بحثی درباره‌ی صرف فعل در زبان علمی فارسی

HeydariMalayeri

دکتر محمد حیدری ملایری

بیان مفهومهای علمی و فنی غرب به زبان پارسی همواره با مسائل فراوانی روبرو بوده است. مقاله‌ی حاضر بحثی است درباره‌ی یکی از جنبه‌های این دشواریها.

در اوایل قرن نوزدهم، ایرانیان با فرهنگ و تمدن اروپایی تماس بیشتری یافتند. رفتن برخی از ایرانیان به اروپا برای آموختن علوم و فنون و نیز دعوت از اروپاییان برای تعلیم در ایران، سبب آشنایی هر چه بیشتر ایرانیان با علوم و فنون نوین شد. بویژه، بعد از مشروطه، گرایش بسیار به تالیف و ترجمه‌ی کتابهای علمی و فنی پدید آمد، و علوم نوین به حوزه‌های درسی ایران وارد شدند.

این علوم نوین مفهومهایی داشتند که در زبان فارسی بیسابقه بودند، و طبعاً فارسی می‌بایست آنها را در خود جای دهد. اشکال، تنها در نداشتن اصطلاحهای نو نبود، زیرا در انتقالهای فرهنگی، همیشه هر زبان مفهومهایی را که ندارد به هر ترتیب از چند راه فراهم می‌آورد – مثلا از وام گرفتن اصطلاحهای بیگانه، و نیز ساختن واژه‌های نو در برابر آن مفهومها. اشکال اساسی یکی این بود که زبان دری چندان تجربه‌ای برای درآوردن واژه‌های بیگانه به قاعده‌های دستوری خود نداشته است. دیگر آنکه نثر علمی فارسی در زمان تماس با فرهنگ اروپایی توانایی چندانی نداشت، و به گفته‌ی ملک‌الشعراء بهار نه عربی بود و نه پارسی، و پر بود از روابط بی‌رویه و جمله‌های بی‌سروپای.[۱]

فرهنگستان ایران که در سال ۱۳۱۴ تاسیس شد، بسیاری واژه‌های علمی در رشته‌های پزشکی، جانورشناسی، زمین‌شناسی، طبیعی، گیاهشناسی، فیزیک، و شیمی وضع کرد، که اکثر آنها جایگیر شده‌اند و به کار می‌روند. به عنوان نمونه می‌توان از اصطلاحهای زیر نام برد:
آبفشان، آذرسنج، آذرین، آوند، انگل، بازتاب، بازدانگان، بازدم، بافت‌شناسی، برآیند، برچه، بُردار، بزرگ‌سیاهرگ زیرین، بسامد، بندپاییان، بیگانه‌خوار، پدیداری، پرچم، پیدازا، تاقدیس، تخمک، چگال، دریچه‌ی دولختی، راستا، سرخرگ، کاسبرگ، گشتاور، نهنج، واگرایی، و بسیاری دیگر.

زبان فارسی با شیوه‌ی منظم و منسجم اصطلاح‌شناسی یا ترمینولوژی علمی اروپا روبرو بود که پس از رنسانس و انقلاب صنعتی رفته‌رفته روش‌دارتر و تواناتر شده بود. مؤلفان و مترجمان آن دوره، تعدادی از اصطلاحهای اروپایی، بویژه فرانسوی، را در گفته‌ها و نوشته‌های خود وارد ساختند و نیز از زبان عربی کمک گرفتند – اما در این کارها ضابطه‌ای وجود نداشت؛ بعلاوه عربی نیز با همین اشکالات، منتها از جنبه‌های دیگری روبرو بود. به عنوان نمونه می‌توان از اصطلاحهای زیر که در آن ایام به کار می‌رفته نام برد:
ضغظه، تر؟یب، جرثقیل، بارومطر، تحمیص، قوای معاونه، قوه‌ی اتصالیه، مطلوئید، موازنه المیاه، آلت سباحه، میزان الثقل، ایزومرفیسم، اراضی مرسوبه.

بعدها بر اثر فزونی گرفتن اصطلاحهای غربی و «بی‌تحرکی» واژه‌های عربی در بافت دستوری زبان فارسی، و نیز علاقه به فارسی‌نویس، گرایشی به واژه‌های فارسی پیدا آمد.

