ریشه‌های زبانِ کردی

نویسنده: دیوید نیل مکنزی

گزارش و گردانش: بزرگمهرِ لقمان

سرسخنِ گردانشگر

دیوید نیل مکنزی، استادِ نامیِ زبانهای ایرانی، بدین جای، با روشی دانشی، نه تنها بر چند و چونِ زبانهای کردی و جایگاه و پیوندشان با دیگر زبانهای ایرانی پرتو ‌افگنَد که ساخته‌های دروغین درباره‌ی تبار و زبانِ کردان را هم بر‌نماید. گفتارِ او را چنین توان گزین کردن:

۱. مکنزی از رویکردهای کردگرایانه به تاریخ، به ویژه ازآنِ خویش کردنِ مادها، خرده گیرد و نویسد: «رویکردِ کردهای امروزی به تاریخ انگیزه‌ای ساده دارد و آن نیاز به نیاکانی قهرمان است، و گویا چون پادشاهیِ ماد بی کس‌وکار است ایشان پنهان نمی‌دارند که برآن‌اند تا مادها را در این بازی به کار گیرند.» او، همچنین، بر پایه‌ی گواههای زبانی، ریشه‌‌ی مادی داشتنِ کردها را به پرسش گیرد و چند دگرسانیِ بنیادینِ زبانِ مادی با زبانهای کردی را نیز برنماید.

به هر روی، کردها را تبار از مادها نباشد.[۱] ولادیمیر مینورسکی تنها دانشمندی بود که گفت تبارِ کردها تواند به مادها رسد. این دانشور نیز سپس‌تر از این رایِ خود پا پس کشید.

۲. نامِ کرد همچندِ چادرنشین بوده و به آن دسته از ایرانیانی گفته می‌شده است که نه شهرنشین که کوه‌نشین بوده‌اند و پیشه‌شان نیز بیشتر رمه‌داری می‌بوده است. کرد نه نشانگرِ «قوم» بوده، نه زبان، نه سرزمین، که نمایانگرِ شیوه‌ی زیستِ گروهی از ایرانیان می‌بوده است. گواهها هم در نوشته‌های کهن (چونان کارنامه‌ی اردشیرِ بابکان و شاهنامه) و هم در گفته‌های امروز (چونان مردمانِ مازندران و گیلان و تالش و سنگسر و دیگر جاهای ایران که شبان را کرد گویند) بس فراوان‌اند.

۳. چونان که مکنزی هم برنموده است، در دوشَسْتَرِ(غربِ) ایرانِ بزرگ، هر کس را که پارسی‌زبان، عرب‌زبان و ترک‌زبان نیست، کرد نامیده‌اند که این نه با داده‌های تاریخی همخوان است، نه با داده‌های زبانی. با چنین پندارِ پریشی، چه بسا که گر گیلکها یا تالشها یا بلوچها یا دیگر گویشورانِ زبانهای ایرانی نیز در این پهنه جای گرفته بودند، ایشان را هم کرد می‌خواندند، همان گونه که اینک به ناروا لرها، لکها، گورانیها، دیملیها و دیگر گویشورانِ زبانهای ایرانی در دوشسترِ ایرانِ بزرگ را کرد می‌خوانند.

۴. کردی نه یک زبان که دستِ کم سه زبانِ جداگانه است: ۱. کردیِ اباختری(شمالی) یا کُرمانجی که هم ناب‌تر و سره‌تر از دیگر زبانهای کردی است، هم بیشینه‌ی گویشورانِ کردی (= دوسوم) بدان سخن گویند، و هم پیشینه‌ی نوشتاری‌اش که از سده‌ی هفدهم بدین سو است کهن‌تر از دیگر زبانهای کردی است؛ ۲. کردیِ میانی، با دو زیرگروهِ مُکری و سورانی؛ ۳. کردیِ نیمروزی(جنوبی).

