نگاهی به حذف زبان و ادبیات فارسی در کنکور

مرا به خیر تو امید نیست…

 

عباس سلیمی آنگیل (دبیر کارگروه آسیب‌شناسی پارسی‌انجمن): گویا، قرار است دروس عمومی، از جمله زبان و ادبیات فارسی، را از کنکور حذف کنند. در اینجا پیامدهای مثبت و منفی این رویداد را بررسی می‌کنیم.

پیامدهای مثبت

دور می‌دانم که آدم خردمند و دانش‌آموخته‌ای باشد که کنکور را روش درستی در ارزیابی علمی دانش‌آموزان بداند. درباره‌ی پیامدهای کنکور بر روان فرد و اجتماع و کاستی‌های این شیوه‌ی ارزیابی بسیار نوشته‌اند. بماند که در این یک دهه‌ی اخیر، با کاهش جمعیت داوطلبان و افزایش دانشگاه‌ها و از بین رفتن شأن دانش‌آموختگی در نزد توده، زهر کنکور گرفته شده است و دیگر مانند دهه‌ی هفتاد و هشتاد خورشیدی هولناک و آسیب‌زا نیست. در اواخر دهه‌ی هفتاد و سال‌های آغازین دهه‌ی هشتاد، رشته‌ی علوم انسانی بیش از ۷۰۰ هزار شرکت‌کننده داشت و شاید، اگر خوشبینانه بنگریم، دوروبر ۱۰۰۰ نفر از این جمعیت می‌توانستند در رشته و دانشگاه دلخواه خود پذیرفته شوند. این پذیرفته‌‌شدگان هم لزوماً شایستگان نبودند، بلکه آنانی بودند که توانسته بودند خود را با این شیوه‌ی ارزیابی تطبیق دهند و یا با صرف هزینه‌ای چشمگیر در کلاس‌های کنکور شرکت کنند.

یکی از زیان‌های جبران‌ناپذیر کنکور این است که فرایند آموزش را مختل می‌کند. از آنجا که سخن ما درباره‌ی درس زبان و ادبیات فارسی است، نمونه‌ای از این حوزه می‌آوریم و به دیگر درس‌ها کاری نداریم: فرض کنید در کتاب ادبیات فارسی پایه‌ی یازدهم و یا دوازدهم دبیرستان داستانی از شاهنامه‌ی فردوسی آمده است و آموزگار قرار است این داستان را تدریس کند. روش درست آموزش این است که دانش‌آموز در جریان رود خروشان شاهنامه، یعنی سنت ادبی و اجتماعی و فرهنگی پیشااسلامی شاهنامه، قرار بگیرد تا بتواند جایگاه این اثر را در تاریخ ادبی و اجتماعی ایران بشناسد و دگرسانی داستان شاهنامه را با داستان کوتاه یا بلندی که از نویسنده‌ای معاصر می‌خواند بداند. در این راستا، آموزگار باید درباره‌ی منابع شاهنامه، پیشینه‌ی شاهنامه‌سرایی، انواع شاهنامه‌ها، وضعیت اجتماعی و ادبی سه‌چهار سده‌ی آغازین روزگار اسلامی و نیز تأثیرگذاری شاهنامه بر مهم‌ترین آثار نظم و نثر زبان فارسی به کوتاهی توضیح دهد؛ توضیحی که دانش‌آموز را با فضای شاهنامه آشنا کند و بداند که مشتی سخن پراکنده نمی‌خواند. به راستی، اهمیت شاهنامه آنگاه بهتر درک می‌شود که در پیوند با نوشته‌های پیش و پس از خود خوانده شود.