فرهنگستان ایران که در سال ۱۳۱۴ تاسیس شد، بسیاری واژه‌های علمی در رشته‌های پزشکی، جانورشناسی، زمین‌شناسی، طبیعی، گیاهشناسی، فیزیک، و شیمی وضع کرد، که اکثر آنها جایگیر شده‌اند و به کار می‌روند. به عنوان نمونه می‌توان از اصطلاحهای زیر نام برد:
آبفشان، آذرسنج، آذرین، آوند، انگل، بازتاب، بازدانگان، بازدم، بافت‌شناسی، برآیند، برچه، بُردار، بزرگ‌سیاهرگ زیرین، بسامد، بندپاییان، بیگانه‌خوار، پدیداری، پرچم، پیدازا، تاقدیس، تخمک، چگال، دریچه‌ی دولختی، راستا، سرخرگ، کاسبرگ، گشتاور، نهنج، واگرایی، و بسیاری دیگر.

از دقت در اصطلاحهای فرهنگستان چنین برمی‌آید که کوششهای آن بیشتر در زمینه‌ی «اصطلاح‌شناسی واژگانی» بوده است، و به یکی از مهمترین جنبه‌های اصطلاح‌شناسی منظم زبانهای اروپایی – یعنی «اصطلاح‌شناسی مورفولوژیک» – چنانکه باید توجه نکرده است.

یکی از خصوصیتهای عمده‌ی اصطلاح‌شناسی علمی زبانهای اروپایی، قدرت «صرف فعلی» (conjugation) آنها در ساختن مشتقهای فراوان از یک مفهوم واحد است. و این از جهتی یکی از جنبه‌های ضعیف زبان فارسی است – یعنی چیزی که در گذشته بر اثر به کار نگرفتن الگوهای زبانی و بعد به علت نبودن درک «صحیحی» از زبان همچون «تابو» خودنمایی کرده است. قدرت تحرک صرف فعلی و شخصیت زبانی ساختها یا الگوهای دستوری، این توانایی را به زبانهای اروپایی داده که مفهومهای فراوان و وابسته به هم را با اصطلاحهای کوتاه بیان دارند.

ولی در زبان فارسی نه تنها بسیاری از مشتقهای فعلی «سماعی» قلمداد شده‌اند، بلکه یک مانع دیگر بر سر راه وجود همه‌ی مشتقهای فعلی دیده می‌شود، و آن فراوانی «همکرد» است که خود نیز همین اشکال یادشده را دارد. در زبان فارسی سه نوع مصدر وجود دارند: ۱) مصدر بسیط، مانند «بریدن»؛ ۲) مصدر مرکب، مانند «تاب خوردن»؛ و ۳) عبارت فعلی، مانند «به کار بردن». بنابر تعریف، مصدری که با اسم یا صفت ترکیب می‌شود و فعل مرکب می‌سازد «همکرد» نامگذاری شده است.

از آنجا که هریک از الگوهای صرفی زبان معنی خاصی را می‌رساند، و در اصطلاح‌شناسی علمی نیز هریک از الگوها می‌تواند دارای شخصیت بامعنایی باشد، امکانات زبان فارسی را برای ترجمه‌ی یک مفهوم فیزیکی می‌آزماییم. این مفهوم پدیده‌ی gravitation یعنی آن خاصیت اجسام مادی است که بر اثر نیروی زاییده‌ی جرم خود، یکدیگر را جذب می‌کنند. این واژه در زبان انگلیسی، اسم مصدر to gravitate است که اصلا از واژه‌ی لاتین gravis به معنی «سنگین» یا «گران» گرفته شده است. چنانکه آشکارا دیده می‌شود، در ذات این اصطلاح مفهوم سنگینی یا گرانی وجود دارد. در فارسی آن را چه می‌توان گفت؟ «جذب کردن»، «جلب کردن»، «کشیدن»، «سنگینی کردن»؟ همه‌ی اینها ناتوان‌اند. می‌توان آن را ترجمه کرد: «نیروی ناشی از جرم وارد کردن به» یا «جذب کردن بر اثر نیروی جرم». در اینکه این عبارتها طولانی و غیرقابل استفاده‌اند شکی نیست. «جذب کردن»، «جلب کردن»، و «سنگینی کردن» به تنهایی نه فقط مفهوم را چنانکه باید نمی‌رسانند، زیرا بسیار کلی و دوپهلو هستند، بلکه چنانکه خواهیم دید، از حیث ساختمان مورفولوژیک نیز کارآیی کمی دارند.

