سامان حسنی*
واژههای گویشهای روستایی میتوانند جایگزین درخوری برای واژههای بیگانه در زبان پارسی باشند.
این واژهها دو گونهاند: نخست واژههایی هستند که در زندگی روستایی و کشاورزی کاربرد دارند و دیگر واژههایی هستند که در شهرها و در پارسی نوشتاری جایشان را به واژههای بیگانه دادهاند.
برای شناسایی و به کارگیری این واژهها باید بدانیم که واژههای هر زبان به مانند سنگریزههای کف رودخانهاند. هر چه سنگریزهها بیشتر در بستر رودخانه غلتانده شوند بیشتر سابیده میشوند. واژهها هم هرچه بیشتر به کار گرفته شوند واز عمرشان بگذرد کوتاهتر میشوند. مانند واژههای «خشایثی» و«خشپا»ی پارسی باستان که در پارسی نو به دیسههای «شاه» و«شب» درآمدهاند.
همچنانکه سنگریزههای کف رودخانه یکسان سابیده نمیشوند، کوتاه شدن واژهها هم در جاهای گوناگون یکسان نیست. برای نمونه در بسیاری گویشها، واژهها کوتاهتر از پارسی نوشتاری است. مانند «گاو» و «خواب» که شدهاند «گو» و «خو» («گ» و «خ» با صدای زیر هستند). در واژه «ورزو» که به گاو نر گفته میشود از واژه «گاو» تنها «و» به جا مانده است. در نمونههای دیگر، واژههای روستایی دیسههای گذشته خود را بیشتر نگه داشتهاند و بلندترند. مانند «پخشه» که دیسه پهلوی «پشه» است. یا واژه «سرخ ایژه» که دیسه پیشین «سرخک» است. «ایژه» کوتاه شده «ایژک»، نشان کوچکی (علامت تصغیر) است که در فارسی نو به دیسه «ک» کوتاه شده است. در نمونه دیگر، دیسه گذشته پویه (فعل)ها به جا مانده مانند «اشکس» به جای «شکست». ناگفته نماند که به دگردیسی واکها هم باید نگریست. برای نمونه در پارهای از واژهها «ر» به «ل» و «و» به «ی» دگردیسه شده، چنانچه برگ شده «بلگ» و خون شده «خین».
چند نمونه بالا برای این بود که هنگام گردآوری و بررسی واژههای روستایی دریابیم که کدام واژه را در زبان نوشتاری پارسی داریم و کدامیک را نداریم و میتوان آن را به کار گرفت.
در گذشته فرهنگهای چندی در باره واژههای محلی نوشته شده که میتوانند سودمند باشند. خوشبختانه امروزهم بیشتر روستاها دارای تارنگار [وبلاگ] هستند و بسیاری از آنها به گردآوری واژههای محلی پرداختهاند که میتوانند گنجینههای باارزشی برای جایگزینی واژههای بیگانه باشند. در زیر به چند نمونه از این واژها که در روستاهای مرکزی ایران روایی دارند، اشاره میکنم. چنانکه میبینیم بسیاری از آنها بازمانده زبان پهلوی و شاید زبانهای باستانی باشند.
پسین = عصر، غروب
پراسه = لایه نازک
پشک = قرعه
پشکه = عطسه
پوش («پ» با صدای زیر) = خاک نرم، زمین نرم
پرگن = پاشیدن خاکستر بر روی برف در پایان زمستان برای زودتر آب شدن برفها
پنگ = انباشته شدن آب در پشت یک مانع در مسیر خود
جموماشکنی = آغاز هر کار بدنی باید آرامآرام و کوتاهمدت باشد تا بدن آمادگی لازم را بیابد و آسیب نبیند. به این کار جموماشکنی میگویند. جموم کسی است که آمادگی لازم برای کار بدنی ندارد و باید آرامآرام آغاز کند. اشکنی از دیسه پیشین «شکستن» گرفته شده است.
چگار = سقف
چغیدن = شکستن چیزی در اثر سرما
کرپ = به مرغی گویند که روی تخم خوابیده باشد
کرپه= اگر در هنگام بهار درختان دیرتر از هنگام گل دهند، گویند سال کرپه است (پاد واژه هراشت)
گر = آتش؛ گر گرفتن= آتش گرفتن
گوترگه = پلی برای گذر آب از روی یک دره یا جوی آب دیگر
نسار= پُرسایهترین جهت دیوار، تپه ، کوه و … سوی جنوب
هراشت= اگر در هنگام بهار درختان زودتر از هنگام گل دهند میگویند سال هراشت است (پاد واژه کرپه)
وریس = بلند شو، پاشو
ویس = به ایست
* مردمشناس، دبیر پیشین ادبیات و علوم انسانی
با درود فروان .خیلی جالب.در روستا ها بختیاری خوزستان واژهها خین ، اشکست،وریس ،ورزا (گاو نر برای شخم زدن ) پشخه ،پشغه هنیز (هنوز ) بکار برده می شود .امید وارم که در این راه آکنده از فراز و نشیب پیروز شوید .
با سپاس فراوان از اقا سامان عزیز امیدوارم مردم ایران دوست ما بیشتر به اصل و ریشه زبان فارسی توجه داشته باشند.تعدادی از این واژه درشهرستان ما هم که یکی ازشهرهای استان مرکزی است کاربرد دارد.پیروز وسرفراز باشید.
درود بر شما . گویش دشتستانی در شهرستان دشتستان در استان بوشهر در کناره شاخاب همیشه پارس دارای واژه هایی از این دست می باشد . در گویش دشتستانی هم به عصر، پسین – به پشه ، پخچه – خون ، خین – بایست، ویسک یا ویس – شکست ، اشکس – پاشو ، وری _ برگ، بلگ _ خواب ، خو – گاو ، گا و همچنین گو می گویند . به اندام های گوناگون درخت خرما که به آن مخ می گویند نام هایی با حروف گ و پ دیده می شود. مانند پنگ (خوشه خرما)- پنگاش (خوشه خشک شده خرما) پنگول(خوشه کوچک خرما)- گرد(شاخه درخت خرما)- تاپول (قسمت انتهایی خشک شاخه درخت خرما) – تنگ (تنه درخت خرما)- پازرد (بخش انتهایی شاخه درخت خرما) – پهک (میوه کال و سبز رنگ خرما)- پیش (برگچه های درخت خرما) – خارپیش (برگچه های خارمانند درخت خرما). برخی افعال نیز در گویش دشتستانی کاربرد دارد که شاید فقط در این گویش دیده شود مانند : تنگسن (پریدن )- ورچردن (بالارفتن از درخت و یا دیوار)- چلقسن (له شدن) – واویدن (شدن) فرکردن (پرواز کردن)- رمبسن ( فرو ریختن ساختمان و یا هر سازه ای ) – پشک دادن (افشاندن مانند دانه پاشی) – مر کردن (جمع کردن) – دوسن (دویدن ) – اولپه واویدن (بخارپز شدن ) – برشندن ( سرخ کردن ) و……
اکثر این واژها در گویش لرهای بختیاری هم موجود است البته موسیقی کاملن شبیه به بختیاری هم دارید
با درود فراوان
و سپاس از هم میهنانی که دیدگاهشان را درباره “گویش های روستایی” نوشته اند. بایدبگویم که دامنه کابرد شماری از واژه ها بسیار گسترده است.چنانچه واژه نسار تا کرمان هم کاربرد دارد. ودامنه واژه پسین که واژه ای است پهلوی بسیار گسترده تر ازآن است.
پیشنهاد میکنم هم میهنان گرامی در هرکجای ایران که هستند به گردآوری واژه های محلی بپردازند.باشد که روزی به کار آیند.
تمام این واژگان در گویش بختیاری هست. اما یک واژه ای نظرمو جلب کرد واژ غ در واژه چغیدن! ق و غ واژهای پارسی نیستند واژ مغولی یا همین ترکی است.
—
«ق» و«غ» واتهای (حروفِ) پارسیاند.
پارسیانجمن