گویشورانِ این زبانهای کردی سخنِ یکدیگر را اندرنیابند و نیاز به زبانِ میانجی، چونان پارسی، برایِ گفت‌وگو یا اندریافتِ سخنِ یکدیگر دارند. در این میان، هر یک از این سه زبانِ جداسانِ کردی هم خود دارای دهها گویش باشد.

۵. بر پایه‌ی ویژگیهای زبانی که مکنزی نشان داده است، زبانهای کردی (واژگونه‌ی زبانِ مادی که در دسته‌ی زبانهای ایرانیِ اباخترِ دوشستری(شمالِ غربی) جای دارد) تواند در شاخه‌ی زبانهای ایرانیِ نیمروزِ دوشستری(جنوبِ غربی) جای گیرد -در بنیاد، جایی میانِ پارسی و بلوچی. دیگر این که «زبانِ دیملی» یا زازاکی که ریشه در دیلمان دارد، و نیز «زبانِ گورانی» در شمارِ زبانهای کردی نیستند و این دو زبانِ ایرانی در دسته‌ی اباخترِ دوشستری‌‌ جای دارند‌. همچنین، گویشهای لری، مانندِ بختیاری، چونان که مکنزی نشان دهد، «بدان اندازه به پارسیِ نو مانَنَد که توان با هم در شمار آوردشان».

۶. گواههای زبان‌شناختی نشان از آن دارند که روزگاری (تا چند سده پس از تازشِ تازیان) کردان بیشتر در نیمروزِ ایرانشهر می‌زیسته‌اند که اندک‌اندک روی به اباخترِ ایرانشهر، به سویِ ارمنستان، آورده‌اند.

۷. واپسین سخن هم که باید جدا از پژوهشِ مکنزی پیش نهاد، و بر دروغی که چند دهه‌ است گریبانگیرِ ایران شده پرتوی از دانش افگند، این است که از دریچه‌ی نژادی، ایرانیان را گوناگونیِ «قومی»(ethnic) نیست که آن چه هست گوناگونیِ زبانی است. به دیگر سخن، زبانِ دیگرسان پدیدآورنده‌ی «قومیت»ِ دیگرسان نیست و گوناگونیِ زبانها در ایران نشانگرِ گوناگونیِ «قومی» یا نژادیِ ایرانیان نباشد.[۲] واژه‌هایی چونان «قومِ کرد»، «قومِ لر»، «قومِ ترک»، «قومِ بلوچ»، «قومِ عرب» و قومهای ساختگیِ دیگر برساخته‌‌هایی تازه و بی‌پایه‌اند. آن چه هست کردزبان است و لرزبان و ترک‌زبان و بلوچ‌زبان و عرب‌زبان و پارسی‌زبان و …‌زبان.

همه‌ی گویشورانِ زبانهای گوناگون در ایران (دستِ کم از روزگارِ هخامنشیان، از ۲۶۰۰ سالِ پیش، تا به امروز) نیز «پارسی» را چونان زبانِ میانجی(lingua franca) و انبازینِ(koine) خویش به کار برده‌اند و می‌برند. با از میان رفتنِ دو بنِ دین و شهریاریِ‌ ایرانی در پس از تازش، به جایِ این دو، زبانِ پارسی همه‌ی آنان را زیرِ درفشِ شهرآیینی و فرهنگِ ایران گرد آورده و یکپارچگی‌شان را نگه داشته است، چه زبانِ پارسی همه‌ی آگاهیِ تاریخی و فرهنگی و دانشیِ ایرانیان را ـ چه آنانی که برون از مرزهای ایرانِ کنونی ‌زیند و چه آنانی که در گهوارهْ زبانی دیگر آموزند ـ در خویشتنِ خویش پرورده و درتنیده است، تا آن جای که ناآگاهی از این سرچشمه‌ی خرد و گسستن از این خاستگاهِ دانایی بریدن از کیستی و چیستیِ ایرانی به شمار رَوَد.