از دقت در اصطلاحهای فرهنگستان چنین برمی‌آید که کوششهای آن بیشتر در زمینه‌ی «اصطلاح‌شناسی واژگانی» بوده است، و به یکی از مهمترین جنبه‌های اصطلاح‌شناسی منظم زبانهای اروپایی – یعنی «اصطلاح‌شناسی مورفولوژیک» – چنانکه باید توجه نکرده است.

اصولا، نکته‌ای که باید همواره در اصطلاح‌شناسی علمی و فنی در نظر گرفته شود این است که اصطلاحها هرچه دقیقتر و منحصر به فردتر انتخاب شوند، زیرا این لازمه‌ی دقت علمی و مناسبترین راه رساندن آن مفهوم است.

آزمون اصطلاح‌شناسی

با توجه به ریشه‌شناسی مصدر، به نظر نویسنده، رساترین معادل برای آن «گرانیدن»، یعنی ساختن مصدر از صفت «گران» است. (البته «گرانیدن» در فرهنگها وجود دارد، ولی نه به این معنای خاص.) جدول زیر نماینده‌ی چند امکان گوناگون زبان فارسی برای ترجمه‌ی اصطلاح یادشده و مشتقهای آن است. ستون یکم از سمت چپ، مهمترین اصطلاحهایی هستند که در فیزیک و رشته‌های وابسته‌ی آن به کار می‌روند، ستون دوم اصطلاحهایی نارسایی است که بیشتر تا چند سال پیش به کار می‌رفته‌اند، ستون سوم متعلق به الگوی اصطلاح‌سازی با استفاده از مصدر مرکب است، و ستون چهارم به الگوی مصدر بسیط تعلق دارد، که امروزه در بیشتر نوشته‌های مربوط به آن به کار می‌رود.

الگوی مصدر بسیط الگوی مصدر مرکب اصطلاحهای قدیم اصطلاح انگلیسی
گرانیدن گران کردن جذب کردن gravitate, to
گرانش گران‌کنش جاذبه gravitation
گرانشی گران‌کنشی جاذبه، جاذبه‌ای gravitational
گراننده گران‌کننده جذب‌کننده gravitating
گرانیده گران‌شده جذب شده gravitated
گرانی گرانی ثقل، سنگینی gravity
گرانیسنجی ثقل‌سنجی، جاذبه‌سنجی gravimetry
گرانیسنج ثقل‌سنج، جاذبه‌سنج gravimeter
گراویتون graviton
گرانی‌ایست gravipause
گرانی‌سپهر، گرانی‌کُره gravisphere

در اینجا باید نکته‌ای را درباره‌ی این جدول توضیح داد. شش اصطلاح اول ستون یکم واژه‌های دارای مورفِمهای وابسته‌اند (bound morphemes) و پنج اصطلاح بعد، به جز graviton از مورفمهای آزاد (free morphemes) تشکیل شده‌اند، که کمابیش به طور مستقل هم به کار می‌روند، و در ضمن می‌توانند مورفمهای وابسته داشته باشند. از اینرو، پنج اصطلاح آخر ستون چهارم می‌توانند در ستون سوم نیز جای گیرند. بحث ما بیشتر درباره‌ی شش اصطلاح اول است، و آوردن بقیه برای معرفی مشتقهای دیگر مفهوم «گرانش» بوده است.

تأکید می‌شود که پایه‌ی ستون چهارم بر این فرض نهاده شده که هر مشتق مصدری معنای خاصی برای خود داشته باشد. چنانکه ملاحظه می‌شود، اصطلاحهای ستون چهارم، که از آن مصدر بسیط‌اند، نسبت به ستون سوم کم‌هجاترند و فردیت بیشتری دارند. البته همکردی که در اینجا به کار فته «کردن» است که دو هجا بیشتر ندارد. اگر همکرد ما مصدر پرهجاتری باشد، اختلاف هجاهای ستونهای سوم و چهارم بیشتر خواهد شد. برای پی بردن به این که مشتقهای مصدر مرکب تا چه اندازه می‌توانند مطول باشند می‌توان مشتقهای «آلودن» را با «آلوده کردن» یا «گرانیدن» را با فرضاً «گران گردانیدن» مقایسه کرد.

