوروی در حال مهندسی ملتی تازه با ایدئولوژی‌ای نوین بود و باید مرزهایش را به روی اندیشه و عقایدی که از خارج می‌آمد می‌بست. رویکرد خصمانۀ شوروی به دین در کل و بالاخص به دین اسلام زمینۀ جدایی هرچه تمام‌تر فارسی آسیای میانه از فارسی برون‌مرزی را فراهم کرد.

در میان روشنفکران محلی هم بودند کسانی که از ایدۀ تبدیل الفبای فارسی به لاتین استقبال کردند. نویسندگانی چون تورهقُل ذهنی، منافزادۀ ثابت، عبدالرئوف فطرت، روستایی و رحیم میم در نشریه‌های حکومتی آواز تاجیک، رهبر دانش و تاجیکستان سرخ مقالاتی نوشتند و نقاط ضعف “خط عربی” و نقاط قوت الفبای لاتین را برجسته کردند.

برای نمونه، نویسنده‌ای با امضای “آ. دال” در شمارۀ هفتم مجلۀ “رهبر دانش” (۱۹۲۸) از تلاش‌های مردمان خاورزمین برای گذار به خط لاتین نوشته بود، با این ادعا که این جنبش در سوریه و ایران و شمال آفریقا قوی‌تر است و اینکه رضاشاه ایران اسناد و دلایل مربوطه را به نهادهای ذیربط تحویل داده، تا زمینه‌های گذار به خط لاتین را بسنجند. به تصور “آ. دال” این تلاش‌ها در ژاپن هم از سال ۱۸۷۸ آغاز شده بود و از هندوستان هم که “۱۶۹ زبان و ۲۰ الفبا” دارد، صدای هواداران الفبای لاتین رساتر به گوش می‌رسید. نویسنده مدعی بود که جنبش گذار به خط لاتین در چین از ۸۰ سال پیش آغاز شده و پذیرفتن “حروفات لاتین، یکی از وظیفه‌های بسیار مهم انقلاب چین است”.

پارسی لاتینی

نشریه‌های حکومتی بین سالهای ۱۹۲۶-۱۹۲۸ فضایی را ترسیم کردند که گویا همۀ سرزمین‌های شرق تشنۀ دستیابی به علوم و فنون نوین از طریق پذیرفتن الفبای لاتین بودند. منافزادۀ ثابت در مقالۀ “تاجیکان و الفبای نو” در سال ۱۹۲۷ ضرورت گذار به دبیرۀ لاتین را اینگونه توجیه می‌کند:

“الفبای عربی که تاجیکان (و دیگر مملکت‌های مسلمان شرق) آن را برابرِ دین اسلام به زور شمشیر قبول کرده و بعد کم‌کم اصلاح و تکمیلش نموده‌اند، تا قرن‌های اخیر احتیاجات خودشان را کم یا بیش با آن ‘الفبای عرب’ رفع می‌کرده‌اند. ولی عصر (قرن) نوزدهم با ترقیات فکری، فنی و صنعتی خود احوال اجتماعی انسان‌ها را دگرگون ساخت و در طرز زندگانی بشر انقلاب‌های نوی را به وجود آورد.”

“البته، همین انقلاب‌های نو، احتیاجات نوی را ایجاد کرد. هر قومی که این احتیاجات علمی و اجتماعی نو را به‌خوبی و به‌طور لایق رفع نمود، در میدان مبارزۀ زندگانی از هر جهت غالب آمد. ملت‌های آسیا خصوصاً مسلمانان شرق در این میدان اجتماعی، در این مبارزه‌گاه بزرگ هر وقت مغلوب می‌شدند. چرا؟ برای اینکه اسلحه و یراق (ابزار) آنها به شکل قدیم و سیستم کهنه بود”.

در این تبلیغات حزبی، “الفبای عربی” مادر همۀ مشکلات جامعه معرفی می‌شد؛ بی‌سوادی و کم‌سوادی، پایبندی به دین و خرافات، تنگ‌نظری، فقر و بینوایی، همه و همه زیر سر خط عربی بود و هرچه زودتر باید از شر آن خلاص شد. این، طنینِ سیاستِ کرملین در روزنامه‌های چاپ بخارا، سمرقند و تاشکند و دوشنبه بود. گفته می‌شد که الفبای فارسی را بسختی می‌شود فرا گرفت و به همین دلیل هم سواد جمعیت کم است. اینکه یک صدا چند علامت دارد، از جملۀ نقاط ضعف عمدۀ “الفبای عربی” بود که همۀ نویسندگان هوادار الفبای لاتین در مقاله‌هایی که به خط فارسی نوشته‌اند، روی آن انگشت گذاشته‌اند. در عوض، تأکید می‌شد که خط لاتین را می‌توان در مدتی کوتاه فرا گرفت و راه‌اندازی چاپخانه‌ها به این خط بسیار آسان‌تر است.