اما چنین چیزی، به‌ویژه در مدرسه‌ها غیر انتفاعی، شدنی نیست. چرا؟ چون دست‌کم باید چهارپنج نشست از کلاس را، آن هم فشرده، به این مسئله پرداخت. کنکور و اهمیت تست‌زنی باعث می‌شود که نه دانش‌آموز با این شیوه‌ی تدریس همدل باشد و نه مدیران مدرسه و نه اولیای دانش‌آموزان. آنان خود را در رقابتی می‌بییند که این شیوه آموزش کمکی به‌شان نمی‌کند. این دانسته‌ها، که بخشی از آن خارج از کتاب درسی است و گرهی از مشکل کنکور نمی‌گشاید، خودبه‌خود وقت‌گیر و بیهوده تلقی می‌شود. درحالی‌که روش درست فهم اثری ادبی و تاریخی همین است. به هر حال، باید بتوان تست بیشتری زد و هدف همین است!

کاستی دیگر این است که در دبیرستان عملاً تمرین نوشتن و درست‌نویسی وجود ندارد. یعنی نیمی از فرایند آموزش زبان و ادبیات فارسی به سود تست‌زنی کنار گذاشته می‌شود. بر استاد است تست‌هایی از کتاب‌های گوناگون ناشران تست‌ساز و تست‌های کنکورهای پیشین را به کلاس ببرد و تست به تست روی تخته بنویسد و راه‌های یافتن گزینه‌ی درست را آموزش دهد! یعنی بر استاد است ادبیات فارسی را نه چونان جریانی درهم‌تنیده و پیوسته، که چونان تست‌هایی پراکنده آموزش دهد.

حتی ممتازترین و نخبه‌ترین دانش‌آموزان هم در پایان تحصیلات متوسطه و پس از گرفتن دیپلم، توان نوشتن ندارند، بلد نیستند بنویسند، چون نوشتن امری آموختنی است و به تمرین نیاز دارد. (این را هم درون کمانک بگویم که بیشینه‌ی آموزگاران دبیرستان‌ها خودشان کم می‌خوانند و می‌نویسند، توان و سواد درست‌نویسی ندارند و آموزگاری برایشان پیشه‌ای است در کنار پیشه‌ی دومشان و بلکه خوارتر از پیشه‌ی دومشان! «ذات نایافته از هستی بخش/ کی تواند که شود هستی‌بخش»!)

این‌ها پیامدهای کنکور و آموزش کنکوری است. در بیرون از مدرسه‌ها هم، یعنی در آموزشگاه‌های کنکور، وضع کم‌وبیش همین است. مهم نیست مدرس کنکور چقدر باسواد است، حتی باسوادترین مدرسان هم باید خود را با پیش‌بایسته‌های کنکور هماهنگ کنند. باید بتوانند در دوره‌ای شش‌ماهه یا نهایتاً یک‌ساله، دانش‌آموز را برای پذیرش در دانشگاه آماده کنند. بماند که همه‌ی آموزگاران هم باسواد نیستند، خیلی‌هاشان اعتمادبه‌نفس بازاری دارند و هرجا که پول باشد آنان هم سر و کله‌شان پیدا می‌شود و راه و چاهش را در کوتاه‌مدت می‌آموزند؛ اگر کنکور نباشد، در چهارراه استانبول و سبزه‌میدان تهران ارز خرید و فروش خواهند کرد.[۱]

پیامدهای منفی

اما اگر بپنداریم که از فردا زبان و ادبیات فارسی از زیر یوغ کنکور آزاد می‌شود و مدرسه‌ها و آموزگاران به تمرین نوشتن و متن‌خوانی و متن‌کاوی خواهند پرداخت، بی‌گمان اشتباه می‌کنیم. آنچه پس از حذف این رشته از کنکور رخ خواهد داد این است که تدریس زبان و ادبیات فارسی در مدرسه‌ها، به‌ویژه مدرسه‌ها غیر انتفاعی، تعطیل خواهد شد و زمان و زنگ‌های این درس را به دروس کنکوری اختصاص خواهند داد. چنان‌که امروزه درس‌های تاریخ و جغرافی و… در دبیرستان‌ها عملاً تدریس نمی‌شوند و دروس کنکوری جایشان را گرفته‌اند. واقعیت این است که با حذف زبان و ادبیات فارسی از کنکور، آموزششان هم از دبیرستان‌ها رخت می‌بندد و باید فاتحه‌ی همین تدریس نیم‌بند را هم خواند. به همین آسانی!

 

وقتی نظامی آموزشی از بیخ و بن بیمار باشد، باید از بیخ و بن درمان شود. آموزش درست و روشمند زبان و ادبیات فارسی در دو پهنه خود را می‌نماید:

الف) متن‌خوانی و متن‌کاوی:

کسی که ادبیات فارسی را درست و بجا خوانده باشد و آموزش بسنده دیده باشد، باید بتواند متن‌های مهم این زبان را کم‌وبیش بخواند و دریابد و با زیروبمشان آشنا باشد. دانش‌آموز در پایان دوازده سال تحصیل باید گزیده‌ی مهم‌ترین متن‌های ادبیات فارسی را خوانده باشد. جز این هرچه باشد ناراستی است و کاستی.

ب) درست‌نویسی:

دانش‌آموزی که درست آموزش دیده باشد، بی‌گمان نوشتن را آموخته است. نوشتار، برخلاف گفتار، در خانواده و جامعه‌ی زبانی آموختنی نیست. نوشتار را باید در مدرسه آموخت.

برای رسیدن به این دو هدف، آموزگارانی باید که نوشتن بدانند و به خواندن خو کرده باشند. با این آموزگاران و این نظام آموزشی رسیدن به این دو هدف، دو هدف خردپذیر و ساده، شدنی نیست. وضعیت فارسی‌آموزی در دهه‌های اخیر نشان می‌دهد که نظام آموزش و پرورش، چه در مدرسه‌ها و چه در آموزشگاه‌های کنکور، نظامی شکست‌خورده و پادرهواست.

 

پانوشت

۱. آموزگاری که تاریخ ادبیات فارسی را با سرواژه‌سازی و کدگذاری (آنچه در تست‌زنی یاری‌دهنده است) آموزش می‌دهد شاید در تست‌زنی موفق باشد و نام و آوازه‌ای و درآمدی به دست آورد، اما به کسی ادبیات فارسی نخواهد آموخت. دانش‌آموز پس از برگزاری آزمون کنکور همه‌ی آن آموخته‌ها را فراموش  می‌کند.

ادبیات همان سنت ادبی است؛ هیچ اثر ادبی جداگانه نیست که بتوان جدای از آثار پیش و پس از خودش آن را به کسی آموزش داد.


آگاهی: برای پیوند با ما می‌توانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از به‌روزرسانیهای تارنما می‌توانید هموندِ رویدادنامه پارسی‌انجمن شوید و نیز می‌توانید به تاربرگِ ما در فیس‌بوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.

