شهربراز
پس از تازش ویرانگر مغولان به ایران، بسیاری از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی فروپاشید و دانشوران و باسوادان و اهل دانش و فضل یا کشته شدند یا به آوارگی رفتند و در ناکجاآبادها درگذشتند. پس از فرونشستن گردوخاک و فروکشکردن خوی وحشیانه مغولان، قلم در کف مشتی منشی بیکفایت و فضلفروش افتاد که برای نشاندادن سطح سواد خود به جای نگارش به زبان پارسی آن دوران، شروع کردند به واردکردن واژههای عجیب و غریب و کمیاب زبان تازی که حتا شاید در خود زبان عربان نیز چندان کاربرد نداشت. این منشیان حتا واژههای رایج عربیتبار را نیز با واژهها و ترکیبهای گمنامتر عربی جایگزین کردند. این منشیان (به ویژه از دوران صفویان به بعد) صرف و نحو زبان عربی را نیز بر پارسی تحمیل کردند و واژههای پارسی را نیز با دستور زبان عربی صرف میکردند. برای نمونه از واژهی «مُهر» پارسی صفت «ممهور»(!) یعنی مهر شده و از «کلاه» پارسی صفت «مُکلا» به معنای کلاهپوش یا کلاهدار را ساختند. یا به جای «کفشگر»، از «کفش» پارسی واژهی «کفاش» را ساختند.
به نظر میرسد در دوران ما نیز بلای مشابهی بر سر زبان پارسی میآید اما این بار به دست مشتی منشی یا نویسندهی بیسواد و غربزده که به خیالشان کاربرد انگلیسی نشانهی فضل و سواد و پیشرفتگی و ارتباط با جهان امروز است و به دنبال این نویسندگان بیمایه، مردم هم به پیروی از الگوهای غلط رفتاری و خودباختگی، به جان زبان پارسی افتادهاند و در این میانه رقابت و چشم هم چشمیای است که بیا و بین! به ویژه در «هیولاشهر» تهران منظرههای زشت و چندشآوری به چشم میخورد که دل را میآزاد.
این روزها در بیشتر مغازهها قیمت کالاها تنها به خط انگلیسی نوشته شده است. این پدیدهی پرشدن عددهای انگلیسی در نماهای شهری و نشستن آنها به جای عددهای پارسی گویا برای همه عادی شده است و دیگر برای کسی مهم نیست که چرا در نشانگرهای زمان چراغ سبز یا قرمز تقریبا در تمام شهر، عددهای پارسی – که برای همه آشنا است از کمسوادان و نوآموزان تا دیگران – باید جایشان را به عددهای انگلیسی بدهند؟ شاید جواب این باشد که این کالاها وارداتیاند، اما از نظر فنی، این صفحهها از ال.یی.دی ساخته شده و برنامهپذیرند و در کشور ما هم استعداد مهندسی و اینگونه کارها کم نیست، چرا شهرداری یا راهنمایی رانندگی به این موضوع توجهی نمیکند؟ یا اگر هم نخواهیم در ایران این کار را بکنیم، وقتی کشوری به بزرگی ایران به فروشندهی خارجی سفارش این کالاها را میدهد، میتواند به خاطر حجم خرید بالا، از فروشنده بخواهد آن را برای ایران سفارشی کند تا چراغها عددهای پارسی را نشان بدهند نه انگلیسی را.
