پرسش از محمود رائینی: با درود بسیار؛ شادمان شدم که نامآورانی در گستره پژوهشهای زبان پارسی در این انجمن قلم میزنند. این انجمن باید برای کسانی که هموند میشوند شرایطی فراهم کند تا بتوانند دیدگاههای خود را بنگارند، بنابراین نیاز به رهنمود است. برای یکنواختی و جلوگیری از بهمریختگی واژهگزینی بهتر است واژههای جاافتاده را بپذیریم. برای نمونه به جای ایمیل «رایانامه» همگانی شده است، در حالی که شما پیشنهاد نویی در این درگاه آوردهاید: رایانشانی. پیروز و سرفراز باشید.
—
پارسیانجمن: دوست ارجمند درود. از پرنگریتان سپاسگزاریم. بخش «پرسشوپاسخ» برای چنین گپوگفتهایی ساخته شده است.
«تار» و «رایا» پیشوندهایی برای واژگانِ رایانهای و اِسپاشهای [= فضاهای] اینترنتیاند و برابرنهادهای پارسیانجمن در اینزمینه چنیناند:
رایانشانی: e.mail address
رایانامه: e.mail
تارنشانی یا نشانی تارنما: http://www.parsianjoman.com
تاربرگ: page
تارنما: website
تارنگار: weblog
تارپیوند: link
با سپاس
پرسش: لغت فارسی چیست؟ من «مفاهیم» و «اساتید» را تمام عمرم به کار بردهام و برای من این کلمات فارسیاند، حتی اگر روزی عربی بوده باشند. ریشهی کلمه، اصالت کلمه نیست؛ تنها محل تولد کلمه است. کلمهای که ۱۴۰۰ سال است وارد فارسی شده، از من و ما و شما فارسیتر است. کاش فرهنگستان به جای مبارزهی دیرین با «کلمات عربی»، به مبارزه با عادتپرستی بپردازد و به ما نیز یاد بدهد بپذیریم. با زنجیر خود را به تاروپود تاریخ بستن، اصالت ما نیست، مانع به جلو حرکت کردن ماست. زبان، ماهیتی جدا از قانوننویس آن دارد. زبان پویاست، زنده است، زیباست و متعلق به مردم.
—
پارسیانجمن: دوست گرامی، طبیعت هم زنده، زیبا و پویاست؛ ولی انسان ساختار طبیعت را نیز به فراخور نیازهای خود مهندسی کرده؛ زبان که خود پدیدهای انسانی است. از همین رو یکی از شاخههای مهند [=مهم] زبانشناسی، برنامهریزی زبانی است.
علی پارسا در «بازاندیشی زبان پارسی» در این باره چنین مینویسد:
«جنگل وحشی دانستن زبان (به ویژه زبان علمی) به معنی درک نکردن رشد علمی و صنعتی روزافزون و چشمگیر بشر است. جنگل زبان علمی اتفاقا مصنوعی است. جالب این است این اظهار نظرهای به ظاهر اندیشمندانه فقط در مورد واژگان فارسی صدق میکند و همین اندیشمندان وقتی واژگان بیگانهی «اطاله»، «اعاده»، «اضمحلال» و … (واژگانی که بیشتر مردم معنی آن را نمیدانند) را میشنوند بیآنکه نگران آسیبهای این درخت برای خاک این جنگل باشند میکوشند این درخت مصنوعی را به زور هم که شده در این جنگل خودرو بکارند. زمانی که برخی طلاب و فاضلانِ! گذشته درختان مصنوعی تعارض (conflict)، تناقض (contradiction)، »تنافر» تطبیقی (comparative)، متعالی (transcendental) و .. را در این جنگل بیصاحب میکاشتند روان کسی نمیپریشید؛ ولی امروز که درختان طبیعی «همستیزی»، «پادگویی»، «همگریزی»، «همسنجی»، «ترافرازنده» را میکارند همه جنگلبان شدهاند!»
همچنین زبان پارسی و زبان تازی از نگر ردهشناسی در دو ردهی دیگرسان [=متفاوت] قرار دارند. وامگیری گستردهی واژگانی از زبانی که ساختاری یکسره دیگرسان دارد، پیامدهای ناگواری همچون: تیره شدن واژگان زبان وامگیرنده و آسیب دیدن لایههای زیرینِ زبان چون دستورزبان و سامانهی آوایی دارد.