از دیگر سو، پارسی چونان پهلوانی یک‌تنه در برابرِ تازشها سینه سپر کرده؛ هر جا که سپر انداخته، چونان آذربایگان، همه‌ی زبانها و گویشهای ایرانی آن بوم نیز به همراهش از میان رفته‌اند و هر جای که مانده، گَشَن‌تنه‌اش سایه‌سارِ دیگر زبانها و گویشهای ایرانی گردیده و واژگونه‌ی دیگر زبانهای چیره در جهان، چون زبانِ فرانسه در فرانسه، با آغوشِ مادرانه‌اش گذاشته است که دیگر زبانها و گویشها در سایه‌ی ایزدی‌اش نه تنها تا به امروز بمانند که ببالند و ادبِ بومیِ خویش را نیز بیافرینند.

پانوشتهای سرسخن

[۱] . برایِ آگاهیِ بیشتر درنگرید به:

Garnik Asatrian, “Prolegomena to the Study of the Kurds”, Iran and the Caucasus, 13, 2009, pp. ۱-۵۸.

پارسیِ این نیز به دست است: گارنیک آساطوریان، کردها و خاستگاهِ آنها: روش‌شناسیِ مطالعاتِ کردی، ترجمه‌ی صنعانِ صدیقی، ویراستار پیمانِ متین، فرهامه، ۱۳۹۷.

[۲] . بیشینه‌ی نزدیک به همه‌ی ایرانیان یک نژاد یا یک «قومیت» یا یک «اتنیک» دارند و آن هم ایرانی است و تنها چند گروه از شهروندانِ ایران را «قومیتـ»ـی دیگر باشد: یهودیان و منداییان از تبارِ سامی، براهوییهای براهویی‌زبان از تبارِ دراویدی، ترکمنانِ ترکمن‌زبان از تبارِ ترکی و هزاره‌ها‌ی پارسی‌زبان از تبارِ مغولی.

ترک‌زبانانِ و عرب‌زبانان در ایران نیز از بومیانِ این سرزمین‌اند، تنها زبانشان دیگر شده است و دیگرسانیِ «قومی» با دیگر ایرانیان ندارند.

همچنین، «آشوری» نامیدنِ گروهی از ترسایانِ(مسیحیانِ) ایرانشهر و آنان را از تبارِ «قومـ»ـی باستانی دانستن نیز برساخته‌ای تازه و دروغین است. چه دانیم ترسایانی که امروزه خود را آشوری دانند، هیچ پیوندی با مردمانِ آشورِ باستان ندارند که بازماندگانِ ترسایانِ نستوریِ شاهنشاهیِ ساسانی‌اند که چون بیشتر در سرزمینِ آشوریانِ باستان می‌زیسته‌اند، باستان‌شناسانِ سده‌ی نوزدهم که در آن پهنه کاوش می‌کردند، این ترسایانِ نستوری را بدین نام خواندند و نستوریان نیز از پایانِ سده‌ی نوزدهم بدین سو، برایِ جداسانی‌شان از کاتولیکها که آنان نیز به همین روال کلدانی خوانده شده بودند، این نام را به خود پذیرفتند و به کار بردند. برایِ آگاهیِ بیشتر در این زمینه درنگرید به: استفان پانوسی، گرایشهای علمی و فرهنگی در ایران از هخامنشیان تا پایانِ صفویه، بلخ، ۱۳۸۳، رویه‌ی ۱۰۲. نیز:

Adam H. Becker, Revival and Awakening: American Evangelical Missionaries in Iran and the Origins of Assyrian Nationalism, University of Chicago Press, 2015.

***

برگرفته از: مزدا تاج‌بخش و بزرگمهرِ لقمان، جُستارنامگ، خردنامگ ۶، چاپِ نخست، شورآفرین، ۱۴۰۲، رویه‌های ۶۷ تا ۱۰۴.