نکته‌ای که باید همواره در اصطلاح‌شناسی علمی و فنی در نظر گرفته شود این است که اصطلاحها هرچه دقیقتر و منحصر به فردتر انتخاب شوند، زیرا این لازمه‌ی دقت علمی و مناسبترین راه رساندن آن مفهوم است.

یکی از خصوصیتهای مصدر مرکب در زبان علمی، این است که در اصطلاح مورفولوژیک، ماهیت پیراگویی (periphrastic) دارد – که شاید بتوان آن را به «اطناب ممل» یا به مثل «لقمه را دور سر گرداندن» تشبیه کرد.

زبان، علاوه بر صفتهای دیگرش، یک وسیله‌ی ارتباطی است، و می‌توان قانونهای نظریه‌ی ارتباطات را درباره‌ی آن صادق دانست. در هر سیستم ارتباطی، عامل مزاحمی وجود دارد که در فرستادن و گرفتن پیامها اشکال ایجاد می‌کند، و در فیزیک و مهندسی به آن نوفه(noise) گویند. فراوانی همگرد در زبان علمی، یکی از نوفه‌ها به شمار می‌رود.

اهمیت مصدر بسیط

با توجه به اینها، پس از متوقف شدن کار فرهنگستان پیشین، این اشکالات صرفی توجه بسیاری از کسانی را که دست اندر کار تالیف و ترجمه‌ی علمی بودند جلب کردند، و آنان برای از میان برداشتن دشواریهای ترجمه‌ی روزافزون از زبانهای اروپایی به فارسی به اهمیت الگوی مصدر بسیط پی بردند. بویژه، مفهومهایی را که جنبه‌ی بین‌المللی دارند، چنانکه رسم زبانهای فعال است، مانند جزئی از واژگان زبان فارسی دانستند و مشمول قاعده‌های دستوری آن قرار دادند. برای توضیح بیشتر، به جدول زیر توجه شود. ستون دوم که قبلا به کار می‌رفته و هنوز گاه به کار می‌رود، الگوی بیقاعده‌ای است که آینده‌ی زبان را تهدید می‌کند. ستون سوم که بر مبنای صرف فعلی زبان فارسی ساخته شده، اکنون تا اندازه‌ی نسبتاً زیادی جای خود را در نوشته‌های علمی فارسی باز کرده است.

الگوی مصدر بسیط الگوی قدیمتر اصطلاح
یونیدن یونیزه کردن ionize
یونش یونیزاسیون ionization
یونی یونی ionic
یوننده یونیزان، یونیزه کننده ionizing
یونگر یونیزان، یونیزه کننده ionizer
یونش‌پذیر قابل یونیزه، یونیزابل ionizable
یونیده یونیزه ionized

چنانکه از ستون دوم برمی‌آید، مصدر مرکب در اینجا نیز راه حل بسنده‌ای به دست نمی‌دهد.

تعدادی از مصدرهای بسیطی که در سالهای گذشته در زبان علمی و فنی فارسی ساخته شده‌اند و هر یک معنای خاصی دارد، اینها هستند:
آبیدن، اکسیدن، نبضیدن، سختیدن، آشکاریدن، پسابیدن، حسابیدن، قطبیدن، جفتیدن، هالوژنیدن، دگرآهنگیدن، فهرستیدن، همنواییدن، یونیدن، برقیدن، فلسفیدن، صافیدن، ولکانیدن، تنکیدن، پژواکیدن، بازآواییدن، کوآنتومیدن.

مصدرسازی از اسم از خصوصیتهای ذاتی زبان فارسی است. چنانکه اهل تحقیق معتقدند، فارسی دری دنباله‌ی پهلوی یا فارسی میانه است. زبان پهلوی توانایی صرفی بسیاری داشته، و در آن از اسم و صفت و قید و ضمیر مصدر بسیط می‌ساخته‌اند. البته، فعل مرکب و عبارتهای فعلی در زبان پهلوی وجود داشته، و همچنانکه درباره‌ی زبان فارسی دری نیز صادق است، یکی از امکانات این زبان بوده‌اند؛ ولی تعدادشان با فعلهای بسیط مقایسه‌پذیر نیست.