محمدرضا باطنی در جستار «کلمات تیره و شفاف» در اینباره چنین مینویسد:
«به طور کلی میتوان گفت که هرچه میزان واژههای قرضی در واژگان یک زبان بیشتر باشد، شفافیت واژگان آن زبان کمتر است. تیره شدن واژگان یک زبان دو نتیجهی نامطلوب به دنبال خواهد داشت: از یک سو باعث زنگخوردگی و فرسودگی ابزارهای واژهسازی در زبان میشود و به نوعی تنبلی ذهنی و مقاومت منفی در میان اهل زبان میانجامد که تواماً کار واژهسازی برای مفاهیم و پدیدههای تازه را با دشواری مواجه میکند، و از سوی دیگر کار یادگیری واژگان زبان را چه برای اهل زبان و چه برای خارجیانی که بخواهند آن زبان را بیاموزند مشکلتر میکند.»
داریوش آشوری نیز در کتاب «بازاندیشی زبان پارسی» به فراخی دربارهی پیامدهای ناگوار وامواژههای تازی در زبان پارسی سخن گفته است:
«امروزه هزاران واژهی عربی در حوزهی زبانی ما قرار دارد که به علت عادت کردن به وجودشان متوجه زیانهای حضورشان نیستیم. یکی از دلیلهای رایج در دفاع از آنها این است که اینها «فارسی» شدهاند و بسیاری از آنها را ما به معناهایی به کار میبریم که هیچ عربزبانی نمیفهمد؛ اما کسانی که این دلیلها را میآورند متوجه آسیبهای ساختی این «فارسی شدهها» به زبان پارسی نیستند؛ به ویژه امروز که زبان فارسی نیاز دارد از مایههای زبانی خود واژههای تازه بسازد.»
نکتهی پایانی اینکه، فرهنگستانی کنونی واژگان تازی را خودی میداند و همانگونه که از واژهسازیهایش نیز برمیآید کوششی نیز در راستای پیراسته کردن زبان پارسی از واژگان تازی در دستور کار خود ندارد و از همین رو بسیاری از سرهگرایان با رویکرد زبانی فرهنگستان پادورزند [= مخالفاند].
پرسش: دربارهی واژهی «فرستار» -که پیشنهاد کردهاید- بن ماضی به پسوند «ار» میچسبد و اسم مصدر میسازد: مثل «گفتار» یا صفت فاعلی مثل «خریدار». «فرست» بن مضارع است، نه ماضی.
—
پارسیانجمن: «خریدار» از خرید + ار ساخته نشده است. از خری + تار ساخته شده است. همین گونه، «گفتار»: گف + تار (در مِهاد [=اصل] «گوب» [gaub] ایرانی باستان به گوی و گف تبدیل شده است (در فرآیندهای آوایی /ف/،/ب/،/گ/ و /و/ به هم تبدیل میشوند. مانند چهارپادار = چهاروادار = چاروادار). «فرست» هم همینگونه است؛ یعنی «فرست» مادهی کُنون (ماده مفهومی دیگرسان از بن است) است و پسوند «تار» به مادهی کُنون میچسبد.
بنها در پارسی میانه ساخته شدهاند و در پارسی باستان و اوستایی زمان را از روی مادهسازهایی که به ریشه میچسبیدهاند، میساختهاند. «گوی» ساخت پارسی میانهی این واژه است؛ در صورتی که گفتار ساختی اوستایی دارد. همچنین در بسیاری موردها «ی» در فرایندهای واجی میافتد. هنوز هم در شماری از دستورها بن کنون «گفتن» را «گو» میگیرند و «ی» را میانجی میگیرند؛ چراکه میگوییم «بگو» نه «بگوی». امروز از آنجا که زبان فارسی ترادیسیها [=تغییراتی] کرده، برای آسانسازی گفته میشود: بن گذشته + ار. در صورتی که اگر اینگونه بود ما باید «پرستیدار» داشتیم نه «پرستار.»
