پرسش: چندیپیش رجب طیب اردوغان گفت: «ترکی قادر به بیان فلسفه نیست!» خیلیها بر او خرده گرفتند از جمله ملیگراها… خوب حق با این مرد بود. ترکی زبان فلسفه نبوده و نیست. فارسی هم همینطور!
با ارادت به استاد ژاله آموزگار (که بنده هم مدتی افتخار شاگردیشان را داشتم) من هیچ از ارتباط اینکه چون زبان پهلوی (مطلقاً منظور پهلوی ساسانی است) توانا برای بیان فلسفه بودهاست، پس زبان فارسی هم امروز قادر است، نمیفهمم.
پهلوی مگر همان فارسی بودهاست؟ اگر همان نیست، آیا وارث بلافصل و مستقیم آن است و اثبات شده؟
اگر چنین باشد خوب زبان لاتین هم قادر به بیان فلسفه بوده ولی زبان رومانیایی که بازمانده آن است قادر نیست!
اگر وارث بلافصل نیست و مرتبط و نزدیک است مثل هلندی و نروژی و سوئدی و آلمانی… خوب آلمانی زبان فلسفه است ولی هلندی و نروژی و سوئدی نبوده و نیستند.
هیچ رابطه مستقیمی بین یک شاخه یک زبان از یک خانواده که در بستر تاریخی و اجتماعی دیگری رشد کرده و بالیده با یک شاخه زبانی دیگر از آن خانواده (حالا چه نزدیک چه دور، چه وارث مستقیم چه نه) که در بستر تاریخی و اجتماعی دیگر رشد کرده نمیبینم…
—
پاسخ: درود دوست گرامی. نخست همسنجی زبان ترکی و زبان پارسی چندان دانشیک نیست، چراکه زبان ترکی بهوارونِ زبان پارسی، تراداد [= سنت] نوشتاری کهنی ندارد و هتا چنانکه میدانید تا پیش از یک سده پیش زبان پارسی در امپراتوری عثمانی یا زبان رسمی و دیوانی یا زبان درسخواندهها و بزرگزادگان آن دیار بهشمار میرفت. دراینباره میتوانید به نوشتار «نفوذ زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی» از محمدامین ریاحی بنگرید.
میتوان گفت که آری. پارسیدری برماندبر [= وارث] سرراست پارسیمیانه [= پهلوی] است. اگرچه در درازای زمان دگرشها و ترادیسیهای [= تغییراتی] بسیار در آواها و واژگان این زبان رخ داده ولی ساختار دستوری پارسیدری بیشوکم همان است که در پارسیمیانه بودهاست. چنانکه در سدههای چهارم و پنجم، کسانی چون پورسینا و ابوریحان بیرونی در نوشتارهای پارسیشان بر پایۀ ساختار و شیوههای واژهسازی زبان پارسیمیانه دست به واژهسازی میزدند. دراینباره به جستار «واژهگزینی در عصر ساسانی و تأثیر آن در فارسیدری» از حسن رضاییباغبیدی بنگرید.
همچنین موضوع را میتوان از این دیدگاه نگریست که ازآنجاییکه زبان پارسی زبانی بسیار کهن است ترادیسیهای بنیادین این زبان در فرآیند گذر از زبانهای ایرانی مادر به اوستایی و فارسیباستان رخ دادهاست و ازهمینرو از پارسیمیانه بهاینسو ترادیسیهای دستوری و ساختاری این زبان چندان چشمگیر نبودهاست.
ترادیسیهای زبان پارسی از پارسی میانه به پارسیدری آنچنان اندک است که ژاله آموزگار در بخشی از گفتوگویی با نام «زبانهای باستانی و ادیان آسمانی» دراینباره چنین میگوید:
«این مسئله به تمدن و فرهنگ کهنِ ما مربوط میشود. من هیچوقت فرهنگ ایرانی را به پیشازاسلام و پسازآن تقسیم نمیکنم. بلکه اعتقادم بر این است که فرهنگ ایرانی تداوم دارد و از دورههای قبل تا به دورههای بعد از ما نیز گسترش مییابد. بهدلیلِ زیربنای بسیارغنیِ فرهنگی، این فرایندی که در آلمان و فرانسه و سایر کشورها در سدههای اخیر طی شده، ما سدهها قبل طی کردهایم. زبانهای دورۀ باستان مانند زبان اوستا صَرفِ هشتحالتی داشتند؛ سپس تحول یافتند. این تحول گامبهگام بودهاست. حتی در آغازِ زبان فارسیمیانه یک صرف دوحالتی وجود دارد که در مراحل بعدی تحول زبان آن را هم از دست میدهیم. در یک نگاه درمییابیم که زبان ما در همان دورانِ آغازِ ادبیات دری کاملاً جا افتادهاست و آن تحولی را که هر زبانی میباید طی کند، گذراندهاست. در همان دوره میانه، سرودههای اوستا، کتابهای پهلوی و مکتوبات مانوی وجود دارد که نمایانگر ادبیاتی بسیارغنی است. پس زبان ما دوران تکامل را پشت سر گذاشته، سایشهایش را گذرانده و صرفونحو زبان به مرحله تکامل و تحولیافتگی رسیدهاست. وقتی فردوسی میگوید: «توانا بود هرکه دانا بود»، این زبانِ امروز ماست جزاینکه «بُوَد» در زبان بعدیِ گفتاری جای خود را به صیغه فعلی دیگری دادهاست. نحو همان «نحو» است و تغییر چندانی در آن ایجاد نشدهاست. وقتی فردوسی شروع به سرودن شاهنامه میکند درواقع نثر فارسی «تحولیافته» است و حالتهای چندگانه مؤنث و مذکر و یا وجه تثنیه را از دست داده و پرورده شدهاست، و دیگر نیازی به پالودهشدن بیشتر نداشتهاست. درنتیجه، وقتی فردوسی شروع به سردون شاهنامه میکند از زبانی استفاده میکند که به حد کمال «پخته» است و اصلاً جایز نیست که بعد از پختگی به مرحلۀ سوختن و نابود شدن راه ببرد.»
همچنین فراموش نکنیم، زبان پارسی از خانوادۀ زبانهای هندواروپاییست و این رده از زبانها بهدلیلِ ساختارشان توانایی بالایی در ساخت واژههای تازه دارند.
با درود فراوان پرسشی دارم
بن به کار رفته در واژههای آراستن , آرایش, ویرایش, ویراستن و نوشتن چیست و به چه چم
—
ریشهی واژگان آراستن، آرایش، ویرایش و ویراستن در زبان اوستایی و پارسی باستان «راد» به معنای مرتبکردن است. ساخت این واژگان این چنین بودهاست:
Aray = (مادهساز کنون) a+ (ریشه) Rad + (پیشوند کارواژهای) a
Pati+ rad+ a = payray= piray
Wi+ rad+ a = wiray
نوشتن: Ni+ pis+ ta
A, pati, wi , ni در واژگان بالا پیشوند کارواژهای هستند. همچنین ta در واژهی نوشتن از کارواژه، زاب میسازد. به آن در انگلیسی participle میگویند. Pis در نوشتن ریشهی ضعیف pais به معنای آراستن است.
برای آگاهی بیشتر به کتاب بررسی ریشهشناختی فعلهای زبان پهلوی از یدلله منصوری و مادههای فعلهای فارسی دری از محسن ابوالقاسمی بنگرید.
پارسیانجمن