همچنین، تعدادی از مصدرهای مهجور دوباره به کار گرفته شده‌اند. از جمله می‌توان مصدرهای زیر را نام برد:
تاشیدن، دیسیدن، تنجیدن، دوسیدن، تباهیدن، نهشتن، ویراستن، گشنیدن، اوژنیدن، پراشیدن، رمبیدن، آمودن، هلیدن، خلیدن، شیویدن، نویدن.

بعلاوه، تعدادی اسم مصدر نیز به طور مستقل ساخته شده است:
جرقش، ئیدروژنش، وارونش، درستش، واشیشش، فرمانش، نوردش، پاستوریزش، فرزانش.

البته ممکن است نزد برخی کسان ساختن مصدر denominative یا به زبان غیرعلمی مصدر «جعلی» از ریشه‌ی اسم یا صفت تابو باشد. بعضی نیز آن را نمی‌پسندند و با کار تفننی طرزی افشار، شاعر دوره‌ی صفوی، یکی شمارند. آری، نقض روش علمی و چشم بستن بر واقعیتهای چون آفتاب، بر مبنای پیشداوریها، در زبان نیز مانند هرجای دیگر دور از وسعت نظر و آزادمنشی و واقع‌بینی است. از سوی دیگر، به گفته‌ی عین‌القضات همدانی (حدود ۵۲۵-۴۹۲ ه.ق): «پس هر قومی در عالم، بوضع اسامیی چند مخصوص‌اند که دیگران از آن مستغنی‌اند. ادیب را بسیار معانی در صنعت خویش است و فقیه را نیست، و متکلم و نحوی و منجم را همچنین؛ و طبیب و محاسب و کاتب و عروضی را همچنین؛ و جولاه و حلاج و کناس را همچنین. و در میان یوزداران و بازداران و سگ‌داران اصطلاحی هست که ایشان از آن مستغنی نیستند. و علی‌الجمله هیچ قومی نیابی تا وا دزدان و طراران رسی الا هر قومی که اصطلاحی دارند که دیگران را آن اصطلاحات معلوم نیست. زیرا که اسامی بر معانی توان نهاد. و هر قومی را حاجت است بنظر کردن بمعانیی، که دیگران را حاجت نیست.»[۲]

خصوصیت ذاتی

وانگهی، ساختن مصدر از ریشه‌ی اسم یا صفت در زبان فارسی هیچ چیز تازه و عجیبی نیست، و چون به سیر تحولی زبان بنگریم، می‌بینیم که در هر دوره بنابر احتیاج مصدرهای جدیدی ساخته شده‌اند. اهل فن معتقدند که مصدرهای زیر همه جعلی‌اند: آغازیدن، آماسیدن، بوسیدن، ترسیدن، ترشیدن، جنگیدن، جوشیدن، چرخیدن، خمیدن، خیسیدن، دزدیدن، رنجیدن، شوریدن، غلتیدن، گامیدن، گندیدن، لنگیدن، و اینها فقط چند نمونه‌ای هستند.

بعد از حمله‌ی اعراب به ایران، الگوهای زبانی بر اثر به کار نرفتن کم‌کم فراموش یا مهجور شدند. در دوره‌ی اول زبان فارسی دری که از آغاز حمله‌ی اعراب تا قرن هفتم هجری است، الگوهای بازمانده از پهلوی، مثلا پیشوندها و پسوندها و مصدرهای بسیط بیشترند. ولی بعدها بر اثر فزونی گرفتن واژه‌های عربی، مصدرهای مرکب فراوان می‌شوند، زیرا واژه‌های عربی را مشمول قاعده‌های دستوری فارسی نمی‌کردند. از قرن هفتم پیشوندهای فعل نیز از رواج می‌افتند. حتی بسیاری از فعلهای بسیط جای خود را به فعلهای مرکب می‌دهند.

اصولا، طرح مطلب بدین‌سان، صحیح نمی‌نماید، زیرا مصدرسازی از اسم از خصوصیتهای ذاتی زبان فارسی است. چنانکه اهل تحقیق معتقدند، فارسی دری دنباله‌ی پهلوی یا فارسی میانه است. زبان پهلوی توانایی صرفی بسیاری داشته، و در آن از اسم و صفت و قید و ضمیر مصدر بسیط می‌ساخته‌اند. البته، فعل مرکب و عبارتهای فعلی در زبان پهلوی وجود داشته، و همچنانکه درباره‌ی زبان فارسی دری نیز صادق است، یکی از امکانات این زبان بوده‌اند؛ ولی تعدادشان با فعلهای بسیط مقایسه‌پذیر نیست. برای پی‌بردن به نیرومندی این زبان در ساختن مصدرهای بسیط به چند نمونه‌ی زیر توجه شود:
گوشیتن (=گوشیدن: گوش دادن)، هوشیتن (=هوشیدن: فهمیدن)، کنیتن (=کینیدن: کین داشتن)، خوشنیتن (=خویشیدن: اختصاص دادن)، واچیتن (=واژیدن: سخن گفتن)، فرموشیتن (=فراموشیدن: فراموش کردن)، اچنیتن (=هیچیدن: هیچ کردن)، ویناسیتن (=گناهیدن: گناه کردن)، پاسپانیتن (=پاسبانیدن: پاسبانی کردن).

بعد از حمله‌ی اعراب به ایران، الگوهای زبانی بر اثر به کار نرفتن کم‌کم فراموش یا مهجور شدند. در دوره‌ی اول زبان فارسی دری که از آغاز حمله‌ی اعراب تا قرن هفتم هجری است، الگوهای بازمانده از پهلوی، مثلا پیشوندها و پسوندها و مصدرهای بسیط بیشترند. ولی بعدها بر اثر فزونی گرفتن واژه‌های عربی، مصدرهای مرکب فراوان می‌شوند، زیرا واژه‌های عربی را مشمول قاعده‌های دستوری فارسی نمی‌کردند. از قرن هفتم پیشوندهای فعل نیز از رواج می‌افتند. حتی بسیاری از فعلهای بسیط جای خود را به فعلهای مرکب می‌دهند. مانند:
آکندن -> پر کردن، آسودن -> استراحت کردن، آلودن -> آلوده کردن، اندودن -> اندود کردن، شتافتن -> شتاب کردن، شایستن -> شایسته بودن، ستدن -> پس گرفتن، بیختن -> الک کردن، بیوسیدن -> منتظر بودن.

خوشبختانه، زبان علمی فارسی در گرایش جدید خود بسوی توانایی و غنای بیشتر … معادل اصطلاحهای واضح علمی را می‌سازد. از اینرو، تنها معنایی که مثلا به مصدر «آبیدن» در علم داده شده این است: «ترکیب کردن با آب».

در نتیجه، اکنون اکثر فعلهای فارسی «کردن» و «ساختن» و «شدن» و غیره است، و در بسیاری موارد می‌توان جای آنها را با هم عوض کرد. (و علت دگرگون شدن معنی اصلی مصدر «نمودن»، خودداری از تکرار فراوان «کردن» بوده است.)

البته در این میان، تعدادی مصدر جعلی دورگه نیز ساخته شده‌اند که اینها هستند:
فهمیدن، فهماندن، قبولاندن، بلعیدن، طلبیدن، رقصیدن، رقصاندن، غارتیدن، شلیدن، صرفیدن [=فایده داشتن]