پرسش: در یکی از فرستههای تاربرگ «پارسیانجمن» واژهی «پیراوند» را به عنوان فنواژهای در زمینهی زبانشناسی آورده بودید. تا کنون چنین واژهای نشنیدهام. توضیح بیشتری دربارهی آن میدهید؟
—
پارسیانجمن: دکتر ویدا شقاقی در کتاب «مبانی صرف» دربارهی پیراوند چنین نوشتهاند: «وند گسستهی پیرامونی که بخشی از آن به قسمت آغازی کلمه و بخش دیگر به قسمت پایانی همان کلمه متصل میشود، «پیراوند» نام دارد.
برای روشن شدن کارکرد پیراوند مثالی از فارسی ذکر میشود که شباهت به پیراوند دارد، اما به سبب آنکه نمونههای دیگری برای آن نمیتوان یافت آن را پیراوند نمینامند و به ساخت قیاسی موسوم است. در واژهی «نارضایتی» پیشوند «ناـ» و پسوند «ـی» به طور همزمان به پایه متصل شدهاند، اما این قاعده عمومیت ندارد که پیشوند منفیساز «ـ نا» همراه با پسوند «ـی» به کار رود. در حقیقت به قیاس با اسمهایی از قبیل «ناخشنودی، ناپسندی و نامهربانی» که از اتصال پسوند اسمساز «ـی» به صفتهای «ناخشنود، ناپسند و نامهربان» ساخته شدهاند؛ فارسیزبانان به وامواژهی «رضایت» پیشوند «ـ نا» و پسوند «ـی» را وصل کرده و واژهی «نارضایتی» را ساختهاند. در زبان فارسی واژههای «نارضایت» یا «رضایتی» کاربرد ندارند تا بتوان آنها را پایهای فرضی برای برای اتصال پیشوند یا پسوند تلقی کرد.
در زبان آلمانی با افزودن پیراوند (( ge…t به بخش آغازی و پایانی دو واژهی lieb به معنای دوستداشتن و frag به معنای پُرسیدن، صورتهای گذشتهی این دو فعل به شکل geliebt و gefragt ساخته میشوند.»
پرسش: چندیپیش رجب طیب اردوغان گفت: «ترکی قادر به بیان فلسفه نیست!» خیلیها بر او خرده گرفتند از جمله ملیگراها… خوب حق با این مرد بود. ترکی زبان فلسفه نبوده و نیست. فارسی هم همینطور!
با ارادت به استاد ژاله آموزگار (که بنده هم مدتی افتخار شاگردیشان را داشتم) من هیچ از ارتباط اینکه چون زبان پهلوی (مطلقاً منظور پهلوی ساسانی است) توانا برای بیان فلسفه بودهاست، پس زبان فارسی هم امروز قادر است، نمیفهمم.
پهلوی مگر همان فارسی بودهاست؟ اگر همان نیست، آیا وارث بلافصل و مستقیم آن است و اثبات شده؟
اگر چنین باشد خوب زبان لاتین هم قادر به بیان فلسفه بوده ولی زبان رومانیایی که بازمانده آن است قادر نیست!
اگر وارث بلافصل نیست و مرتبط و نزدیک است مثل هلندی و نروژی و سوئدی و آلمانی… خوب آلمانی زبان فلسفه است ولی هلندی و نروژی و سوئدی نبوده و نیستند.
هیچ رابطه مستقیمی بین یک شاخه یک زبان از یک خانواده که در بستر تاریخی و اجتماعی دیگری رشد کرده و بالیده با یک شاخه زبانی دیگر از آن خانواده (حالا چه نزدیک چه دور، چه وارث مستقیم چه نه) که در بستر تاریخی و اجتماعی دیگر رشد کرده نمیبینم…
—
پاسخ: درود دوست گرامی. نخست همسنجی زبان ترکی و زبان پارسی چندان دانشیک نیست، چراکه زبان ترکی بهوارونِ زبان پارسی، تراداد [= سنت] نوشتاری کهنی ندارد و هتا چنانکه میدانید تا پیش از یک سده پیش زبان پارسی در امپراتوری عثمانی یا زبان رسمی و دیوانی یا زبان درسخواندهها و بزرگزادگان آن دیار بهشمار میرفت. دراینباره میتوانید به نوشتار «نفوذ زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی» از محمدامین ریاحی بنگرید.
میتوان گفت که آری. پارسیدری برماندبر [= وارث] سرراست پارسیمیانه [= پهلوی] است. اگرچه در درازای زمان دگرشها و ترادیسیهای [= تغییراتی] بسیار در آواها و واژگان این زبان رخ داده ولی ساختار دستوری پارسیدری بیشوکم همان است که در پارسیمیانه بودهاست. چنانکه در سدههای چهارم و پنجم، کسانی چون پورسینا و ابوریحان بیرونی در نوشتارهای پارسیشان بر پایۀ ساختار و شیوههای واژهسازی زبان پارسیمیانه دست به واژهسازی میزدند. دراینباره به جستار «واژهگزینی در عصر ساسانی و تأثیر آن در فارسیدری» از حسن رضاییباغبیدی بنگرید.
همچنین موضوع را میتوان از این دیدگاه نگریست که ازآنجاییکه زبان پارسی زبانی بسیار کهن است ترادیسیهای بنیادین این زبان در فرآیند گذر از زبانهای ایرانی مادر به اوستایی و فارسیباستان رخ دادهاست و ازهمینرو از پارسیمیانه بهاینسو ترادیسیهای دستوری و ساختاری این زبان چندان چشمگیر نبودهاست.
ترادیسیهای زبان پارسی از پارسی میانه به پارسیدری آنچنان اندک است که ژاله آموزگار در بخشی از گفتوگویی با نام «زبانهای باستانی و ادیان آسمانی» دراینباره چنین میگوید:
«این مسئله به تمدن و فرهنگ کهنِ ما مربوط میشود. من هیچوقت فرهنگ ایرانی را به پیشازاسلام و پسازآن تقسیم نمیکنم. بلکه اعتقادم بر این است که فرهنگ ایرانی تداوم دارد و از دورههای قبل تا به دورههای بعد از ما نیز گسترش مییابد. بهدلیلِ زیربنای بسیارغنیِ فرهنگی، این فرایندی که در آلمان و فرانسه و سایر کشورها در سدههای اخیر طی شده، ما سدهها قبل طی کردهایم. زبانهای دورۀ باستان مانند زبان اوستا صَرفِ هشتحالتی داشتند؛ سپس تحول یافتند. این تحول گامبهگام بودهاست. حتی در آغازِ زبان فارسیمیانه یک صرف دوحالتی وجود دارد که در مراحل بعدی تحول زبان آن را هم از دست میدهیم. در یک نگاه درمییابیم که زبان ما در همان دورانِ آغازِ ادبیات دری کاملاً جا افتادهاست و آن تحولی را که هر زبانی میباید طی کند، گذراندهاست. در همان دوره میانه، سرودههای اوستا، کتابهای پهلوی و مکتوبات مانوی وجود دارد که نمایانگر ادبیاتی بسیارغنی است. پس زبان ما دوران تکامل را پشت سر گذاشته، سایشهایش را گذرانده و صرفونحو زبان به مرحله تکامل و تحولیافتگی رسیدهاست. وقتی فردوسی میگوید: «توانا بود هرکه دانا بود»، این زبانِ امروز ماست جزاینکه «بُوَد» در زبان بعدیِ گفتاری جای خود را به صیغه فعلی دیگری دادهاست. نحو همان «نحو» است و تغییر چندانی در آن ایجاد نشدهاست. وقتی فردوسی شروع به سرودن شاهنامه میکند درواقع نثر فارسی «تحولیافته» است و حالتهای چندگانه مؤنث و مذکر و یا وجه تثنیه را از دست داده و پرورده شدهاست، و دیگر نیازی به پالودهشدن بیشتر نداشتهاست. درنتیجه، وقتی فردوسی شروع به سردون شاهنامه میکند از زبانی استفاده میکند که به حد کمال «پخته» است و اصلاً جایز نیست که بعد از پختگی به مرحلۀ سوختن و نابود شدن راه ببرد.»
همچنین فراموش نکنیم، زبان پارسی از خانوادۀ زبانهای هندواروپاییست و این رده از زبانها بهدلیلِ ساختارشان توانایی بالایی در ساخت واژههای تازه دارند.