پِ.دِ.فِ این جستار را هم از «این جای» توان بارگرفتن.

جستارهای وابسته

  • نگاهی به «کردها و خاستگاه آنها»، نوشته‌ی گارنیک آساطوریاننگاهی به «کردها و خاستگاه آنها»، نوشته‌ی گارنیک آساطوریان عباس سلیمی آنگیل: تا جایی که نگارنده مطالعات کردشناسی را پی گرفته است، این پژوهش یکی از دقیق‌ترین و روشمندترین پژوهش‌هایی است که درباره‌ی خاستگاه کردها و فرایند شکل‌گیری قوم کرد انجام گرفته […]
  • «جُستارنامگ» چاپ شد«جُستارنامگ» چاپ شد پارسی‌انجمن: «جُستارنامگ» که گردآوردی از جستارهای مزدا تاج‌بخش و بزرگمهرِ لقمان است، چاپ شد. جستارنامگ به دو بخش است: زبان‌پژوهی و ایرپژوهی.
  • «دینکردِ چهارم» چاپ شد«دینکردِ چهارم» چاپ شد پارسی‌انجمن: «گزیده‌ای از دینکردِ چهارم» (برگرفته از «آیین‌نامه»‌ی ساسانی، نوشته‌شده به روزگارِ شاهنشاه خسرو انوشیروان) با گردانش و گزارشِ «بزرگمهرِ لقمان» چاپخش شد.
  • گورانی یا هَورامی و کُردیگورانی یا هَورامی و کُردی پارسی‌انجمن: گورانی/ هورامی گونه‌ای کردی نیست که زبانی جداسان، ازآنِ شاخه‌ی دوشَستری‌اَباختری (غربی‌شمالی) زبانهای ایرانی، است که خود چندین گویش دارد. همچنین، گورانی/ هورامی و کردی دارایِ دگرسانیهایی بنیادین در زینه‌های گوناگونِ زبانی‌اند تا آن جای که میانِ گویشورانِ آنها دریافتِ سخنانِ یکدیگر نشدنی […]
  • پراگَنشِ (انتشارِ) چاپِ سومِ «گویاییِ ارستو» و چاپِ پنجمِ «زبانِ پارسیگ»پراگَنشِ (انتشارِ) چاپِ سومِ «گویاییِ ارستو» و چاپِ پنجمِ «زبانِ پارسیگ» پارسی‌انجمن: «گویاییِ ارستو» (چاپِ سوم، ویرایشِ دوم) و «زبانِ پارسیگ» (چاپِ پنجم، ویرایشِ نخست) چاپخش شده و اینک در دسترسِ استادان، پژوهندگان، دانشجویان و دوستدارانِ گویایی و فرزانگی و فرهنگ و زبانهای ایرانی […]
  • «جاماسپی» به چاپِ سوم رسید«جاماسپی» به چاپِ سوم رسید پارسی‌انجمن: «جاماسپی» (گزارشِ پارسیگِ (پهلویِ) یادگارِ جاماسپ/ جاماسپ‌نامه)، یادگاری بازمانده از هزاره‌ها، با گردانش و گزارشِ «بزرگمهر لقمان»، به پارسیِ سره، به چاپِ سوم رسید.

4 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. با بیشتر بخش‌های این نوشته هم‌نگرم. تنها به چشم خود دیده ام که لکی‌زبان هرسین با اردلانی‌زبان مریوان سخن می‌گفتند و یکدیگر را اندرمی‌یافتند. از این رو لکی با کردی میانی می‌بایست بسیار نزدیک باشد. همچنین مغول‌تبار بودن هزاره‌ها زیر پرسش است. شوان‌زانگ، زائر بودایی چینی، در سدهٔ هفتم ترسایی به بامیان ره سپرد و از دیدن مردمانی با چهرۀ چینی در آنجا شگفت زده شد. این گزارش می‌تواند مغول‌تبار بودن هزاره‌ها را سخت به پرسش بگیرد.

  2. فرمودید:
    «چونان که مکنزی هم برنموده است، در دوشَسْتَرِ(غربِ) ایرانِ بزرگ، هر کس را که پارسی‌زبان، عرب‌زبان و ترک‌زبان نیست، کرد نامیده‌اند»
    این سخن دقیق نیست سخن دقیق اینگونه است
    چونان که مکنزی هم برنموده، «در ایرانِ بزرگ، هر عشایری که پارسی‌ است و عرب‌ و ترک‌ نیست، کرد نامند»
    و پارسی در اینجا و پیش از سده بیست بچم ایرانی آریایی (و نه ایرانیانی که ارمن و سامی بودند) است و اینکه میگویند تنها عرب و یونان ایرانیان را پارسی میگفتند یاوه ای بیش نیست چنانکه میدانیم ایرانیان خو نیز خود را پارسی مینامیدند و این درشاهنامه پر پیداست که بیش از هزار بار نام ایران و ایرانیان اورده و هیچ نگفته ایرانی(یکبار انگاه که شاپور بیرون از ایران است و نمیخواهد بگوید من پارسی هستم و میخواهد خود را تنها به ایران منسوب کند که ایرانی یعنی از کشور ایران و ارمن و سامی را هم در بر میگرفت) و پیوسته انان را پارسی و پهلوی خوانده.

    و همچنین آرامیان(سورانیان) و یهود نیز انان را پارسی مینامیدند و هشداریم که اینان خود ایرانشهری بودند و اگاه ترین مردم به ایران بودند و در همه تاریخ یک تن هم نگفت که ای مردم ایرانیان خود را پارسی نمیگویند و تنها ما میگوییم چنانکه مثلا ارمنیان پیوسته میگفتند دیگران ما را ارمن میگویند و ما خودمان را هایک مینامیم. –

    و پیوسته میگفتند هندی و عرب و ترک و پارسی .

    و دیگر انکه این تنها در سده بیست بود که از عثمانی امدگان پارسی/فارسی را فارس گفتند

    در همه تاریخ پارس/فارس نام سرزمین است و نه مردم .نام مردم پارسی است و نه پارس یا فارس.

    و دیگر انکه این سرزمین را، نام به پارسیان بازخوانند و نه چون خوارزم و خراسان که زمیگ خوار و نرمست و هور آیان .

    آری ایرج زادگان(ایرجان/ایرگان) را نام پارسیگ و پهلویگ است و ایران‌شهر/آریان‌شهر/آریاشهر را پارس پهلو و ایران میخواندند
    و همه ایرانیان ایرجی و پارسی اند و این نه بدان چم است که همگان یک رنگ باید و پارسی دری را (که امروز پر از عربی شده و جز نامش چیزی از ان نمانده )بر سر دگر خوبان بکوبیم واین چوپان خوانیم و ان را نیار ،این بدان چم است که
    «زبان خوبان همه جا پهلویست
    چه کرد کرمانج و چه خوب بلوچ
    پهلویانند و مهان جهان
    نشسته در مال و بهنگام کوچ »
    و بدانستن این بر ما بایاست که زبان پارسی را به هر گویش که بود چه پارسی دری(این زبان که با ان مینویسم و میگویم) و چه پارسی بلوچی و کرمانجی و سورانی و پشتون را بداریم و به پاسداشت و پیراست و اراستن ان بکوشیم و این چند پهلوانی زبان بیاموزیم و آنِ خود و زبان میهنی دانیم

    پارسی ازادگان آواره در ایوارگان
    کو رم کردان گیلویه کجا شد کاریان
    نی فریدونی دگر تا گاوسر گیرد به دوش
    نی دگر رخشی ز کابل نی یلی از سیستان
    اسب گرگانی بکام دیگران گردیده نام
    تازیان پهله پرورده نژند ماکیان
    نی برازنده به غرج غور و نی شار پشین
    نی دگر شاخی به اشکاشم نه شیر بامیان
    نی به فرغانه دگر اخشید و نی گیلان به مرو
    نی دگر ترخان بسغد و نی بگرگان فرخان
    نی دگر افشین به اشروسن نه نیرونی بکش
    نی ز ماهویه نشان باشد نه مروشاهگان
    نی دگر باشد فریبرز دلاور پیشرو
    نی دگر گرشاسب گیسوور نه سامی گرزبان
    کو دگر آرش که از رویان گشاید دستبرد
    تیر را زی کاشغر راند نشاند بر نشان
    دیلم اسپاران کجا شد کو سوار زابلی
    کو رم کردان گیلویه کجا شد کاریان
    پارسی ازادگان در خاک خود آواره اند
    کرد کرمانجان گرفتارند در سنجار و وان
    نی بخوارزمست خوارزمی ونی سغدی بسغد
    رخت بسته پهلوی از شهر اذرپادگان
    نی دگر ماکان کاکی نی دگر دشمنزیار
    نی دگر هم میهمنان را مرد پشتین پشتبان
    زهر شد در کام ازادان شکر، از داغ درد
    تا بلوچ سخته دل اواره شد از بهر نان
    تا به کی نامردمان برمردمان فرمانروا
    تابکی گرگان شبان باشند ودزدان پاسبان
    سینه پامیر شد خونین ز داغ روزگار
    دامن الوند از خون جوانان گلستان
    پور گیو و کارنی تا کی زبون اهرمن
    رود سام و رستمی تا کی به بند هفت خان
    خاک ایرانشهریان در دست اهریمن دریغ؟
    تاج و تخت پهلوی پامال دیوان ای فغان
    صد هزارن جانور را پوست از تن درکشند
    تا یکی زانها کند گردون درفش کاویان
    شهر ایران میرسد آنرا که پور ایرج است
    مرده ری سی بستگان باشد نه سی وابستگان
    مرده ریگ از بستگان باشد نه زی وابستگان

  3. فرموده اید

    «گواهها هم در نوشته‌های کهن (چونان کارنامه‌ی اردشیرِ بابکان و شاهنامه) و هم در گفته‌های امروز (چونان مردمانِ مازندران و گیلان و تالش و سنگسر و دیگر جاهای ایران که شبان را کرد گویند)»

    درباره بخش نخست باید گفت نمونه دادن اینچنین بی ارزش کردن گواه و سخن است گویی تنها کارنامه و شاهنامه و یکی دوتا دیگر گواهند نه همه نوشته ها ،. تا پیش از سده بیستم عشایر ایرانی را کردان پارسی میگفتند و شرف الدین بدلیسی نیز بهمین ایین بوده او خود میگوید کردان بسیارند و همه جای ایرانند و من تنها از کردان نیمی از ایران اگاهم و از کردان خراسان و سیستان اگاه نیم

    درباره بخش دوم هم که فرمودید و هم در گفته‌های امروز (چونان مردمانِ مازندران و گیلان و تالش و سنگسر و دیگر جاهای ایران که شبان را کرد گویند)» این سخن نادرست است چوپان چوپان است و کسی کرد را چوپان نمیگوید و مازندران و گیلان و تالش و سنگسر عشایر را کرد میگویند و نه شبان و چوپان را

  4. راستی من زیر این نوشته کامنت گذاشتم و هیچ سخن تندی هم نگفتم و تنها به پاره ای گفته ها خرده گرفته بودم میبینم که ان را نشان نداده اید پیشتر چنین نبود و حتی سخن تند را هم اگر چیزی درست داشت میپذیرفتید
    دریغ است که ان روش را کنار هسته اید
    ناچار شدم دو کامنت از نو بنویسم امیدوارم که این بار بپذیرید و ما را از این سایت خود باز ندارید که براستی اینجا را خانه خود میدانیم

دیدگاهی بنویسید.


*