جستارهای وابسته

  • پیشگفتار فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی-اخترفیزیکپیشگفتار فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی-اخترفیزیک دکتر محمد حیدری ملایری- از آنجا که پارسی زبانی هند-و-اروپایی است، این بخت را دارد که از الگوها و تجربه‌های گذشته‌ی زبان‌های اروپایی‌ استفاده کند، زبان‌هایی که توانسته‌اند نیرومندترین راژمان اصطلاح‌شناسی دانشی را پدید آورند. واژه‌سازی در زبان پارسی از همان الگوهایی استفاده می‌کند که در زبان‌های اروپایی به کار می‌روند […]
  • درباره‌ی واژه‌ی پارسی «آلِش»درباره‌ی واژه‌ی پارسی «آلِش» دکتر محمد حیدری ملایری- در پارسی واژه‌ای هست که در بسیاری گویش‌ها به کار می‌رود ولی در زبان رسمی دیده نمی‌شود. این واژه «آلِش» (āleš) است به چمارِ (معنی) «عوض، بدل».
  • پارسی، زبانی با میراثی پربار و پیشینه‌ای درازآهنگ است (1)پارسی، زبانی با میراثی پربار و پیشینه‌ای درازآهنگ است (1) گفت‌وگوی مسعود لقمان با پروفسور محمد حیدری‌ملایری: پارسی، زبانی است با میراثی پربار و پیشینه‌ای درازآهنگ که کهن‌ترین ریشه‌های بازمانده‌ی آن، یعنی زبان اوستایی، به تقریباً ١۵٠٠ سال پیش از میلاد می‌رسند. چنین زبان‌هایی در سراسر جهان از چند تا بیشتر […]
  • «گذشته و آینده‌ی فارسی» و «پیرامون پارسی سره» از استاد حیدری ملایری«گذشته و آینده‌ی فارسی» و «پیرامون پارسی سره» از استاد حیدری ملایری «گذشته و آینده‌ی زبان فارسی» و «گفتاری چند پیرامون پارسی سره» از استاد محمد حیدری ملایری و همچنین گپ‌وگفت ایشان با استاد داریوش آشوری در برنامه‌ی پرگار بی‌بی‌سی فارسی را در اینجا ببنید و […]
  • چرا به واژه‌های «ازداییدن» و «ازدایش» نیاز داریم؟چرا به واژه‌های «ازداییدن» و «ازدایش» نیاز داریم؟ استاد محمد حیدری ملایری- «ازداییدن» از فارسی میانه azd «اطلاع، اعلام، معلوم، دانسته» و azdēnidan «اطلاع دادن، آگاه کردن»، از فارسی باستان azdā «دانسته» و اوستایی azdā «دانسته، معلوم» می‌آید.
  • فرهنگستان کنونی حتا به پیشرفتگی فرهنگستان یکم نیست (پایانی)فرهنگستان کنونی حتا به پیشرفتگی فرهنگستان یکم نیست (پایانی) گفت‌وگوی مسعود لقمان با پروفسور محمد حیدری‌ملایری: فرهنگستان هنوز لزوم کار جدی و سازمان‌یافته را در زمینه‌ی تَرم‌شناسی درنیافته است و هنوز بر پایه‌ی برابرسازی برای تک‌واژه‌ها کار می‌کند. تازه آن هم پس از سال‌ها که واژه‌های بیگانه در میان مردم رواج یافته‌اند و هم‌چنین با این توّهم که با پارسی سنتی می‌توان پاسخگوی نیازهای زبان دقیق علمی […]

3 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. با عرض ارادت و سلام خدمت استاد گرامی : می خواهم راجع به فعل مرکب در زبان پارسی اندک بیشتر بدانم اگر لطف فرموده درین زمینه بنده را کمک کنید ممنون خواهیم بود . فعل مرکب چیست ؟

  2. درود دوست گرامی.یکی از ارزشمندترین نوشته‌ها در این باره این نوشتار است: دبیرِ مقّدم، محمّد. «فعل مرکب در زبان فارسی». مجلهء زبانشناسی ۱۲ (۱۳۷۴): ۲-۴۶. همچنین می‌توانید این نوشتار را بخوانید:
    https://l.facebook.com/l.php?u=http%3A%2F%2Fmag-iran.com%2F%25D8%25AF%25D8%25A7%25D9%2586%25D9%2584%25D9%2588%25D8%25AF-%25D9%2585%25D9%2582%25D8%25A7%25D9%2584%25D9%2587-%25D9%2581%25D8%25B9%25D9%2584-%25D9%2585%25D8%25B1%25D9%2583%25D8%25A8-%25D8%25AF%25D8%25B1-%25D9%2581%25D8%25A7%25D8%25B1%25D8%25B3%25D9%258A-%25DA%25AF%25D9%2581%25D8%25AA%25D8%25A7%25D8%25B1%25D9%258A-%25D9%2585.htm&h=JAQEw3IkU

  3. درود و بهروز دوستان.
    سپاس از نوشتار بسیار خوبتان استاد. یکی از بهترین نوشتارهایی بود که در این تارنما خواندم.