پرسش: آیا بهراستی «ادب» فارسی است؟ «نزاکت» از «نازک» گرفته شده است؟ و پسوند «یه» در واژههایی چون نظریه، رویه، زعفرانیه و … آیا پسوندی پارسی است؟
—
پاسخ:
– دیدگاه چیره این است که ریشهی واژهی «ادب»، «دیپی» به معنای نوشتن است که از زبان آرامی وارد زبان پارسی باستان شده است. دبیر، دبیره، دبیرستان، دبستان و… از جداشدههای این واژهاند. از همین رو در لغتنامهی دهخدا واژهی «ادب» واژهای پارسی و معرب به شمار آمدهاست.
– ابولحسن نجفی در کتاب «غلط ننویسیم» در زیر درآیهی «نزاکت» چنین نوشتهاست: «این کلمه در عربی به کار نمیرود و فارسیزبانان در دوران متأخر آن را از روی واژهی نازک فارسی به سیاق مصدر عربی ساختهاند.»
– «یه» پسوندی عربی است. در این باره میتوانید بنگرید به: «فرهنگ پیشوندها و پسوندها» نوشتهی خسرو فرشیدورد.
پرسش از بیژن: آیا واژههای زیر از دیدگاه دستوری درست است:
نشستگاه = مجلس
نشستوند = هموند (عضو) مجلس
سرنشست = فرنشین مجلس
—
پاسخ: این واژهها از نگر دستوری درستاند. اگرچه بر سر کاربرد آنها میان سرهگرایان ناهمداستانیهایی هست.
برای نمونه، شماری از سرهگرایان «نشستگاه» را برای «مجلس» در کل خوب میدانند، ولی کاربرد آن را برای «پارلمان» نمیپسندند؛ چراکه از دیدگاه ایشان «پارلمان» ویژهنام است و باید برابر دیگرسانی داشته باشد.
زندهیاد احمد کسروی «کنکاشگاه» (اگرچه کنکاش نیز گویا واژهای مغولی است) را برای مجلس شورای ملی پیش نهاده بود و همچنین شماری از سرهگرایان «مِهستان» را برابر مجلس سِنا نهادهاند.
پرسش از مجید: کجا data را «داده» ترجمه کنیم و کجا آن را «دادهها»؟
datum که دیسه مفرد data است، امروزه در متون انگلیسی به خصوص در زمینهی انفورماتیک به کار نمیرود و تقریبا در همه حال از data استفاده میکنند.
در انگلیسی گاهی data را به صورت یک mass noun در نظر میگیرند و مثلا میگویند: data is
گاهی هم به صورت جمع آن را درنظر میگیرند و مثلا میگویند: data are و اگر هر دوی “data is” و “data are” را در گوگل جستوجو کنید میبینید که هر دو به کار میروند.
شماری از نویسندگان هم اصلا قاعده خاصی را در نظر نمیگیرند و همیشه برای data فعل مفرد به کار میبرند یا در طرف مقابل نویسندگانی هستند که همیشه برای data فعل جمع به کار میبرند.
تکلیف چیست؟
—
پاسخ: واژه در زبان فارسی با زبان انگلیسی دیگرسان است. در زبان انگلیسی همهی نامواژههای جمع هم با کارواژهی مفرد به کار میروند و هم جمع؛ اما در زبان فارسی هنگامی که بنمایههایی که این دادهها از آن بیرون کشیده شدهاست یکی نیست، میگوییم: «من به واکاوی دادهها پرداختم».
به دیگر سخن، کاربرد دیسهی جمع زمانی سپارش میشود که دادهها همگن نیست، ولی چنانچه داده همگن باشد از دیسهی مفرد آن بهره میبریم. فراموش نشود که اگر دربارهی جنس سخن میگوییم برای نمونه میگوییم: «اسب حیوان نجیبی است»، از دیسهی مفرد بهره میبریم؛ زیرا دربارهی هموندان آن نوع یا گروه یا جنس درست مینماید.
پرسش: آیا بهتر نیست گفتاورد را به معنای «بحث» بگیریم؟
گفت + آورد مثل شهر + آورد که به معنای هماوردی است. گفتاورد یعنی هماوردی بر سر یک موضوع.
—
پاسخ: «گفتاورد» در برابر «نقل قول» واژهای بیشوکم جاافتاده است. این واژه در دانش زبانشناسی واژهای تراپیدا [=شفاف] یا روشن به شمار میآید. به این معنا که معنایش از روی ساخت واژگانی آن دریافته میشود.
گفت + آوردن = گفته کَس دیگری را در میان سخن خود آوردن
که به درستی برابر واژهی «نقل قول» است. در بحث همواره گفتههای دیگران آورده نمیشود و چه بسا شخص بحثکننده تنها از سوی خود و با چمورزیهای [= استدلالهای] خود سخن بگوید.
پرسش از مجید: بن به کاررفته درواژههای آراستن، آرایش، ویرایش، ویراستن و نوشتن چیست و به چه چم؟
—
پاسخ: ریشهی واژگان آراستن، آرایش، ویرایش و ویراستن در زبان اوستایی و پارسی باستان «راد» به معنای مرتبکردن است. ساخت این واژگان این چنین بودهاست:
Aray = (مادهساز کنون) a+ (ریشه) Rad + (پیشوند کارواژهای) a
Pati+ rad+ a = payray= piray
Wi+ rad+ a = wiray
نوشتن: Ni+ pis+ ta
A, pati, wi , ni در واژگان بالا پیشوند کارواژهای هستند. همچنین ta در واژهی نوشتن از کارواژه، زاب میسازد. به آن در انگلیسی participle میگویند. Pis در نوشتن ریشهی ضعیف pais به معنای آراستن است.
برای آگاهی بیشتر به کتاب بررسی ریشهشناختی فعلهای زبان پهلوی از یدلله منصوری و مادههای فعلهای فارسی دری از محسن ابوالقاسمی بنگرید.
پرسش: آیا پسوند «جات» در سبزیجات و میوهجات پارسی است؟
—
پاسخ: «تازیان برخی از واژگان پارسی پایانیافته به «ه» بیانِ حرکت را عربی کرده و سپس به «ات» جمع بستهاند و ایرانیان اینگونه جمعهای معرب را از آنان گرفتهاند و واژگان دیگر، از فارسی و عربی و دیگر را نیز به همان روش به کار بردهاند؛ از این شمارند: انبجات، کارخانجات، دستجات، نوشتجات و میوجات و … . اما بهتر آن است که بگوییم: نوشتهها، دستهها، کارخانهها، میوهها و… .
مردم عادی به قرینهی واژگان بالا، شماری از واژگانی را هم که به «ه» پایان نیافتهاند ولی با واکهی «و» یا «ی» یا «ا» به پایان میرسند با «جات» جمع بستهاند. مانند مرباجات، دواجات، ترشیجات، داروجات، که به جای آنها باید گفت: داروها، ترشیها، مرباها و… ».
برگرفته از: فرشیدورد، خسرو؛ (۱۳۸۶)؛ فرهنگ پیشوندها و پسوندها؛ نشر زوار؛ رویهی ۳۰۰؛ با ویرایش.
پرسش از هرمزان پو: دیگرسانی میان morpheme با phoneme در چیست؟
—
پاسخ:phoneme را «واج» و phone را «آوا» میگویند.
آوا صوتی است که همراه بیرون آمدن هوا از ششها (و گاهی هتا بر اثر درونشد هوا) و برخورد آن با برخی از بخشهای حنجره و دهان و زبان و لبها و بینی -که در فنواژه به آنها «اندامهای گویایی» میگویند- رخ میدهد.
اگر این آواها دگرگونیِ معنایی ایجاد کنند، آن وقت به آنها «واج» میگویند. برای نمونه «غ» و «ق» در فارسی آوا هستند، نه واج؛ چون دگرگونی معنایی ایجاد نمیکنند؛ ولی در عربی واج هستند. «ب» و «پ» واج هستند؛ چراکه در ساختهای «پَر» و «بَر» تمایز معنایی ایجاد میکنند.
«تکواژ» (morpheme) یکانی واژگانی است که به بخشهای دستوری یا معنایی کوچکتری بخش نشود. برای نمونه: «دانش» دو تکواژ دارد: دان+ ش و «کتاب» یک تکواژ.
برای آگاهی بیشتر به کتابهای زبانشناسی بنگرید.
پرسش از جناب احمدیان: خواهشمندم برابر پارسی واژههای زیر را بنویسید: «قسط، قسطبندی، تقسیط، اقساط، تعاونی، صورتجلسه، بااحترام، جمع، جمع کل».
همچنین میخواهم تاجاییکه میشود در گزارشهای رادیویی ورزش بسکتبال واژههای پارسی را به کار گیرم. خواهش میکنم، واژههای جایگزین پیشنهادی خودتان را بفرمایید: «امتیاز، خطا، تخلف، تعویض، جدول ردهبندی، بازیهای عقبافتاده، ضدِ حمله، دفاع».
—
پارسیانجمن: دربارۀ برابرنهادهایی که درخواست کردهاید نخست باید بهکوتاهی شیوۀ کار «پارسیانجمن» را بازنماییم. ما در پارسیانجمن رویکردی دانشیک به سرهگرایی داریم. از ویژگیهای این رویکرد است:
یکم. هر واژه تنها برای یک معنا به کار میرود.
دوم. واژهگزینیها باید خوشهای باشد.
سوم. تازمانیکه برابر درخوری برای یک واژۀ بیگانه نیافتهایم، از همان واژۀ بیگانه بهره میبریم؛ زیرا نمیخواهیم به بهای پارسیگرایی با واژهگزینیهای نادرخور به آشفتگی زبانی درزمینۀ واژهگزینی دامن بزنیم.
چهارم. میان واژگان خوشخیم و بدخیم دیگرسانی میگذاریم.
با این بازنمودها باید گفت هنوز برابرهای درخوری برای شماری از واژگانی که نوشتهاید یافته یا برساخته نشدهاست. امیدواریم با گذر زمان و در آیندهای نزدیک برای همۀ این واژگان برابرهای درخوری بیابیم یا برسازیم؛ بهویژه واژهای مانند «قسط» که جداشدههای بسیاری دارد و واژهای بدخیم است.
بااینهمه، برای «صورتجلسه» میتوان از «دستور نشست» و بهجایِ «بااحترام» میتوان از «باارج» بهره برد.
برای واژۀ «تعویض» به دربارهی واژهی پارسی «آلِش» بنگرید.
برای «دفاع» میتوان از «پدافند» بهره برد و برای «حمله» آشناترین و بهترین واژه در این زمان «تازش» است. برای ضدِ حمله نیز واژۀ «پاتک» به کار میرود، هرچند بیشتر کاربرد نظامی دارد.
همچنین واژۀ «چندینه» پیشنهاد ما برای «جمع» است.
ما واژههای خود را، با همان روشی که برایتان بازنمودیم، در واژهنامهای گرد آوردهایم. خواهشمندیم از آن بهره گیرید و آن را به هماندیشانتان نیز بشناسانید. خواهشمندیم، پیشنهادها و پَرژنهایتان [= نقدهایتان] را نیز دربارۀ واژهنامه برایمان بفرستید.
پارسیانجمن: subjective را صناعی ذهنی، آریانپور درونی، تقیزاده آن را انفسی، بزرگمهر آن را دیریاخته، دریاختگی و درونبودی، فروغی آن را درونذاتی، سیاسی آن را شخصی، مجتبوی آن را اعتباری، منصور آن را فاعلی، رضی آن را درونگرا یا بازیابی درونی، پرهام آن را درونبینی، آشوری آن را سوژه، مصاحب آن را درونخودی، شیرانی آن را امر درون ذاتی و دروننگر برگردان کردهاند. subjective را ادیبسلطانی «درونآختی» و حیدری ملایری «درآختی» برگرداندهاند:
Darâxt “thing drawn in, under” from dar- + âxt. The prefix dar-, from preposition dar “in, into, within; on, upon, above; of, about, concerning;” from Mid.Pers. andar “in, into, within,” → inter-.
The second component âxt, contraction of âxté, p.p. of âxtan, variants âhixtan, âhiz- “to draw (a sword),” âhanjidan “to draw up, pull, extract,” Mid.Pers. âhixtan, âhanjitan “to draw out, pull up, extract,” Av. θanj- “to draw, pull, drive;” Proto-Iranian *θanj-.