نشریه‌های حکومتی سرشار از دیدگاه‌های موافق گذار به خط لاتین بودند. بحث‌هایی که گاه به چشم می‌خورد، مربوط به ایجاد سازگاری میان حروف لاتین و اصوات فارسی بود یا اینکه چه گویشی از گویش‌های فارسی باید معیار باشد. چون در املاء فارسی، گویش منعکس نمی‌شود و مثلاً “شنیدن” را یکی به ضم شین و دیگری به کسر شین و سومی به فتح شین می‌خواند؛ در حالی که هر سه آن را “شنیدن” می‌نویسند. حالا که قرار بود خط واکه‌نگار لاتین را بپذیرند، باید یکی از صدها گویش فارسی را بر مسند رسمی و معیار می‌نشاندند. بر سر گویش‌های بخارا و سمرقند به اجماع نظر رسیدند که بزرگترین شهرهای تاجیک‌نشین منطقه در آن دوران بودند.

سازگاری حروف لاتین با اصوات فارسی هم بحث دامنه‌داری بود که مهمترین نکاتش مربوط به واکه‌ها (مصوت‌ها) می‌شد. روشنفکران فارسی‌زبان از قبیل صدرالدین عینی، ابوالقاسم لاهوتی و عبدالرئوف فطرت دیدگاه‌های نزدیکی داشتند و مثلاً بر این باور بودند که صدای الف ممدود (آ) به خط لاتین باید همان A باشد. اما آلکساندر سِمیونُف خاورشناس روس و گماشتۀ کرملین در امر تغییر خط در آسیای میانه، نظر متفاوتی داشت. او معتقد بود که حرف لاتینِ A برابر “الف مفتوح” (اَ) فارسی است و O همان “الف ممدود” (آ) است. با وجود استدلال‌های مکرر روشنفکران صاحب‌نظران، طبیعی بود که طرح فرستادۀ مسکو پذیرفته شود. این چیرگی خاورشناس روس بر روشنفکران محلی در تعیین رسم‌الخط جدید برای تاجیکان، به الفبای سیریلیک تاجیک هم راه یافت. از اینجاست که “تاجیکستان” همچنان Тоҷикистон نوشته می‌شود.

پیامدهای گذار به خط لاتین

گذار به خط لاتین که یکباره و تبروار به شیوۀ استالینی صورت گرفت، یکشبه بخش اعظم جامعه را بی‌سواد کرد. البته، پس از فرو افتادن جامعه در چاه بی‌سوادی مطلق، تلاش حکومت شوروی برای تزریق الفبای لاتین چشمگیر بود. لشکر آموزگاران به اقصی نقاط منطقه سفر کردند و کارزار “محو بی‌سوادی” (شبیه نهضت سوادآموزی) به راه افتاد.

انتشار کتاب و اسناد به خط فارسی ممنوع شد و کتاب‌های فارسی به کام آتش رفت. مردم، کتاب‌های دینی و شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ و گلستان سعدی و مثنوی معنوی مولوی و رباعیات خیام و در کل آثار فارسی را زیر خاک دفن می‌کردند تا مبادا به چشم و دست مأموران بیفتند و مجازات شوند.

استیلای ارتش سرخ بر آسیای میانه بزرگترین لطمه را به زبان و فرهنگ فارسی وارد کرد. زبانی که زمانی در بیشتر کشورهای منطقه رسمیت داشت، از فردای اشغال امارت بخارا از مسند و مکنت افتاد و رفته‌رفته به گوشه‌ای کوهستانی از شرق امارت بخارای پیشین با نام رسمی “تاجیکی” پناه بُرد. به گونه‌ای که در سمرقند و بخارا تکلم به زبان فارسی در ادارات دولتی جریمه داشت و تاجیکان بومی این شهرها مجبور بودند زبان‌های ازبکی و روسی را فرا بگیرند تا با مقام‌های محلی صحبت کنند.

