داریوش آشوری: فارسی از نظر امکانات واژهسازی زبانی است پرمایه و ساختمان ترکیبی واژه در آن مایۀ بسیار برای گسترش دامنۀ واژگان این زبان فراهم میکند و امروز که ما به هزاران واژۀ تازه در زمینۀ علم و فن و فلسفه و هنر نیاز داریم، بهره گیری از این امکانات درونی زبان میتواند بسیار مشکلگشا باشد.
——
بخش نخست این جُستار: سرشت زبان فارسی (۱)
——
در زبان فارسی کمابیش همۀ عناصر اصلی واژهای زبان (اسم، فعل، صفت، قید) با یکدیگر ترکیب میشوند و معناها و مفهومهای تازه میآفرینند و افزون بر آن در آمدن حروف اضافه (در ترکیبهای فعلی) و پیشوندها و پسوندها بر سر و به دنبال واژههای ساده یا ترکیبی باز هم بر امکان گسترش دامنۀ واژگان زبان میافزاید. در واقع، در زبان فارسی بسیاری از اسمها و صفتها و قیدها و ریشههای فعل میتوانند پسوندگونه یا پیشوندگونه در ترکیب شرکت کنند و واژههای تازه بسازند. ما، برای مثال، چند نمونه را که تنها با کاربرد نام اندامهای بدن ساخته میشود یادآور میشویم تا گوشهای از دامنۀ این امکان یادآوری شود:
سر، پیشوندگونه: سرپا، سرپایی، سردست، سردستی، سرزده، سرزدن، سرخورده، سرمایه، سرباز، سردار، سراسر، سرنوشت، سرکرده، سرگذشت، سرپرست. پسوندگونه: رودسر، کوهسر، گاوسر، بادسر، خیرهسر… (همچنین ترکیبهایی که با صورت دیگر آن، یعنی «سار» ساخته میشود)
دست، پیشوندگونه: دسترنج، دستکرد، دستاورد، دستمزد، دستخورده، دستمال، دستمالی، دستبردن، دستبرد، دستادست، دستوَرز، دسته. پسوندگونه: خوشدست، چربدست، تنگدست، گشادهدست، زیردست، زبردست، چیرهدست، خامدست …
پا، پیشوندگونه: پاگیر، پاخور، پاکار، پادار، پاجوش، پاپوش، پایمزد، پارو (ب)، پازدن، پاگرفتن، پاچین، پایاپای، پایه. پسوندگونه: تیزپا، هزارپا، خرپا، …
دهن، پیشوندگونه: دهنگشاد، دهنبند، دهنزده، دهنگیر، دهنپرکن، دهنسوز، دهنلق، دهنچاک، دهنه. پسوندگونه: بددهن، تنگدهن، شیریندهن، همدهن، غنچهدهن …
چشم، پیشوندگونه: چشمنواز، چشمگیر، چشمبند، چشمداشتن، چشمبرگرفتن، چشمدوختن، چشمزدن، چشمغره، چشمه، چشمک، چشمآبی، چشمانداز، چشمباز، چشمپزشک، چشمچران، چشمخانه، چشمداشت. پسوندگونه: سیهچشم، بدچشم، سیرچشم، شوخچشم، شورچشم، گاوچشم …
گوش، پیشوندگونه: گوشآرا، گوشآزار، گوشبر، گوشبری، گوشبریدن، گوشبند، گوشدار، گوشداشتن، گوشزد، گوشکش، گوشکشی، گوشمال، گوشماهی، گوشوار، گوشوان، گوشی. پسوندگونه: خرگوش، درازگوش، چارگوش …
بنابراین، آشنایی به چم – و – خم ساختمان واژه در این زبان درِ امکانات بسیار زیاد آن را به روی ما میگشاید. البته، این زبان، بنا به طبع ظریف و شاعرانهاش محدودیتهای خاص خود را نیز دارد. بدین معنا که بسیاری از عناصر زبانی به علت دشواری واگویی (تلفظ) یا همگریزی ِ(تنافر) آوایی در کنار هم نمینشینند و ترکیبشان ناهنجار از آب درمیآید و یا اینکه اگر ترکیب بسیار بلند و بیش از چهار – پنج هجا (سیلاب) باشد به گوش فارسیزبانان گران میآید و، مثلاً، مانند زبان آلمانی نیست که ترکیبهای آن محدودیت هجایی نداشته باشد.
دنباله دارد …
این بخش برگفته از جستار «زبان فارسی و کارکردهای تازهی آن» است که در کتاب بازاندیشی زبان فارسی (ده مقاله)؛ تهران: نشر مرکز آمده است.
دیدگاهی بنویسید.