در گذشته، وقتی ایران کالایی را از خارج سفارش میداد مثلا از آ.ا.گ آلمان یا از ماشینسازیهای اروپایی، نام کالاهایی که وارد بازار ایران میشد به خط پارسی هم نوشته میشد، اما اکنون مسئله تنها تولیدکنندگان خارجی نیستند. حتا تولیدکنندگان و سازندگان داخلی نیز این روزها نام کالا و محصول خود را تنها به خط انگلیسی مینویسند! زمانی روی ماشین انگلیسی «هیلمن» به خط پارسی نام آن نوشته میشد، اما این روزها نه تنها دیگر از آن خبرها نیست، بلکه کارخانههای خودروسازی ایرانی هم نام خودروی ساخت داخل را تنها به خط انگلیسی مینویسند؛ یعنی، Samand نه سمند! من نمیدانم حجم صادرات ماست و شیر و دستمال کاغذی ما به خارج از ایران و کشورهای انگلیسیزبان چقدر است که روی این کالاهای تولید داخل، تنها به خط و زبان انگلیسی چیز نوشته میشود. یا فیلمهای ساخت ایران و به زبان پارسی و بدون زیرنویس را در کدام کشورها میبینند که روی دی.وی.دیهایی که در بقالی عباس آقای محله فروخته میشود نام فیلمها به انگلیسی و پارسی نوشته شده و همهی مشخصات فیلم مانند زمان آن و زبان آن و … تنها به خط و زبان انگلیسی نوشته میشود.
مرکز خریدی در نزدیکی «پل تجریش» (یا به اصطلاح امروزی: میدان تجریش!) هست به نام «تندیس» که تابلوی آن به خط پارسی «تندیس سنتر» است! اما جالبتر آن که اعلان حراج تابستانی نه با خط و زبان پارسی بلکه به خط و زبان انگلیسی است و بر شیشهی مغازهها نوشته شده است:
Summer Sale! Up to 50% off!
شاید بگوییم خب شاید به خاطر اینکه در این منطقه گردشگر خارجی زیاد است و این کار برای جلب این مشتریان است. به فرض که گردشگری خارجی به این فروشگاه بیاید بیشتر فروشندگان این فروشگاه توانایی گفتوگو به زبان انگلیسی را ندارند (حتا برخی پارسی را هم به درستی صحبت نمیکنند!) چگونه میخواهند با او ارتباط برقرار کنند؟ با ماشین حساب؟ تازه اگر هم مشتری خارجی دارند و زبان انگلیسی هم فوت آباند، اینجا تهران است و پایتخت ایران و خط و زبان رسمی مردم پارسی است. نخست باید به خط و زبان رسمی باشد و آنگاه برای جلب مشتریان خارجی از خط و زبان انگلیسی استفاده کنند. فکر نکنم در شهرهای پرگردشگری چون پاریس و رُم و برلین هم این اندازه به گردشگران توجه کنند که خط و زبان ملی خودشان را فدای انگلیسی کنند.
این مشکل انگلیسی نوشتن تنها به فروشگاهها محدود نمیشود. بلکه در تبلیغ کالاهای خارجی و داخلی هم دیده میشود. در بیشتر «تختهاعلان»ها یا تابلوهای تبلیغاتی هم نام فیلمهای ایرانی و هم تعریف و تبلیغ کالاها به خط و زبان انگلیسی است.
در زمینهی ساختوساز نیز در برخی جاها به جای تابلوی «به زودی» عبارت انگلیسی Coming Soon! به چشم میخورد.
این انگلیسیپراندن به عنوان نشانهی «سواد» حتا به صداوسیما هم رسیده و برخی از «کارشناسان» در برنامههای تلویزیونی و خانوادگی بی آنکه واقعا نیازی به کاربرد عبارت انگلیسی باشد در سخنان خود عبارتهای ساده را هم به انگلیسی میگویند. حتا برخی مسئولان دولتی هم در تلویزیون از «اوکی» استفاده میکنند. شاید مسخرهترین مورد در برنامهی ورزشی باشد که گرچه عنوان برنامه «شهرآورد» است مجریان همچنان از «دربی» و «داربی» استفاده میکنند و از «هفتاد و یکمین داربی» یاد میکنند. من نمیدانم در 30 سال گذشته که این مسابقهها برگزار میشد چه نامی داشتند؟ آیا از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۸۵ میان تیمهای پرسپولیس و استقلال مسابقه برگزار نمیشد که آن موقع این اصطلاح به کار نمیرفت؟
به نظر من یک علت دیگر این رفتار زننده، کلاسهای زبان انگلیسی است که مانند قارچ سر برآوردهاند و مردم هم از هول هلیم یادگیری انگلیسی، دارند زبان پارسی را هم فراموش میکنند. کودکانی که هنوز زبان پارسی را به خوبی نیاموختهاند و پدرمادرانی دارند که شوق «پیشرفت» فرزندانشان در دلشان مانند آب جوش غلغل میزند، وارد کلاسهایی میشوند که اغلب آموزگارانشان هم تسلط کافی به هر دو زبان پارسی و انگلیسی ندارند و نتیجهی این فراروند، زبان شترگاوپلنگ امروزی میشود. البته برنامههای مبتذل و مجریان بیسواد شبکههای ماهوارهای نیز در میان خیلی تقصیر دارند و این خود داستانی جداگانه است. تنها به نمونهی کوچکی بسنده میکنم. در تلویزیون بی.بی.سی پارسی – که در زمینهی بیبندوباری زبانی به پای دیگران نمیرسد – نام مجموعهای تلویزیونی «ام.آی.فایو» است و نه «ام.آی.پنج».