با گذار به خط لاتین، این ضربه دوچندان شد. تا زمان اشغال آسیای میانه به دست ارتش سرخ، در طول بیش از هزار سال، بخش اعظم آثار منطقه به زبان فارسی آفریده شده بود. پشت کردن به دبیرۀ پارسی به مثابۀ پشت کردن به تمام آن پیشینۀ هزارساله بود. این گسستِ ارتباط، هم شامل گذشته می‌شد هم حال. بخش اعظم پارسی‌زبانان در بیرون از مرزهای اتحاد شوروی مانده بودند و با گذار تاجیکستان به خط لاتین، پیوند و مراوده با هم‌زبانان برون‌مرزی تقریباً بکلی قطع شد.

مسکو برای گذار تاجیکستان به خط لاتین هزینۀ زیادی نکرد، چون نیازی به برگردان بیشترِ آثار گذشتۀ پارسی نمی‌دید. از دید حکومت شوروی، آن آثار با “جهان‌بینی نوین” همخوانی نداشت و همان بِه که در مغاک تاریخ بماند. اگر مسکو در عرض مدتی کوتاه، کارزار لاتینی‌خوان کردن تاجیکان را انجام‌شده اعلام کرد، به همین دلیل بود.

الفبای نو برای انتشار ایده‌های نو بود؛ برای چاپ کتاب‌های لنین و استالین و سرآمدان دیگر شوروی و آثار ادبی نوین که در چارچوب ایدئولوژی حاکم بگنجند؛ اما شمار آنها بسیار کمتر از ادبیات هزارسالۀ پارسی بود.

سیریلیک از راه رسید

با گذار به خط سیریلیک هم این اوضاع ادامه داشت. صرفاً آثاری از بزرگان ادبیات پارسی به خط روسی منتشر می‌شد که نرمش‌پذیرتر بود و می‌شد آنها را به عنوان نمونه‌هایی از “تلاشِ مردمِ فارسی‌زبان برای رسیدن به برابری و دوری از دین و خرافات” عرضه کرد. پاره‌هایی از دیوان رودکی و غزلیات حافظ و بخش‌هایی از آثار سعدی و رباعایت خیام منتشر و همۀ آنها به عنوان پیشگامان دستیابی به کمونیسم قلمداد می‌شدند. چاپ آثاری که یادی از خدا و دین می‌کردند، در این دوره از تحول اتحاد شوروی حرام بود.

خط سیریلیک در اواخر دهۀ ۱۹۳۰ و در آغاز ۱۹۴۰ به سراغ پارسی‌گویان آسیای میانه آمد؛ در دوره‌ای که اتحاد شوروی استالین، خسته از پیکار و کلنجار با سرمایه‌داری غرب، به خودش برگشت و تصمیم گرفت که پیش از همه سوسیالیسم و کمونیسم را در یک ششم کره زمین که قبضه کرده بود، پیاده کند.

با افزایش اختلافات سیاسی شوروی و جهان غرب و نزدیک شدن جنگ جهانی دوم، صدور “انقلاب اکتبر” به کشورهای غربی، تکلیف ثانوی شده بود. در نتیجه، همۀ مللِ عمدتاً مسلمان شوروی در آغاز سال ۱۹۴۰ گویا به ارادۀ خودشان خط سیریلیک را برگزیدند و مرز دیگری هم میان شوروی و جهان غرب کشیده شد؛ در حالی که از تجربۀ خط لاتینشان فقط ده سال می‌گذشت.

همۀ مللِ عمدتاً مسلمان اتحاد شوروی از سال ۱۹۴۰ به بعد خط لاتین را کنار گذاشتند و به سیریلیک متوسل شدند. زبان روسی که زبان رسمی همۀ بخش‌های اتحاد شوروی شده بود، به‌تدریج جای زبانهای بومی را می‌گرفت و گذار همۀ زبان‌های این اتحادیه به خط سیریلیک (روسی) کار را آسان‌تر می‌کرد.

گذشته از این، با گذار به خط روسی، خطر برقراری ارتباط میان اقوام ترک‌تبار اتحاد شوروی و ترکیه و همچنین، پیوند پارسی‌گویان این اتحادیه با هم‌زبانان برون‌مرزیشان هم خنثی می‌شد. اما تغییر دوبارۀ الفبا برای پارسی‌گویان شوروی، به مثابۀ بازکنده شدن از ریشه‌ای بود که تازه می‌دواندند.

الفبای سیریلیکی که برای فارسی‌زبانان ساخته شد (و اکنون با تلفیق واژه‌های “پارسی” و “سیریلیک” گاه “پیریلیک” خوانده می‌شود) همۀ ۳۳ حرف و علامت الفبای روسی را دربر داشت، افزون بر علامت‌هایی برای شش صدای ویژۀ پارسی: غ، ای، ق، او، هـ/ح، ج.

این تغییر الفبا هم به مانند تغییر اولیه خودجوش نبود. دستور مسکو بود و باید اجرا می‌شد. دوباره مردم بی‌سواد شدند و دگرباره لشکرهای “محو بی‌سوادی” در اقصی نقاط کشور به گردش افتادند. بعد از چند سال اعلام شد که مردم تاجیکستان “صد درصد” باسواد شده‌اند. در واقع، باید سواد فارسی از دست می‌رفت تا سواد شوروی حاصل شود.

لُبِّ سوادی که حاصل می‌شد، همان ۳۹ حرفی بود که خاورشناسان شوروی ساخته بودند. می‌شد آن ۳۹ علامت را فراگرفت و به آثاری به این دبیره دست یافت که با خط مشی شوروی سازگاری تمام و کمال داشتند.

این الفبا برای نگه داشتن پارسی‌گویان اتحاد شوروی در چارچوب عقیدتی شوروی طراحی شده بود. با پذیرش الفبای پیریلیک، کوچکترین ارتباطی هم که میان پارسی‌گویان شوروی و برون‌مرز وجود داشت، گسسته شد.

کنترل اتحاد شوروی بر دسترسی تاجیکان به آثار گذشتگانشان تا پایان عمر این امپراتوری ادامه داشت. مثلاً مثنوی معنوی مولوی برای کسانی که فقط خط پیریلیک بلد بودند، اثری ناشناخته بود؛ از جمله برای خود من. نخستین باری که در نوجوانی توانستم با محتوای آن تا حدی آشنا شوم، در اوان مرگ امپراتوری بود، و آن هم به زبان روسی، نه زبان اصلی.

در سال ۱۹۸۶ پاره‌هایی از “مثنوی معنوی” تحت عنوان Poema o skrytom smysle به ترجمۀ “نعوم گرِبنِف” منتشر شد و از آن راه بود که بسیاری از تاجیکان آسیای مرکزی پس از حدود یک قرن، دوباره مولوی را شناختند. اما “مثنوی معنویِ” کامل، پنهان ماند تا شوروی فرو بپاشد و بعد به خط پیریلیک در شهر دوشنبه منتشر شود.

پایان و ادامۀ امپراتوری

با تحکیم مرزبندی سیاسی و فرهنگی شوروی میان پارسی‌گویان حوزۀ امپراتوری و هم‌زبانان برون‌مرزیِ آنها اعتماد به نفس شوروی بالا رفت و در سال ۱۹۸۴ کتاب “صد رباعی خیام” را به زبان روسی و به دو خط پارسی و پیریلیک منتشر کرد. این از معدود مواردی بود که تاجیکان شوروی‌زاده‌ای چون من می‌توانستند با تطبیق و مقایسۀ متون پارسی و پیریلیک، خط پارسی را تاحدی فرا بگیرند. “صد رباعی” عمر خیام، چاپ انتشارات “عرفان” تاجیکستان، نخستین آموزگار خط پارسی برای من و هزاران تن دیگر بود.

چالش‌های روسی نوشتن و پارسی خواندن

اتحاد شوروی رفت، اما مرده‌ریگ (میراث) آن باقی است. اکنون هشتاد سال است که تاجیکانِ آسیای مرکزی پارسی را به خط روسی می‌نویسند و می‌خوانند.

بسیاری به این پندارند که آشنایی تاجیکان با خط روسی، باعث گشایش در راه رسیدن به علوم و هنرهای رایج در روسیه و غرب بوده است. و این بسیاری، معمولاً روی هنرهایی چون اپرا و باله انگشت می‌گذارند که امروزه در تاجیکستان نسبتاً شکوفاست.

چه بسا پارسی‌گویانی که به این علوم و هنرهای غرب، بدون تبدیل رسم‌الخط مادری خود به لاتین یا روسی رسیده‌اند. به‌ویژه اینکه این علوم و هنرها مختص روس‌ها نبوده و از راه‌های دیگر هم می‌شد به آنها رسید. به مانند سنگاپور که هرگز رسم‌الخطش روسی نشد اما اکنون تماشاخانۀ اپرا و بالۀ آن شهرۀ آفاق است.

آشنایی با آثار نویسندگان برجستۀ روس هم نمی‌تواند ضایعۀ دبیرۀ پارسی را برای تاجیکان شوروی پیشین جبران کند. لازمۀ خواندن آن آثار، تغییر رسم‌الخط ملی نبود. یک برزیلی هم می‌تواند در عین حفظ خط و زبان پرتغالی خود، از آثار داستایفسکی و تولستوی و چخوف شناخت خوبی داشته باشد. آشنایی نزدیک تاجیکان شوروی پیشین با این آثار هم بهای سنگین باختن رسم‌الخط خودی را نمی‌پوشاند.

واقعیتی که با آن روبرو هستیم، بسیار عریان‌تر است. حدود نُه میلیون تن در تاجیکستان به زبان پارسی صحبت می‌کنند و به خط روسی می‌نویسند. در حالی که ده‌ها میلیون انسان دیگر در جهان، به زبان همین “حدود نُه میلیون تن” صحبت می‌کنند و به خط پارسی می‌نویسند.

دیوار چین برای تاجیکان شوروی پیشین و همزبانانشان همانا خطی است که اتحاد شوروی، هشتاد سال پیش بر آنها تحمیل کرد. در نتیجه، نه آنها به آثار هم‌زبانان برون‌مرزی خود دسترسی دارند نه پارسی‌گویان خارجی می‌توانند نوشته‌های آنها را بخوانند.

خط پیریلیک باعث این انسداد شده است.

باز جوید روزگار وصل خویش

این پرسش‌ها باعث شد که سال ۱۹۸۹، دو سال مانده به پایان عمر اتحاد شوروی، در شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، تظاهراتی در اعتراض به نادیده گرفتنِ زبان ملی برپا شود. ۳۱ سال پیش معترضان تاجیک نه تنها خواهان رسمیت زبان خود بودند، بلکه هم‌زمان می‌کوشیدند که نام تاریخی این زبان (فارسی) را دوباره بر مسند رسمی برسانند.

دولت وقت تاجیکستان که در تار عنکبوت سیاست‌های “پرسترویکا” و “گلاسنوست”ِ گورباچف گرفتار مانده بود، به خواستۀ مردم تن داد و ۲۲ ژوئیۀ همان سال قانون زبان تاجیکستان تصویب شد. در آن قانون، نام رسمی زبان ملی “تاجیکی (فارسی)” مرقوم شد. یعنی با گذشت بیش از هفتاد سال، دوباره نام “فارسی” در یک سند حکومتی ذکر شد.

در سال ۱۹۹۱ اتحاد شوروی فرو پاشید و دولت وقت تاجیکستان به‌ناچار “اعلامیه استقلال” را امضا کرد که طاهر عبدالجبار، رهبر جنبش رستاخیز و از مخالفان اصلی حکومت تاجیکستان شوروی تدوین کرده بود. چند ماه بعد از آن، جنگی در تاجیکستان درگرفت که روسیه و ازبکستان و ایران هم آتش‌بیارش بودند، اما “داخلی” عنوان شد. این جنگ، پنج سال به درازا کشید و جان بیش از شصت هزار تن را ربود. در همان اوائل جنگ، به صلاحدید روسیه، “امامعلی رحمانف” رئیس یک مزرعۀ اشتراکی شوروی به رهبری کشور برگزیده شد که همچنان رئیس‌جمهور تاجیکستان است، با این تفاوت که پسوند روسی نام خانوادگی “-اف” را حذف کرده و اکنون با نام “امامعلی رحمان” شناخته می‌شود.

در سال ۱۹۹۴ که قانون اساسی تاجیکستان به همه‌پرسی گذاشته شد، “شهرت سلطانُف”، یکی از نمایندگان مجلس، پیشنهاد کرد نام زبان رسمی تاجیکستان صرفاً “تاجیکی” باشد، بدون افزودۀ “فارسی”. این پیشنهاد پذیرفته شد و بعداً شهرت سلطانف رئیس دفتر ریاست جمهوری تاجیکستان شد و سالها سفیر تاجیکستان در ترکیه و اوکراین بود.

در سال ۱۹۸۹ پیش‌بینی میشد که در عرض پنج سال تاجیکستان به‌تدریج به خط فارسی برگردد. به همین منظور تدریس دبیرۀ فارسی در مدارس راه‌اندازی شد و نوشته‌های کوچه و خیابان‌ها و دکه‌ها به دو خط روسی و فارسی بود. اما پس از پیروزی “جبهه خلقی” رحمان، نوشته‌هایی به خط پارسی که در جای جای کشور دیده می‌شد، سترده شد و دوباره جای آن نوشته‌ها را واژه‌ها و عباراتی به خط روسی گرفت.

امامعلی رحمان شخصاً نه یک بار و دو بار گفته است که قرار نیست تاجیکستان به خط فارسی برگردد.

قیاس و تطبیق پارسی و پیریلیک

جستجوگر گوگل هم در این باره حرفی برای گفتن دارد.

حتی موضوع‌هایی که مربوط به آسیای مرکزی است، در جستجوهای گوگل امتیاز بیشتر را به خط فارسی می‌دهد. برای نمونه، جستجوی عبارت “شهر بخارا” در گوگل به خط پیریلیک حدود ۱۰ هزار و ۴۰۰ نتیجه می‌دهد و به خط فارسی، بیش از ۵۷ هزار نتیجه.

نتایج جستجوی واژۀ “کتاب‌خوانی” به دو خط پیریلیک و پارسی در گوگل نشان می‌دهد مطالبی که این واژه را در ترکیب خود دارند به خط پیریلیک ۲۰ هزار و ۷۰۰ عدد هستند و به خط پارسی ۱۱ میلیون و ۴۰۰ هزار عدد.

دانشنامۀ آزاد ویکیپدیا می‌گوید که به خط فارسی حدود ۷۵۰ هزار مقاله دارد و به خط پیریلیک، بیش از صد هزار.

یعنی واقعیت‌های دنیای دیجیتال هم پایبندی فارسی‌زبانان آسیای میانه به خط روسی را زیر سؤال می‌بَرَد. وقتی که فضای اینترنت مملو از مطالبی به زبان تاجیکان است و آنها فقط خطش را نمی‌خوانند، طبعاً پرسشی پدید می‌آید که چرا نمی‌خواهند به خط خودی برگردند و از این دانستنی‌ها فیض ببرند.

بسیاری از صاحبنظران دلیل این خودداری را صرفاً سیاسی ارزیابی می‌کنند. خروج تاجیکستان از حوزۀ سیریلیک را بسیاری به مثابۀ خروج تاجیکستان از حوزۀ نفوذ روسیه می‌دانند. در روسیه هم این دیدگاه رایج است.

اما در مباحثات داخلی تاجیکستان دربارۀ تغییر خط، همچنان این لفاظی شوروی چیرگی دارد که “خط عربی بسیار سخت است و یک صدا چند علامت دارد”. شاید بشود آن را تلاشی برای توجیه منطقی یک تصمیم سیاسی تلقی کرد، چرا که همۀ دبیره‌های ریشه‌دار جهان، چنین “سختی”هایی را دارند.

مثلاً در زبان انگیسی یک علامتِ a هفت صدا دارد و در واژگان مختلف به هفت شیوۀ گوناگون تلفظ می‌شود. یا یک واژۀ فرانسوی parfaitement که ۱۲ حرف دارد، فقط با هشت صدا به زبان می‌آید.

شگفتا که هیچ یک از این “استثنائات” را در نگارش پارسی نداریم. پس می‌شود به این نتیجه رسید که “سختی”های الفبای پارسی هم به اندازه‌ای نیست که شوروی می‌گفت و برخی در جهان امروز تصور می‌کنند.

تصور روزنامه‌های بدو شوروی در بخارای تسخیرشده در دهۀ ۱۹۲۰ بر این بود که چینی‌ها برای پشت سر گذاشتن “دشواری” نویسه‌های چینی به‌زودی چنگ به دامان خط لاتین خواهند زد. تصور این بود که واژه‌نگاشت‌های پیچیدۀ چینی مانع از رشد مردم می‌شود و محکوم به فناست. اما چنین نشد.

“آ. دال” در سال ۱۹۲۸ در مجلۀ “رهبر دانش” تاجیکستان می‌گفت قرار است به‌زودی الفبای ژاپنی و هندی هم تبدیل به لاتین شود که باز هم چنین نشد. نه تنها چنین نشد، بلکه همۀ این ملل با رسم‌الخط‌های “دشوار” خود به مراتبِ بلندتر علمی و فنی هم دست یافته‌اند.

به باور بسیاری از کارشناسان، تجربۀ تلخ تاجیکستان در زمینۀ تغییر خط نشان می‌دهد که کتابت زبان پارسی به هر خط دیگری به مثابۀ جدا کردن روح از تن است.

