
واژهشناسی: شیر (شاه)
بزرگمهر لقمان: «شیر» به چِمِ «شاه» از -xšaθrya اوستایی به همین چم آید. این واژه در زبانِ بلخی χαρο است.
واژهی شیر، اندر این چم، پیونددار با واژههای پارسیِ پادشاه، شاه، شهر، شهریار، شهریور و … است.
بزرگمهر لقمان: «شیر» به چِمِ «شاه» از -xšaθrya اوستایی به همین چم آید. این واژه در زبانِ بلخی χαρο است.
واژهی شیر، اندر این چم، پیونددار با واژههای پارسیِ پادشاه، شاه، شهر، شهریار، شهریور و … است.
پارسیانجمن: «اساسِ اشتقاقِ فارسی» گردانشِ دو پژوهشِ هرن و هوبشمان دربارهی ریشهشناسیِ زبانِ پارسی است.
بدین کار تنها میتوان چونان پژوهشی آغازین درنگریست، بی آنکه آن را یکسره درست انگاشت؛ چه بیش از یکسدوبیست سال از چاپخش این دو کار میگذرد و دانشِ زبانشناسی در این درازا به پیشرفتهایی چشمگیر دست یافته است، و نیز این دو پژوهش پیش از یافتنِ نوشتههای پارسیِ ترفان نوشته شدهاند.
شهربراز: زبان مادری مولانا جلالالدین محمد بلخی پارسی بود. وی همچنین بر عربی چیره بود و با ترکی و یونانی نیز آشنایی داشت. مولانا دربارهی آشنایی خود با زبان ترکی به روشنی چنین گفته است که نشان میدهد وی نه ترک بوده و نه ترکی میدانسته است: تو ماه تُرکی و من اگرچه ترک نیستم | دانم من این قدر که به ترکی است آب «سو».
به هر روی، در این جستار به بررسی چهار غزل مولانا میپردازم که واژههای یونانی بسیار دارند.
بزرگمهر لقمان: امروزه، بیشتر، زبانِ پارسیِ روزگارِ هخامنشیان را «پارسیِ باستان» و روزگارِ پس از آن تا فروافتادنِ ساسانیان را «پهلوی» نامند، لیک پارسیگویانِ باستان، خود، زبانِ خویش را چنین نمیخواندند.
پارسیانجمن: فردیناند یوستی (Ferdinand Justi) ایرانشناس و زبانشناس آلمانی است که در سال ۱۸۳۷ ترسایی در شهر ماربورگ آلمان زاده شد و در سال ۱۹۰۷ چشم از جهان فروبست. از یوستی کارهایی ارزنده به یادگار مانده که ارزندهترینِ آنها نامنامهی ایرانی (Iranisches Namenbuch) است که به سالِ ۱۸۹۵ چاپخش شده است.
پارسیانجمن: دکتر صادقِ کیا زبانشناس و استادِ زبانهایِ ایرانی و فرنشینِ فرهنگستانِ دوم بود. یکی از نبیگهایِ[=کتبِ] ایشان «فرهنگ» نام دارد که اندر آن واژهیِ «فرهنگ» را از روزگارِ باستان تا به امروز از سویههایی گونهگون پژوهش و بررسی کرده است.
شهربراز: نام دانهی «برنج» از ریشهی سانسکریت «وریهی-ز» (vrihi-s) است که در پارسی کهن به گونهی «بریزی» (brizi) و در پارسی میانه به گونهی «برینج» (brinj) و در پارسی دری/ نو به گونهی «برنج» و در پشتو به گونهی وریزه (vrize) درآمده است. در پارسی دری به ریخت «کُرَنج» و «گُرَنج» هم آمده است.
بزرگمهر لقمان: ددر پارسی به جایِ دیالکتیک بیشتر «جدل» را نهادهاند، لیک زبانِ پارسی خود دستِِ کم دو واژه به همتاییِ جدلِ عربی دارد و نیازی به واژهسازی یا وامگیری در این باره نیست: «ﭘﯿﮑﺎر» (پارسیگ: pehikār) و «ﺳﮕﺎﻟﺶ» (پارسیگ: uskār) که هر یک در جایی درخور تواند به کار رفتن.
پارسیانجمن: «اوستا» کهنترین نوشتهی بر جای مانده از زبانهای ایرانی باستان به شمار میآید که دربردارندهی هزاران واژه در زمینهی آیین و فرهنگ و دانش ایرانیان باستان است. با نگر به آنچه از اوستا بر جای مانده و گزارشها و گواهیهایی که به دست ما رسیده روشن است که این زبان کهن از نگر دانشی نیز در جهان باستان درخور نگرش بوده است. فرجامآهنگ پژوهش زیر آشنایی با ریشهشناسی چند واژهی پزشکی است که در اوستا و زبانهای ایرانی باستان به کار رفتهاند.
کورش جنتی: یکی از برجستهترین کوششهایی که میتواند در زمینه پاسداری و پالایش زبان پارسی انجام پذیرد، جایگزین کردن مصدرهای ساده پارسی به جای مصدرهای همهشته(مرکب) پارسی- عربی است.