شاید باید به طور رایگان فرهنگ انگلیسی-پارسی در میان مردم توزیع شود و به آنان گفته شود چیزی هست به نام فرهنگ یا لغتنامه که هرگاه واژه یا عبارتی را در زبان انگلیسی نمیفهمید باید در آن کتاب نگاه کنید و معنای پارسی آن را متوجه شوید. برخی استدلال احمقانهای میکنند که چون ما انگلیسی بلدیم نیازی نیست که آن را ترجمه کنیم و حتا بدتر، باور غلط به «ترجمهناپذیری» واژهها و عبارتهای انگلیسی است. بدین ترتیب زبان انگلیسی حالت «تقدسی» به خود میگیرد و توسل بدان راه نجات است و ترجمهی آن جزو گناهان میشود. برای نمونه در برنامهای تلویزیونی کسی میگفت «ژورنالیست» با «خبرنگار» خیلی فرق دارد و هیچ معادلی نمیتوان برای آن پیدا کرد. برای همین باید خود «ژورنالیست» را به کار برد!
این هم دو بیت از یکی از سرودههای تازه:
گشته تقلید از فرنگی مظهر علم و سواد
عشق ایران شد حماقت، یا تعصب، یا گناه
شد زبان پارسی آلوده و پامال جهل
هم قلم در دست مشتی بیغم و گمکرده راه
یادداشتی تکاندهنده و در عین حال هشداردهنده بود و از این بابت جای قدردانی دارد. اما نکتهای که باعث شگفتی من شد نشانی غلطی است که نویسنده به “عامل” این بیبندوباری زبانی میدهد:
«به نظر میرسد در دوران ما نیز بلای مشابهی بر سر زبان پارسی میآید اما این بار به دست مشتی منشی یا نویسندهی بیسواد و غربزده که به خیالشان کاربرد انگلیسی نشانهی فضل و سواد و پیشرفتگی و ارتباط با جهان امروز است و به دنبال این نویسندگان بیمایه، مردم هم به پیروی از الگوهای غلط رفتاری و خودباختگی، به جان زبان پارسی افتادهاند و در این میانه رقابت و چشم هم چشمیای است که بیا و بین! به ویژه در «هیولاشهر» تهران منظرههای زشت و چندشآوری به چشم میخورد که دل را میآزاد.»
آیا فکر نمیکنید بیمسئولیتی دستگاه اداری و نظام آموزشی کشور در ترویج زبان فارسی عامل اصلی باشد و شما فرع را جای اصل گرفتهاید؟
بسیار سپاسگزارم. آفرین بر شما. کامیابی مسک
سپاس از شما برای این مقاله ی خوب
جانا سخن از زبان ما میگویی…
آه که فراوان نکته هایی که برشمردید دردی بود که دیر زمانی در دل داشتم.
سپاس فراوان و پاینده باشی دوست فرهیخته …
درود بر شما به نکتهی خوبی نماردید(اشاره کردید).ولی خب چه از دست ما مردم ساده برمی اید ما که شمارمان گاه از انگشتان کمتر است و چَمَکی(قدرتی) هم در هَزانه(جامعه)نداریم چه میتوانیم بکینم؟من خودم نزدیک یکسال است اموختن پارسی گویی را اغازیده ام و از زبان پهلوی و برخی گویش های کشور و نوواژگانی که استادان فرهیخته می سازند بهرمندی می کنم ولی هیچکس مرا نَایزانده(تشویق نگرده) که هیچ نکوهیدنم!!!!