کتابت آن به دبیرۀ لاتین یا سیریلیک نه تنها ارتباط با گذشته را می‌گسلد، بلکه ممکن است پیوند با هم‌زبانان امروزی را هم ببُرد و زبان واحد فارسی را به زبانک‌های مختلف تجزیه کند. توسل به دبیره‌های واکه‌نگاری چون لاتین و سیریلیک به‌ناچار تفاوت گویش‌ها را هم منعکس می‌کند، در حالی که در نگارش پارسی همۀ آنها یکپارچه هستند. به یاد آورید نمونۀ املا و تلفظ “شنیدن” را.

پیشتر اشاره شد که در دنیای دیجیتالِ امروز، فارسیِ تاجیکستان که به خط روسی نوشته می‌شود، به گَرد نرم‌افزارهای فارسی هم نمی‌رسد. اما در دنیای پیشادیجیتال و چاپی هم این تفاوت بی‌اندازه محسوس بود و هست.

تاجیکستان با جمعیت نسبتاً اندکش، نمی‌تواند همۀ آثار مهم جهان را به خط پیریلیک منتشر کند. اما بیشترِ آن آثار به زبان مردم تاجیکستان در دسترس هستند، اگر ۳۲ علامت الفبای فارسی را فرا بگیرند.

شگرف و دردناک است که نوادگان رودکی در سرزمینی که آدم‌الشعرا را به دنیا آورده، به دلایلی کاملاً سیاسی نمی‌توانند آثار نیای خود را به خط خود او بخوانند و تنها به آثاری دسترسی دارند که به خط روسی منتشر شده است.

چنین است حکایت این راه پیموده.


به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از به‌روزرسانیهای تارنما می‌توانید هموندِ رویدادنامه پارسی‌انجمن شوید و نیز می‌توانید به تاربرگِ ما در فیس‌بوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.

جستارهای وابسته

  • ویژه‌نامه‌ی «پارسی‌انجمن»: زبانِ پارسی در فرارودویژه‌نامه‌ی «پارسی‌انجمن»: زبانِ پارسی در فرارود در این ویژه‌نامه، «پارسی‌انجمن»، در جُستارهایی چند، به زبان و ادبِ و دبیره‌ی پارسی در فرارود و نیز چه‌بود و چیستیِ تاجیکان از نگاهِ تاریخی و فرهنگی و زبانی می‌پردازد.
  • نامۀ سرگشاده نجیب بارور به امام‌علی رحماننامۀ سرگشاده نجیب بارور به امام‌علی رحمان از دفتر شما برای من دعوت‌نامه‌یی ارسال شده بود که در جشن نوروز در تاجیکستان حضور یابم، من با وجود آن‌که عشق عمیقی به جغرافیای زبان پارسی دارم و «از شام تا به کاشغر، از سند تا خجند» را وطن خویش می‌پندارم؛ از بابت اعتراضی که نسبت به بیرنگ شدن فرهنگ مکاتبتی زبان پارسی در تاجیکستان داشتم، جگر زیر دندان گرفتم و به تاجیکستان نیامدم. آخر مگر […]
  • زبان ملی تاجیکان پارسی است!زبان ملی تاجیکان پارسی است! داریوش رجبیان: به خاطر حفظ یکپارچگی ملّت، تداوم زبان، گسترش و بالش و شگوفایی آن، سربلندی تاجیکان، حفظ میراث معنوی هزارانساله‌ی تاجیکان، شراکت در تمام افتخارات فرهنگی پارسیگویان جهان، پیشبرد علوم و فنون تاجیکستان، رشد خودشناسی ملی مردم و ده‌ها نیت خیر دیگر باید نام راستین زبان ملی تاجیکستان را که چیزی جز پارسی نیست به رسمیت شناخت و […]
  • نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن به سررشته‌دارانِ تاجیکستاننامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن به سررشته‌دارانِ تاجیکستان می‌دانیم که سده‌ی بیستم سده‌‌ای بسیار تلخ و دردناک برای زبانِ پارسی در آسیای میانه یا فرارودان بود. در این سده، زبانِ پارسی در تاجیکستان ضربه‌هایی بسیار سخت خورد، آسیبهایی بسیار دید، و سست و ناتوان گردید. اکنون، در زمانِ فرخنده‌ی استقلال، امید است که آنچه زبانِ ما در سده‌ی بیستم از کف داد در سده‌ی بیست‌ویکم دوباره به دست آورد […]
  • نامه سرگشاده‌ی‌ شهاب‌الدین شجاع به سران تاجیکستان: نام پارسی را به زبان ما برگردانیدنامه سرگشاده‌ی‌ شهاب‌الدین شجاع به سران تاجیکستان: نام پارسی را به زبان ما برگردانید
  • گذار به خط پارسی: به گذشته یا به‌سویِ آینده‌ای روشن‌تر؟گذار به خط پارسی: به گذشته یا به‌سویِ آینده‌ای روشن‌تر؟ احمدشاه کامل‌زاده (روزنامه‌نگار تاجیک): سررشتۀ دشواری‌های زبان فارسی در آسیای‌میانه، در این دویست سال، به سیاست‌های دولت روس برمی‌گردد. به هر روی، گذار به خط فارسی در تاجیکستان، البته با برنامه‌‌ریزی ده‌ساله یا بیشتر، می‌تواند به‌یک‌بارگی همۀ دشواری‌های روزافزون زبان فارسی تاجیکستان را ازمیان بردارد و تکانی جدی برای پیشرفت اقتصادی و […]