جستارهای وابسته

  • نگاهی گذرا به آیین‌ها، مناسبت‌ها و نمادهای واگرای این چهار دههنگاهی گذرا به آیین‌ها، مناسبت‌ها و نمادهای واگرای این چهار دهه عباس سلیمی آنگیل: پس از انقلاب ۵۷، آیین‌ها و مناسبت‌ها و پوشش‌ها و نمادهایی در ایران ساخته و پرداخته شد که آشکارا واگرا و قوم‌وقبیله‌محورند. از آنجا که همه‌ی این‌ها سویه‌ی نمادین دارند و در دل خود خواستی سیاسی را نمایندگی می‌کنند، می‌توان با نگاهی روادارانه و آسان‌گیرانه همه‌شان را زیر واژه‌ی «نمادهای واگرا» جای داد. چنان‌که خواهیم دید، […]
  • چند واژه و عبارت در گویش مردم دایکندیچند واژه و عبارت در گویش مردم دایکندی عباس سلیمی آنگیل: گاهی در گویش‌های گوناگون زبان فارسی واژه‌ها و عبارت‌هایی یافت می‌شود که شنیدن و شناختنشان خوشایند ذوق‌های سخن‌سنج است. افزون بر این، یعنی افزون بر نگاه زیبایی‌شناختی، جور دیگر هم می‌توان به این واژه‌ها و عبارت‌ها نگریست: می‌توان به جای برخی از وام‌واژه‌ها ازشان بهره برد؛ در پژوهش‌های ادبی و زبانی هم راهگشایند. […]
  • دگرگونی‌های تازه در زبان فارسیدگرگونی‌های تازه در زبان فارسی عباس سلیمی آنگیل: در نوروز امسال زمان دست داد تا چند روزی کنار خانواده باشم. در چنین روزهایی، چنان‌که افتد و دانی، بازی با ورق (حکم و چاربرگ و ...) یکی از سرگرمی‌های خانواده‌های ایرانی است. بهار بود و هوا دل‌پذیر، ما هم نشستیم و چند دستی بازی کردیم. در یکی از دست‌های نفس‌گیر، خواهرزاده‌ی نوجوانم با شادی گفت: «پنج را سر کن. پنج دل را سر […]
  • دژ استوار شلخته‌نویسیدژ استوار شلخته‌نویسی عباس سلیمی آنگیل: وبگاه ورزش سه از پربیننده‌ترین پایگاه‌های خبری ایران است و بیشتر مخاطبانش هم جوانان و نوجوانان‌اند. این رسانه، با این‌همه نام و آوازه، نه ویراستاری دارد و نه خبرنویسانش به چیزی که می‌نویسند اهمیت می‌دهند. درست آن است که بگوییم بیشتر خبرنگاران و یادداشت‌نویسان و دست‌اندرکاران وبگاه ورزش سه الگوهای شلخته‌نویسی هستند، اما […]
  • نگاهی گذرا به چند شعر میهنی از شاعری تاجیکستانینگاهی گذرا به چند شعر میهنی از شاعری تاجیکستانی عباس سلیمی آنگیل: پس از فروپاشی شوروی، پیوندهای مردمان ایرانشهر استوارتر شد و در دهه‌های اخیر سرایندگان بسیاری در ایران و افغانستان و تاجیکستان در استوارتر کردن هر چه بیشتر این پیوندها قلم زده‌اند. باشد که اندیشه‌ی ایرانشهری پادزهر ایدئولوژی‌های نژادپرستانه و قوم‌گرایانه […]
  • دمیدن شیپور از سر گشاد: آیا ایرانیان نژادپرست‌اند؟دمیدن شیپور از سر گشاد: آیا ایرانیان نژادپرست‌اند؟ عباس سلیمی آنگیل: درست آن است که بگوییم با توجه به رویدادهای جهانی در چند سده‌ی اخیر، واژگانی چون «روسیاه» و «سیاه‌سوخته» و... مایه‌ی رنجش سیاه‌پوستان می‌شود و چه بهتر که به کار نروند، نه اینکه شکل‌گیری این واژه‌ها و دشنام‌ها را نتیجه‌ی نژادپرست بودن گویندگانش دانست، و آنگاه فاشیسم و نازیسم و صنعت برده‌داری آمریکا را با واژه‌ی «روسیاه» […]

1 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. با سپاس از نِویسنده ی‌ه گرامی برا ی‌ه واکاو ی‌ه آسیبها ی‌ه زبان ه پارسی.
    «… که این شیوه آموزش کمکی به‌شان نمی کند.». من در خوانش ه “به‌شان” دچار ه سردرگمی شدم.
    آیا فردید ه نِویسنده “به ایشان” بوده است، و باید خواند “be-ŝân”، یا “به اشان” بوده، و باید خوانده شود “be h-eŝân”؟
    در هر دو روی داریم: “به” (پیوندواژه) + ایشان/اشان (ضمیر ه سوم تَن ه بیشال).
    پس، برا ی‌ه خوانش ه آسان‌تر، بهتر است جدا نِوشته شوند (به-شان/به ه-ِ‌شان)، زیرا، در اینجا، با دو واژه ی‌ه جداگانه سروکار داریم، که هر کدام یک گفتار ه دستوری را نماینده‌گی می کنند.

دیدگاهی بنویسید.


*