    بی گمان ما نه تنها در زبان دانشیکمان بلکه در گفتار روزانمان بیشتر به کارواژه های ساده(یا به گفته شما بسیط)می نیازیم(نیاز داریم)زیرا زبان های دانشیک و فرزانیک(فلسفی) و از این دست ،مایه ها و بیشتر واژه های خود را از زبان روازنه گفتارمان میگیرند و کوشش برای تواناندن(توانانمودن) زبان گفتاری به توانایی زبان های ویژه کاری(تخصصی) میانجامد.

    افزون بر این باید شمار وند های فارسی را بیفزاییم. همانگونه که استادان گفته اند یا از زبان های اوستایی و پهلوی و سانسکریت بگیریم و در جاهایی که به دیوار برخوردیم وندهایی از خود بسازیم مانند پیشوند رایا- در واژه رایانامه ،رایابرگ و رایانشانی و…..
    از این رو من به فرنام(عنوان)یک دوستدار پارسی چند پیشنهاد دارم:

    به جای پسوند متر یا متریک در انگلیسی که در برابر آن سنج از بن سنجیدن(از سج یا سک پهلوی )میاورند میتوان -وژ یا -اوژ که از بن وژیدن برگرفتم را به کاربرد. وژیدن به اندازه گرفتن می آرشد(معنی میدهد)و واژه ی وجب از آن برگرفته شده. برای نمونه به جای گرانی سنج بگوییم گرانوژنده(geranojande) و هتا میتوان گرانوژیدن و گرانوژش و دیگر واژه ها را از آن بر گرفت. زیرا دامنه و بسامد کاربردی سنجیدن زیاداست و در آرش های مقایسه کردن و ارزیدن و محک زدن و ….. هم به کار میرود پس بهتر است هموگ(معادل) بهتر برای آن آورد. از این گذشته سنجیدن(که سختن هم خانواده آن است) خود نیز گهگاه در آرش وزن کردن نیز به کار میرود و چم (مفهوم)آن با گران نزدیک است.
    ومیتوانیم برای واژه ی کیومتریک ،کیمیوژیک را به کار ببریم که از کیمی(کیمیا،شیمی) و -وژ و پسوند -یک دیسیده(تشکیل شده)شده.

    همچنین میتوانیم به جای یونش پذیر(که شما نوشته اید)،انجام پذیر،بخش پذیر،قابل دیدن ،قابل شنیدن و از این دست به سامان(به ترتیب) یونیدنی،انجامیدنی،بخشیدنی،دیدنی،شنیدنی و ….. را به کار برد. همانگونه که خودتان فرمودید از بن ساده(مصدر بسیط)گرفته شده.

    واژه ی graviton که پاره ای(ذره ای)بنیادی پنداشتی(فرضی،احتمالی)است که بی کهربار(بی بار الکتریکی) است و مانند هاریز(پروتون) و ناریز یا رخشیز (الکترون)از پاره های بنیادی و زیرپاریزی(اتم) است که ابدام(جرم) هر پاریز(اتم)از آن است. برای این واژه میتوان پسوند -یز در واژه ی پشیز و ریز را که رساننده ی کوچکی و خردی است به کار برد. بنابراین به جای graviton میتوان گرانیز یا گرانیزه را به کار برد. همانگونه که استاد وحیدی از رخش و -یز رخشیز را برساختند که هموگ(معادل) الکترون است که البته دیگران واژه ی ناریز را برای الکترون برساخته اند.

    پسوندsphereدر واژه های هیدروسفر و اتمسفر و استراتسفر گرانیسفیر همه ریشه و هم ارز(رده ای بالاتر از برابری) با سپهر پارسی است. که خود سپهر از سپیثرا پارسی باستان گرفته شده و میتوانیم پیشوند سپهرا را بر سازیم. بنابراین: به جای هیدروسفر ،سپهراب و به جای گرانیسفیر بگوییم سپهراگران یا سپهراگرو(گرو دیسه اوستایی گران است)و از این دست.

    با سپاس.

دیدگاهی بنویسید.


*