6 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. سلام. ممنون و متشکر بابت دغدغه های که بیان کردید. متاسفانه به دلایل سیاسی خیلی ها دوست ندارند زبان فارسی در تاجیکستان و شهرهای بخارا و سمر قند جان بگیرد. در صورتی که مردمان این شهرها فارسی تاجیکی صحبت میکنند و بنابراین قاعدً باید خطشان هم فارسی باشد.به امید روزی که مردمان تاجیک با خط فارسی بنویسند و بتوانند متون ادبی فارسی که متعلق به خودشان هست را بخوانند.

  2. جان هر که دوست دارید
    یک فرهنگ واژه مناسب با اصول و قاعده فارسی و استفاده کمینه از واژگان بیگانه بیرون بدین . چه میکنید تو فرهنگستان

    • آقای مجید. برادر من. هیچکس در هیچ زبانی برای یک “نام” معادل نمیسازه. اینترنت یعنی اینترنت. پیتزا یعنی پیتزا و نه کش لقمه و …

  3. سخن ِ آقای داریوش رجبیان در مورد برگردان خط فارسی به سیرلیک، در تاجیکستان، کاملن، درست است، به‌ویژه اگر در نظر آوریم که روس‌ها به نحو ِ فارسی در تاجیکستان هم رحم نه کرده اند.
    امما فراموش نه کنیم که خط ِ فارسی-عربی ما هم بسیار دست‌و‌پا گیر و فشل است، و باید آن را بهسازی کرد.
    بهسازی یِ خط ِ کنونی کمک می کند که تاجیکان آسان‌تر و کم‌هزینه‌تر خط ِ فارسی استانده (معیار) را فرا گیرند. اگر خط ِ فارسی به سو یِ آوانویسی روی آورد، برگردان آن به سیرلیک یا لاتینی، که نیاز ِ کنونی یِ شمار زیادی از فارسی‌زبانان ِ برون از ‌مرزها یِ جغرافیا یِ کنونی یِ فارسی نیر هست، به راحتی شدنی خواهد بود. نه می توان از نسل‌ها یِ دوم و سوم ِ ایرانی، و افغانستانی انتظار داشت، که در جهان غرب آموزش ِ فارسی را هزوارش‌گونه بی ‌آموزند.
    در درون ِ ایران کوشش‌ها ای برا یِ آوردن ِ واکه‌ها در ریسه یِ خط در جریان است، و هر چه می گذرد هواخواهان ِ بیشتر ی به آن می گروَند. به گفت‌وگو یِ روزنامه یِ شرق (شماره ی ۳۹۵۳، به تاریخ ه ۱۲ ِ اسفند ِ ۹۹) با شادروان ایرج ِ کابلی نگاﮬ کنید.
    ناگفته پیدا-ست که این کار به شکیبائی و کارشناسی یِ نخبه‌گان زبان نیاز دارد، و باید گام‌به‌گام انجام شود تا با واکنش‌ها یِ منفی (ناشی از عادت و سننـَت) کمتر ی روبه‌رو شود.

  4. درود بر تو و اندیشه پاکت که اینچنین دلداه فرهنگ و یادگار نیاکان یکسانمان هستی”’ ارزوی همبستگی و پیوستگی فرهنگی ایران بزگ فرهنگی رادارم و امید به ان که دیگر کشورهای اسیای میانه که بر خشت و جان نیای ایرانی بنیان شده اند به دامان این حقیقت و راستی بزرگ بازگردند’ و سپاس ویژه از تارنگار ارزشمند پرشین انجمن ‘ پایداریتان را از پروردگار ایران در پیگیری راهی که پیشه کرده اید خواهانم ”” برادر کوچکتان یک ایرانی سرسپرده مهر میهن’ میثم

دیدگاهی بنویسید.


*