شوربختانه باید کسی بر سر کار اید که این فرهنگ پارسی را با زور شمشیر برما بربنهند و جز این راهی دیگر ندارد.
از دید من مردم ایران نخست از داستان (تاریخ) شکوهمند کشورشان جدا مانده و ناآگاه شده اند، و از سویی دیگر در دست و پنجه دشواری های زندگی والَنیگ (اجتماعی) خود نیز شیفته پیشرفت کشورهای بیگانه از ترکیه تا کشورهای ووروبَرشتیگ (اروپایی) شده اند. از یک جا از خود گسسته اند و از یک سوی آرزوی زندگی چون بیگانگان دارند. این کاربار (وظیفه) اندیشمندان و هم میهنان را چندین برابر بیشتر می کند، بویژه که سازمان آشنَوَگ (رادیو) و جام جم (تلویزیون) کشور نیز کمتر به داستان پرشکوه ایران زمین می پردازد و بالندگی ایرانیان را از میان برده است. در این میان گروهی نیز که به کشورهای بیگانه رفته اند و برگشته اند، برای خودنمایی و ارجمند نشان دادن خود از زبان های بیگانه بیشتر بهره می گیرند. دانشگاهیان در زندگی روزانه از واژگان لاتین و مردان و زنان دین باور نیز از واژگان عربی بیشتر بهره می گیرند، که به خودباختگی در اندیشه تا زندگی می انجامد. مردم کوی و برزن نیز یا از نومیدی و ناداری فرهنگ بی فرهنگی را پیش می گیرند و همه چیز را زیرپا می گذارند و روش زندگی خیابانی را می پذیرند، یا این که می کوشند تا اندازه توان خود و بسته به توان اندیشه و باورهایشان، خود را به دانشگاهیان و یا پیشروان دینی نزدیک تر نمایند و گاهی نیز به هر دو گروه. ایران هیچ گاه چنین روزهایی را شاید به خود ندیده باشد که مردمش از ایرانی بودن خود دلتنگ و آزرده شده باشند. از این رو، شایسته است که دانشمندان ایرانخواه در روشن کردن داستان پرشکوه ایران زمین، و فرنودهای راستین پسرفت این سرزمین بیشتر بکوشند و از سویی، پایه های کیش (خط) و زبان پارسی پهلوی را با نوشتن نیبیگ هایی برای آموزش کودکان و بزرگسالان و آشنایی بیشتر آنان با داستان میهن و کیستی خودشان استوار دارند. این راه دمیدن روان رهایی بخش در پیکر خسته مردمان ایران زمین و ایرانشهری است و درست و درست همان چیزی است که بیگانگان و سرسپردگان آنان همواره از آن بیم دارند و داشته اند. اگر ایرانی و ایرانشهری به کیستی خود پی ببرد، درست و نادرست را از همدیگر به خوبی باز خواهد شناخت و با امیدواری و بالندگی برای آبادانی میهن خواهد کوشید. جدایی ها جای خود را به یکپارچگی خواهند داد و ویرانی ها به آبادی ها دگرگون خواهند شد. زبان پارسی پهلوی زبان کهن ایرانشهریان و ایرانیان است و ریسمانی است که ایرانیان را با هم آشنا می سازد و آشتی می دهد و آنان را با نیاکان و داستان میهنشان آشتی می دهد و مردمان سرزمین هایی را که دشمنان ایران زمین از مردمان ایران کنونی گسستند و جدا کردند، دوباره با یکدیگر می پیوندد. این زبان نماد همان ققنوس فرهی ایران کهن است که باید از خاکستر دوباره برخیزد. باید به آموزه فردوسی در آن زمانه چیرگی اعراب یورشگر خوب اندیشید: توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود.